
کتاب زنی به نام وریتی
معرفی کتاب زنی به نام وریتی
زنی به نام وریتی نوشتهی کالین هوور و با ترجمهی بامداد بهنام، اثری در ژانر تریلر روانشناختی و معمایی است که انتشارات کتاب مرو آن را منتشر کرده است. این رمان با روایتی پرکشش و فضایی رازآلود، داستان زنی نویسنده را روایت میکند که بهطور ناگهانی وارد زندگی خانوادهای میشود و با گذشتهای پر از ابهام و تراژدی روبهرو میشود. کالین هوور با بهرهگیری از عناصر تعلیق و روانشناسی شخصیتها، اثری خلق کرده که همزمان به لایههای عمیق روابط انسانی و رازهای پنهان میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب زنی به نام وریتی
زنی به نام وریتی اثری داستانی و معمایی از کالین هوور است که با ترجمهی بامداد بهنام منتشر شده است. داستان حول محور لوون، نویسندهای نهچندان موفق، میچرخد که پس از یک تصادف هولناک در خیابان، به جلسهای در انتشارات دعوت میشود. او قرار است ادامهی مجموعهای پرفروش را بهجای نویسندهی اصلی، وریتی کرافورد، بنویسد؛ زنی که بهدلیل سانحهای دیگر قادر به ادامهی کارش نیست. ساختار رمان بر پایهی روایت اولشخص و با تمرکز بر ذهنیات و احساسات لوون شکل گرفته است. فضای داستان، ترکیبی از واقعیت تلخ زندگی، سوگواری، اضطراب و مواجهه با رازهای خانوادگی است. کالین هوور در این کتاب، با ایجاد فضایی پرتنش و شخصیتهایی چندلایه، خواننده را به دل ماجراهایی میبرد که مرز میان حقیقت و دروغ، اعتماد و تردید، بهسادگی قابل تشخیص نیست.
خلاصه داستان زنی به نام وریتی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با صحنهای تکاندهنده آغاز میشود: لوون، نویسندهای منزوی و کمدرآمد، در منهتن شاهد تصادف مرگبار مردی میشود. این حادثه، او را بهطور تصادفی با جرمی کرافورد آشنا میکند؛ مردی که خود نیز غرق در غم از دست دادن دخترش است. لوون که بهتازگی مادرش را از دست داده و درگیر مشکلات مالی است، به جلسهای در انتشارات دعوت میشود. در این جلسه، به او پیشنهاد میشود که ادامهی مجموعهی پرفروش وریتی کرافورد را بنویسد؛ نویسندهای که پس از سانحهای دیگر، قادر به نوشتن نیست. جرمی، همسر وریتی، نقش کلیدی در این پیشنهاد دارد و معتقد است که سبک نوشتاری لوون نزدیک به وریتی است. لوون با تردید و اضطراب، این پیشنهاد را بررسی میکند؛ چرا که باید برای نوشتن، به خانهی وریتی برود و به یادداشتها و زندگی خصوصی او دسترسی پیدا کند. در این مسیر، لوون با رازهای پنهان خانوادهی کرافورد، سوگواریهای عمیق و مرزهای مبهم حقیقت و دروغ روبهرو میشود. روایت داستان، با تمرکز بر ذهنیات و احساسات لوون، فضای پرتعلیق و رازآلودی را خلق میکند که خواننده را تا انتها درگیر نگه میدارد.
چرا باید کتاب زنی به نام وریتی را بخوانیم؟
این کتاب با فضاسازی پرتنش و شخصیتپردازی چندلایه، تجربهای متفاوت از یک رمان معمایی و روانشناختی ارائه میدهد. کالین هوور در زنی به نام وریتی، نهتنها به رمزگشایی از یک معمای خانوادگی میپردازد، بلکه به لایههای پنهان سوگواری، اضطراب و هویت فردی نیز توجه کرده است. روایت اولشخص و تمرکز بر ذهنیات شخصیت اصلی، امکان همذاتپنداری و درک عمیقتری از موقعیتهای پیچیده را فراهم میکند. همچنین، برخورد با موضوعاتی چون مرگ، فقدان، اعتماد و تردید، این اثر را به انتخابی مناسب برای علاقهمندان به داستانهای روانشناختی و معمایی تبدیل کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای معمایی، تریلر روانشناختی و داستانهایی با محوریت سوگواری، رازهای خانوادگی و روابط پیچیده پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به دنبال روایتهایی با شخصیتپردازی عمیق و فضای پرتعلیق هستند، این اثر انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب زنی به نام وریتی
صدای خرد شدن جمجمهاش را قبل از اينکه خونش بهم برسد میشنوم. نفسنفس میزنم و یک گام سریع بهسمت پیادهرو برمیدارم. یکی از پاشنههایم از روی جدول رد میشود برای همین مجبور میشوم میلهی تابلوی «پارک ممنوع» را بگیرم تا تعادلم را حفظ کنم. آن مرد همین چند ثانیه پیش درست روبهروی من بود. هر دو میان جمعیتی که منتظر بود تا چراغ عابر پیاده سبز شود ایستاده بودیم. ناگهان او زودتر از سبز شدن چراغ پرید وسط خیابان و با یک کامیون شاخبهشاخ شد. ناگهان دستم را بهسمتش دراز کردم تا جلوی رفتنش را بگیرم اما دیگر دیر شده بود و دستم به چیزی نرسید. قبل از اينکه سرش زير چرخ کامیون برود چشمهايم را بستم. اما صدای ترکیدنش را شنیدم؛ صدایی شبیه درآوردن چوب پنبه از سر بطری شامپاین. اشتباه کرد بیهوا داشت به تلفنش نگاه میکرد. شاید این یکی از عوارض بارها عبور بدون سانحه از یک خیابان آشنا در گذشته باشد. مرگ روزمره. مرد نفس نمیکشد. جیغ نمیکشد. مسافر ورودی صعود از کامیون بیرون میپرد و فوراً نزدیک بدن مرد زانو میزند. وقتی که چند نفر برای کمک هجوم میآورند. من دور میشوم. مجبور نیستم به مردی که سرش زير چرخ کامیون رفته نگاه کنم تا بفهمم که دیگر عمرش به دنیا نیست. فقط مجبورم به پیراهنی که زمانی سفید بود؛ به خونی که حالا رويش پاشیده شده نگاه کنم تا بفهمم که حالا یک نعشکش بیشتر از یک آمبولانس به دردش میخورد.
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۱۰ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۱۰ صفحه