
کتاب رمان خوان های حرفه ای (جلد ششم، بیراهه پرماجرای ایمی و راجر)
معرفی کتاب رمان خوان های حرفه ای (جلد ششم، بیراهه پرماجرای ایمی و راجر)
کتاب رمانخوانهای حرفهای (جلد ششم، بیراهه پرماجرای ایمی و راجر) نوشته مرگان ماتسن و با ترجمه مائده گلچینعارفی توسط نشر ویدا منتشر شده است. این اثر بخشی از مجموعهای است که برای علاقهمندان جدی رمان طراحی شده و در این جلد، داستانی معاصر و نوجوانپسند روایت میشود. محوریت داستان بر سفر جادهای دو نوجوان به نامهای ایمی و راجر است که هر دو با چالشهای شخصی و خانوادگی دستوپنجه نرم میکنند. روایت کتاب با نگاهی دقیق به احساسات، خاطرات و دغدغههای شخصیتها، تجربهای متفاوت از سفر و مواجهه با گذشته را به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رمان خوان های حرفه ای (جلد ششم، بیراهه پرماجرای ایمی و راجر)
کتاب رمانخوانهای حرفهای (جلد ششم، بیراهه پرماجرای ایمی و راجر) نوشته مرگان ماتسن، داستانی درباره دو نوجوان است که به اجبار خانوادههایشان، سفری جادهای را از کالیفرنیا تا کانتیکات آغاز میکنند. ایمی، دختری است که پس از حادثهای تلخ در خانوادهاش، دچار انزوا و احساس گناه شده و دیگر تمایلی به رانندگی ندارد. راجر، پسری است که قرار است تابستان را نزد پدرش در فیلادلفیا بگذراند و با ایمی همسفر میشود. ساختار کتاب بر پایه روایت اولشخص و نامهها، ایمیلها و یادداشتهای روزانه استوار است و فضای داستان با جزئیات سفر، توقفهای بینراهی و خاطرات گذشته شخصیتها غنی شده است. این اثر با تمرکز بر روابط خانوادگی، دوستی، سوگواری و بازسازی هویت نوجوانان، تصویری ملموس از رشد و تغییر در بستر یک سفر غیرمنتظره ارائه میدهد.
خلاصه کتاب رمان خوان های حرفه ای (جلد ششم، بیراهه پرماجرای ایمی و راجر)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با زندگی ایمی در آستانه نقل مکان از خانه قدیمیشان در کالیفرنیا آغاز میشود. او پس از یک حادثه تلخ خانوادگی، با مادر و برادرش فاصله گرفته و در انزوای خود فرو رفته است. مادرش تصمیم میگیرد برای شروعی تازه به کانتیکات نقل مکان کنند و ایمی باید ماشین خانواده را به مقصد جدید برساند. اما به دلیل ترس از رانندگی، این وظیفه به راجر، پسر یکی از دوستان قدیمی خانواده، سپرده میشود. ایمی و راجر که سالهاست یکدیگر را ندیدهاند، مجبور میشوند چهار روز را در کنار هم و در یک سفر جادهای طولانی بگذرانند. در طول مسیر، هر دو با گذشته و زخمهای خود روبهرو میشوند؛ ایمی با احساس گناه و اندوه از دست دادن پدر و مشکلات برادرش، و راجر با دغدغههای خانوادگی و آینده نامعلومش. سفر آنها، که ابتدا قرار بود طبق برنامهای دقیق و از پیش تعیینشده پیش برود، به تدریج به ماجرایی پر از توقفهای غیرمنتظره، انتخابهای شخصی و کشف مکانهای جدید تبدیل میشود. در این مسیر، ایمی و راجر نهتنها جغرافیای آمریکا، بلکه زوایای پنهان شخصیت و احساسات خود را نیز کشف میکنند. روایت کتاب با ترکیب خاطرات، مکالمات، و جزئیات سفر، تصویری زنده از رشد، دوستی و مواجهه با ترسها و امیدها ارائه میدهد.
