
کتاب مرگ من
معرفی کتاب مرگ من
کتاب مرگ من با عنوان اصلی My Death نوشتهٔ «لیزا تاتل» و ترجمهٔ «آرش افراسیابی»، بههمت نشر بیدگل در سال ۱۴۰۴ منتشر شده است. این رمان کوتاه که در دستهٔ داستانهای آمریکایی قرار گرفته، در باب هویت، خاطرات و رازهای پنهانِ زندگی هنرمندان و نویسندگان است. «مرگ من» با محوریت زندگی و آثار زنان هنرمندی همچون «هلن رالستون» و «ویلی لوگان» و پیوند آن با دغدغههای شخصی نویسندهٔ اثر، به بررسی مرزهای میان واقعیت و خیال، هنر و زندگی و مرگ و میل پرداخته است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مرگ من اثر لیزا تاتل
کتاب «مرگ من» به قلم «لیزا تاتل» یک رمان کوتاه آمریکایی است که به زندگی و آثار زنان هنرمند و نویسنده پرداخته است. این کتاب با محوریت جستوجوی شخصیت اصلی (یک نویسنده) برای نگارش زندگینامهٔ «هلن رالستون»، نویسنده و هنرمندی کمترشناختهشده آغاز میشود و در مسیر خود به روابط پیچیدهٔ او با نقاش اسکاتلندی، «ویلی لوگان» و تأثیر این رابطه بر زندگی و آثار هر دو میرسد. ساختار کتاب بهگونهای است که روایت اولشخص نویسنده با بازخوانی اسناد، نامهها، آثار هنری و خاطرات شخصی در هم آمیخته و تصویری چندوجهی از زنان هنرمند، نقش آنها در تاریخ هنر و ادبیات و چالشهای هویت و خلاقیت ارائه داده است. کتاب «مرگ من» نهتنها به زندگی شخصیتهای تاریخی میپردازد، بلکه دغدغههای نویسنده دربارهٔ معنای هنر، مرگ، میل و استقلال زنان را در بستر روایت خود جای داده است.
این کتاب با بهرهگیری از عناصر داستانی و پژوهشی، شما را به سفری درونی و بیرونی میان گذشته و حال میبرد. کتاب «مرگ من» با بخشی به نام «چند سطری دربارهٔ "لیزا تاتل" و "امی گنتری"» آغاز شده و با گذر از بخش اصلی تحتعنوان «مرگ من»، با بخشی به نام «یادداشت "امی گنتری" بر کتاب "مرگ من"» به پایان رسیده است. کتاب حاضر را نمونهای برجسته از توانایی «لیزا تاتل» در ترکیب ادبیات گوتیک (Gothic) و رویکرد فمینیستی دانستهاند. گفته شده آنچه این اثر را از نمونههای مشابه متمایز میکند، تمرکز این نویسنده بر «صداهای خاموششدهٔ زنان» در طول تاریخ است. نویسنده در این رمان کوتاه، شخصیتهایی را خلق کرده که در ظاهر آرام و منطقی هستند، اما در لایههای عمیقتر، با خطر و تهدید و گاه جنون در تماس هستند.
نمادگرایی غنی در این اثر را یکی از دلال اهمیت آن دانستهاند. «لیزا تاتل» با استفاده از نمادهایی مانند جزیرهای خیالی که تداعیگر اندام زنانه است، به رمان عمق میبخشد. این لایههای نمادین، کتاب را به اثری چندوجهی تبدیل کرده که فراتر از یک داستان گوتیک ساده، به موضوعاتی مانند فقدان، سوگ، آفرینش و بازپسگیری روایت زنان از تاریخ پرداخته است. «لیزا تاتل» شما را به دنیایی میبرد که پس از بستن کتاب، هنوز در آن قدم میزنید و به واقعیت شک میکنید. همین ویژگیها است که او را به یکی از «خطرناکترین نویسندگان آرام زمانهٔ ما» تبدیل کرده است. «مرگ من» اثری است که فراتر از یک داستان ساده پیش میرود و به کاوش عمیق در ابعاد مختلف یک روایت روانشناختی میپردازد. این رمان کوتاه را سفری به اعماق روان آدمی دانستهاند.
