
کتاب کتاب فروشی گمشده
معرفی کتاب کتاب فروشی گمشده
کتاب «کتابفروشی گمشده» اثری از «اوی وودز» است که با ترجمهٔ «نسیم شکاری» و توسط نشر لیلا منتشر شده است. این رمان داستانی چندلایه و پرشخصیت را روایت میکند که در بستر شهرهای دوبلین، لندن و پاریس میگذرد و به جستوجوی هویت، خاطرات و کتابهای گمشده میپردازد. روایت کتاب میان شخصیتهای مختلفی چون مارتا، هنری و اوپالین در رفتوآمد است و هرکدام با دغدغهها و زخمهای خود، به دنبال معنایی تازه در زندگی و گذشتهٔ خود هستند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کتاب فروشی گمشده
«کتابفروشی گمشده» نوشتهٔ اوی وودز، رمانی داستانی است که با روایتی چندصدایی و در قالب فصلهایی از دیدگاه شخصیتهای مختلف، پیش میرود. این کتاب در فضایی معاصر و تاریخی، قصهٔ آدمهایی را دنبال میکند که هرکدام بهنوعی با کتابها، خاطرات و رازهای خانوادگی گره خوردهاند. داستان در شهرهایی چون دوبلین، لندن و پاریس جریان دارد و شخصیتها در جستوجوی کتابی نایاب و کتابفروشیای مرموز، به سفری درونی و بیرونی کشیده میشوند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر فصل از زبان یکی از شخصیتها روایت میشود و بهتدریج لایههای پنهان گذشته و ارتباطات میان شخصیتها آشکار میشود. این رمان با بهرهگیری از عناصر معمایی، عاشقانه و خانوادگی، تصویری از تأثیر کتابها بر زندگی انسانها و پیوند میان گذشته و حال ارائه میدهد.
خلاصه داستان کتاب فروشی گمشده
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کتابفروشی گمشده» با صحنهای از دوبلین بارانی آغاز میشود؛ جایی که پسری جوان مجذوب ویترین کتابفروشی اوپالین میشود و با زنی به نام مارتا آشنا میگردد. روایت سپس به گذشته و زندگی مارتا در لندن بازمیگردد؛ دختری که در خانوادهای سنتی بزرگ شده و با فشارهای خانوادگی برای ازدواج یا یافتن شغلی مناسب دستوپنجه نرم میکند. مارتا پس از فروختن یکی از کتابهای ارزشمند پدرش، تصمیم میگیرد خانه را ترک کند و به پاریس برود تا زندگی تازهای را آغاز کند. در پاریس، او با شخصیتهایی چون آرماند حسن و سیلویا بیچ، صاحب کتابفروشی «شکسپیر و شرکا»، روبهرو میشود و در دنیای کتابهای کمیاب و دستنوشتههای گمشده غرق میشود. در سوی دیگر داستان، هنری فیلد، مردی علاقهمند به کتابهای نایاب، در دوبلین به دنبال کتابفروشیای میگردد که نشانیاش در هیچ نقشهای نیست. او با مارتا برخورد میکند و این دو، هرکدام با زخمها و امیدهای خود، به جستوجوی کتابی گمشده و معنایی تازه در زندگیشان میپردازند. روایت کتاب میان گذشته و حال، و میان شهرهای مختلف، در رفتوآمد است و بهتدریج رازهای خانوادگی، روابط پیچیده و تأثیر کتابها بر سرنوشت شخصیتها آشکار میشود. داستان با محوریت جستوجوی کتابی نایاب و کتابفروشیای مرموز، به دغدغههایی چون هویت، رهایی، عشق و قدرت خاطرات میپردازد، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب کتاب فروشی گمشده را بخوانیم؟
این کتاب با روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، تجربهای متفاوت از خواندن یک رمان معاصر را رقم میزند. «کتابفروشی گمشده» بهویژه برای کسانی که به دنیای کتابها، تاریخچهٔ کتابفروشیها و تأثیر ادبیات بر زندگی انسانها علاقه دارند، جذابیت ویژهای دارد. داستان با ترکیب عناصر معمایی، عاشقانه و خانوادگی، مخاطب را به سفری میان گذشته و حال میبرد و نشان میدهد چگونه کتابها میتوانند پلی میان نسلها و خاطرات باشند. همچنین، پرداختن به موضوعاتی چون جستوجوی هویت، رهایی از گذشته و قدرت انتخاب، این اثر را برای خوانندگانی با دغدغههای شخصی و اجتماعی، خواندنیتر میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر، داستانهای چندروایتی و دوستداران ادبیات و کتابفروشیها مناسب است. همچنین کسانی که به موضوعاتی چون هویت، خاطرات خانوادگی، جستوجوی معنای زندگی و روابط پیچیده علاقه دارند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب کتاب فروشی گمشده
«به دستانم اجازه دادم در امتداد شیرازه کتاب حرکت کنند و گذاشتم چیزی که بیشتر از داستانهایی که قبل از من اتفاق افتاده بود به آن اعتقاد داشتم. بیستویک ساله بودم ومادرم تصمیم گرفته بود ازدواج ِِ برادرم لیندون موجود احمقی که تجارت خانوادگیاش را به ارث بود پیدا کرده بود. واردات مادر گفت: «برای زنی به سن و سال تو فقط دو گزینه وجود داره.» فنجان و نعلبکیاش را روی میز کنار صندلی راحتیاش گذاشت. «یکی ازدواج و دیگری پیدا کردن شغلی متناسب با اصالت خونوادگیش.» با ناباوری تکرار کردم: «اصالت؟» با نگاه به دیوارهای پوست پوست شده و پردههای رنگ و رو رفته اتاق نشیمن مجبور شدم غرورش را تحسین کنم. او با فردی پایینتر از طبقه اجتماعی خودش ازدواج کرده بود و هميشه در تلاش بود تابا یادآوری پدرم از فراموش شدن او جلوگیری کند. برادرم لیندون از خانم بارت خدمتکارمان که داشت خاکسترهای داخل شومینه را تمیز میکرد پرسید: «حتماً باید الان انجامش بدی؟» خانم بارت با لحنی خالی از احترام گفت: «خانوم خواستن شومینه رو تمیز کنم.» تأ جایی که یادم میاید او همیشه با ما بود و تنها از مادرم اطاعت می کرد و با باقی ما مانند کلاهبردارانی حقیر برخورد میکرد.»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۲۳ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۲۳ صفحه