چرا باید کتاب رمان خوان های حرفه ای (جلد ششم، بیراهه پرماجرای ایمی و راجر) را بخوانیم؟
این کتاب با روایت صمیمی و ملموس، تجربهای متفاوت از سفر جادهای و مواجهه با بحرانهای نوجوانی را به تصویر میکشد. ویژگی شاخص آن، پرداختن به احساسات پیچیده شخصیتها و نمایش تدریجی تغییرات درونی آنهاست. خواننده با همراهی ایمی و راجر، نهتنها با جغرافیای متنوع آمریکا آشنا میشود، بلکه با چالشهای سوگواری، بازسازی هویت و شکلگیری دوستیهای تازه نیز روبهرو میشود. استفاده از نامهها، ایمیلها و یادداشتهای سفر، به روایت کتاب تنوع و جذابیت بخشیده است. این اثر برای کسانی که به داستانهای رشد، سفر و روابط انسانی علاقه دارند، تجربهای قابلتوجه فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به نوجوانان و جوانانی که با دغدغههای هویت، سوگواری، تغییرات خانوادگی یا تجربه سفرهای جادهای روبهرو هستند پیشنهاد میشود. همچنین به علاقهمندان داستانهای معاصر و کسانی که به دنبال روایتهایی درباره دوستی و عبور از بحرانهای شخصیاند، توصیه میشود.
بخشی از کتاب رمان خوان های حرفه ای (جلد ششم، بیراهه پرماجرای ایمی و راجر)
«سوار ماشین شدم و روی صندلی کنار راننده نشستم و در را بستم. راجر هم روی صندلی راننده نشسته بود. داشت با تنظیمات صندلی بازی میکرد و عقبوجلو و بالاوپایین میرفت. فکر میکنم وضعیت مناسب را پیدا کرده بود، چون دیگر تکان نخورد و رو به من کرد: «آمادهای؟» روی فرمان ضرب گرفته بود و به من لبخند میزد. مسیر حرکت را که مادر تعیین کرده بود از کیفم بیرون آوردم و به راجر دادم: «بفرمایید.» فهرست شهرهایی که مادرم برای توقف انتخاب کرده بود و فهرست هتلهایی که برایمان رزرو کرده بود؛ دو اتاق در هر هتل. به علاوهٔ مسافت و زمان تقریبی هر مرحله از سفر. مادرم اگر تمام تلاشش را هم میکرد نمیتوانست جاهایی بیخودتر از اینها که برای توقف ما تعیین کرده بود، پیدا کند. گالوپ، نیومکزیکو. تالسا، اُکلاهوما. تِرا- هوت، ایندیانا. آکرُن، اُهایو. گفتم: «این مسیریه که مادرم تعیین کرده.» کمربندم را بستم. نفسی عمیق کشیدم و بیرونش دادم. تاپتاپِ قلبم را در سینه احساس میکردم و این نشانهٔ خوبی نبود، چون هنوز راه نیفتاده بودیم. همینطور که ورق میزد، پرسید: «جیپیاس داری؟» متوجه شدم هر چه پیش میرود، نشاط از چهرهاش رخت برمیبندد. فهمیدم لابد به بخش مربوط به تالسا رسیده است. گفتم: «نه.» در آنیکی ماشینمان داشتیم. اما دیگر آنیکی ماشینمان را نداشتیم و من واقعاً نمیخواستم سراغ چرایش بروم. گفتم: «اما من جهتیاب خوبی هستم.» دستم را به صندلی عقبی رساندم و اطلس راهها را برداشتم. «فکر کنم مادرم مسیرها رو هم پرینت کرده باشه.» راجر گفت: «آره کرده.» و همچنان با ابروهای دَرهم سرش در ورقها بود. «میدونی چرا اینجوری مسیر سفرو انتخاب کرده؟» سرم را تکان دادم و گفتم: «فکر کنم بر اساسِ مسافت باشه.» گفت: «آهان.» دوباره ورق زد و نقشهها و فهرست هتلها را نگاه کرد. ناامید به نظر میرسید. «آره، با عقل جور در میآد.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۰ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۰ صفحه