خلاصه داستان مرگ من
نویسنده با وجود بحران مالی و فقدان همسرش، تصمیم میگیرد پس از سالها به نوشتن بازگردد و اینبار زندگینامهای دربارهٔ «هلن رالستون» بنویسد؛ زنی نویسنده و هنرمند که در دههٔ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی در بریتانیا میزیست. جستوجوی نویسنده برای یافتن ردپای هلن، او را به آثار هنری، نامهها، خاطرات و روایتهای پراکندهای میکشاند که همگی در هالهای از رمزوراز و روایتهای متناقض قرار دارند. در این مسیر، نویسنده با شخصیتهایی همچون «ویلی لوگان»، نقاش اسکاتلندی و خانواده و دوستان او روبهرو میشود و بهتدریج لایههای پنهان رابطهٔ عاشقانه و هنری میان هلن و لوگان را کشف میکند. نقاشی مرموزی با عنوان «مرگ من» که هلن برای لوگان کشیده، به نمادی از میل، مرگ، هویت زنانه و رازهای ناگفته بدل میشود. روایت کتاب با بازخوانی اسناد تاریخی، گفتوگو با افراد مرتبط و تأملات شخصی نویسنده در هم میآمیزد و تصویری چندوجهی از زندگی زنان هنرمند، نقش آنها در تاریخ هنر و ادبیات و چالشهای استقلال و خلاقیت را پیش میکشد. در این میان، نویسنده با پرسشهایی دربارهٔ حقیقت، روایت، خاطره و معنای مرگ و میل در زندگی زنان روبهرو میشود و تلاش میکند از خلال این جستوجو، معنایی تازه برای زندگی و نویسندگی خود بیابد.
چرا باید کتاب مرگ من را بخوانیم؟
این رمان کوتاه با روایتی چندلایه و تلفیقی از خاطره، پژوهش و جستار، به بررسی زندگی و آثار زنان هنرمند و نویسندهای میپردازد که در سایهٔ تاریخ و روایتهای مردانه قرار گرفتهاند. «مرگ من» دغدغههای هویت، استقلال، میل و مرگ را در بستر هنر و ادبیات واکاوی میکند و با پیوندزدن روایت شخصی نویسنده به سرگذشت شخصیتهای تاریخی، مرز میان واقعیت و خیال را به چالش میکشد. خواندن این کتاب فرصتی است برای مواجهه با پرسشهای بنیادین دربارهٔ معنای هنر، نقش زنان در تاریخ و جستوجوی حقیقت در لابهلای روایتهای متناقض و اسناد فراموششده. کتاب بهواسطهٔ پرداختن به روابط انسانی، فقدان و بازسازی هویت پس از بحران، میتواند برای کسانی که به ادبیات تأملی و جستارهای ادبی علاقه دارند، تجربهای متفاوت و تأثیرگذار باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ کتاب «مرگ من» برای علاقهمندان به رمان کوتاه، تاریخ هنر و ادبیات زنان و کسانی که دغدغهٔ هویت، خاطره و روایت دارند، مناسب است. این کتاب بهویژه به افرادی که به بررسی نقش زنان در هنر و ادبیات و بازخوانی روایتهای فراموششده علاقهمند هستند، پیشنهاد میشود.
درباره لیزا تاتل
«لیزا تاتل» [«لیزا گراسیا تاتل»] (Lisa Tuttle) زادهٔ سال ۱۹۵۲ میلادی و نویسندهای آمریکایی است که بیتوجه به هیاهوی رسانهای، جایگاهی منحصربهفرد در ژانرهای فانتزی، وحشت و داستانهای غیرمعمول پیدا کرده است. او در ابتدای فعالیت حرفهای خود با «جورج آر. آر. مارتین»، خالق مجموعهٔ «بازی تاجوتخت» همکاری کرد و با رمان «ویندهیون» بهسرعت مورد توجه قرار گرفت. پس از آن، بیش از دهها رمان و صدها داستان کوتاه منتشر کرد که بسیاری از آنها جوایز معتبر ادبی را به خود اختصاص دادند؛ همچنین او نویسندهٔ کتاب مرجع «دانشنامهٔ فمینیسم» (The Encyclopedia of Feminism) بوده و سالها نقدهای ماهانهٔ ادبیات علمی - تخیلی را برای روزنامهٔ گاردین نوشته است. رمان کوتاه «مرگ من» به قلم این نویسنده را نشاندهندهٔ حفظ همان حساسیت و عمق فکری گذشتهٔ او دانستهاند. تعداد زیادی از داستانهای کوتاه این نویسندهٔ آمریکایی در مجموعهای چندجلدی با نامهای «آشیانی برای کابوسها»، «ساعتهای مردهٔ شب» و «سوار بر کابوس» گردآوری شده است.
این کتاب یا نویسنده چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
- کتاب «مرگ من» در سال ۲۰۰۵ میلادی برای جایزهٔ British Science Fiction Association (BSFA) در بخش بهترین اثر داستانی کوتاه (Long Fiction) نامزد شد.
- «لیزا تاتل» جایزهٔ نبولا برای بهترین داستان کوتاه (Nebula Award for Best Short Story) را در سال ۱۹۸۲ برای داستان کوتاه «فلوت استخوانی» (The Bone Flute) دریافت کرد، اما آن را نپذیرفت. دلیل این تصمیم، اعتراض به رویههای رأیگیری و لابیگری در فرایند انتخاب برندگان اعلام شد. این اقدام در تاریخ جوایز نبولا بیسابقه بود و از آن بهعنوان یک ایستادگی مهم در برابر فساد در سیستم اهدای جوایز یاد شده است.
- جایزهٔ BSFA برای بهترین داستان کوتاه (BSFA Award for Short Fiction) در سال ۱۹۸۹ برای داستان «در ترجمه» (In Translation) به «لیزا تاتل» اهدا شد.
- «لیزا تاتل» جایزهٔ جان دبلیو. کمپبل را برای بهترین نویسندهٔ جدید (John W. Campbell Award for Best New Writer) دریافت کرد. این یکی از اولین و مهمترین افتخارات «لیزا تاتل» بود که در سال ۱۹۷۴ بهصورت مشترک با «اسپایدر رابینسون» دریافت کرد. این جایزه برای نویسندگان نوظهور در ژانر علمی - تخیلی و فانتزی اهمیت ویژهای دارد.
- جایزهٔ لوکاس برای بهترین رمان کوتاه (Locus Award for Best Novella) برای نگارش رمان کوتاه «توفانهای ویندیهیون» (The Storms of Windhaven) که با همکاری «جورج آر. آر. مارتین» نوشته شده بود، در سال ۱۹۷۶ میلادی به «لیزا تاتل» داده شد.
نظر افراد یا مجلههای مشهور درباره این کتاب چیست؟
- بهباور نویسندهٔ نیویورک تایمز (The New York Times)، کتاب «مرگ من» بیش از آنکه به خودِ مرگ بپردازد، روایتی از زندگی پس از فاجعه است؛ روایتی از اینکه چگونه هنر میتواند دوباره به انسان جان ببخشد و میراث نویسندگان در وجود خوانندگانشان ادامه یابد.
- «نیل گیمن» (Neil Gaiman) «لیزا تاتل» را بهترین نویسندهٔ معاصر در خلق داستانهای ناآرامکننده دانسته و اشاره کرده که او با نثری بهظاهر معقول و بیخطر، خواننده را به دل تاریکی میبرد و کاری میکند به واقعیت شک کنیم.
- مجلهٔ Kirkus Reviews این کتاب را قدرتمند توصیف کرده است.
- نشریهٔ Biblioklept به نثر سرراست «لیزا تاتل» اشاره کرده؛ نثری که بدون خودنماییْ داستان را پیش میبرد؛ همچنین این مجله از کتاب با عنوان «یک لذت دنج و ترسناک» یاد میکند؛ نوعی از داستان که بهشکلی «خوشایند» خواننده را آزار میدهد و به فکر فرو میبرد.
بخشی از کتاب مرگ من
«در سکوت پیش میرفتیم و جز آهونالهها و خسخس نفسهای هلن و صدای شرشر فرحبخش آب، و وزش باد و امواج دریا در پسزمینه، هیچ صدایی به گوش نمیرسید. بیشتر اوقات سرم پایین بود و حواسم به زمین زیر پایم تا مبادا اتفاقی برایم بیفتد. صداها، سرعت غیرطبیعی و لاکپشتوارمان، نگرانیهایم دربارهٔ اینکه قرار است چه اتفاقی برایمان بیفتد، همه باهم ترکیب شده و بر ذهنم تأثیر گذاشته بودند، طوری که کمی بعد حس میکردم زمین زیر پایم به گوشت تبدیل شده و دارم روی بدن غولپیکر زنی راه میروم. همین بهاندازهٔ کافی عجیب بود، ولی کمکم حس عجیبوغریب دیگری هم به سراغم آمد؛ احساس میکردم که این زن برهنهٔ غولپیکر که به پشت دراز کشیده، خودم هستم. من داشتم روی تن عریان خودم قدم برمیداشتم. من زمین بودم و زمین من بود. بدنم درد گرفته بود، ولی ظاهراً هیچ کاری از دستم برنمیآمد. زمان از دستم دررفته بود و موجودیتم، بهعنوان یک انسان، رفتهرفته رنگ میباخت.»
حجم
۱۹۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه
حجم
۱۹۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه