دانلود و خرید کتاب دورترین کرانه (دریای زمین ۳) ارسولا. کی. لوژوان ترجمه پیمان اسماعیلیان
تصویر جلد کتاب دورترین کرانه (دریای زمین ۳)

کتاب دورترین کرانه (دریای زمین ۳)

معرفی کتاب دورترین کرانه (دریای زمین ۳)

«دورترین کرانه (دریای زمین ۳)» اثر ارسولا. ک. لوژوان (-۱۹۲۹) سومین کتاب از مجموعه داستان تخیلی دریای زمین است . در این جلد در دریای زمین اتفاقات عجیبی در حال رخ دادن است. جادوگران در حال از دست دادن قدرت سحر و جادوی خود هستند و آهنگ‌ها و ترانه‌ها در حال فراموش شدن. «آررن» شاهزادۀ جوان جزیره «ان لاد» به دستور فرمانروا به جزیره خردمندان «رک» فرستاده می شود. او برای یافتن علت این وقایع به همراه جادوگر اعظم رک یعنی «گد» سفری طولانی را آغاز می‌کند و... در حیاطِ فواره، خورشید نخستین روزهای بهار از لابه‌لای برگ‌های تازه درختان زبان‌گنجشک و نارون می‌تابید و آب از میان سایه و روشن نور بالا می‌جست. چهار دیوار سنگی بلند حیاط را احاطه کرده بود. پشت آن دیوارها نیز اتاق‌ها، تالارها، راهروها، گذرگاه‌ها، برج‌ها و سرانجام دیوارهای بیرونی سرای بزرگ رُک۱قرار داشت که در برابر هر هجوم جنگی، زلزله یا حتی خود دریا تاب می‌آورد؛ زیرا نه فقط از سنگ، بلکه از جادویی باطل‌ناشدنی ساخته شده بود. آخر، رُک جزیره خردمندان بود، جایی که جادوگری می‌آموختند؛ و سرای بزرگ مرکز اصلی و مدرسه جادوگری بود؛ مرکز سرا نیز حیاطی کوچک در دل دیوارها بود، آنجا که فواره‌ای بالا می‌جست و درختان همواره در معرض باران و آفتاب و نور ستارگان بودند. نزدیک‌ترین درخت به فواره، درخت تیسی تناور بود که سنگ‌های مرمرین کف حیاط را با ریشه‌هایش برآمده ساخته و ترکانده بود. رگه‌هایی از خزه‌ای سبز و روشن ترک‌ها را پر کرده و چون شعاع‌هایی از میان چمن‌های پیرامون حوض به اطراف پراکنده شده بود. پسرکی روی برآمدگی برساخته از مرمر و خزه نشسته بود و نگاهش مسیر سقوط آب فواره اصلی را دنبال می‌کرد. دیگر تقریبآ مردی شده بود، اما ظاهرش هنوز پسرمآب بود؛ اندامی باریک داشت، اما لباسی قیمتی به بر داشت. چهره‌اش چنان ظریف و چنان ثابت بود که گویی آن را از مفرغی زراندود ریخته بودند. پشت‌سرش، شاید به فاصله پنج متر و در زیر درختان طرف دیگر حیاط که آخرین ردیف درختان چمن‌کاری وسط حیاط را تشکیل می‌داد، مردی ایستاده بود، یا شاید به نظر می‌رسید که ایستاده باشد؛ در آن بازی نور و سایه و در آن هُرم گرما به دشواری می‌شد تشخیص داد. اما بی‌گمان مردی آنجا بود، مردی با لباس سپید که بی‌حرکت ایستاده بود.
sahar
۱۳۹۶/۱۰/۰۴

بعد از «جادوگر» این بهترین کتاب مجموعه است. خیلی پرکششه و تقریبا آخرها دیگه نمی‌شه زمینش گذاشت. در این کتاب یه چهره تازه از گد می‌بینیم که با جادوگر کتاب اول و دوم فرق داره.

کاربر ۲۲۶۶۵۱۶
۱۴۰۰/۱۲/۰۵

عمیق و زیبا، پرمفهوم و نیازمند اندیشه این فرصت تفکر و یادگیری رو از دست ندین

mojiii
۱۳۹۹/۰۹/۰۲

از سری داستان خای اسپارو هاوک. این بار شاهزاده به سراغ ساحر اعظم آمده چرا که در سرزمین های غربی دیگر کسی نمی‌تواند جادویی در اندازد. به نظرم خواندن ترجمه‌ی پیمان اسماعیلیان کم لذت تر از ترجمه‌های آقای کوثری و

- بیشتر
LiliiiS
۱۴۰۱/۰۷/۳۰

نیمه اول کتاب، عالی بود.جذابتر و مهیج تر از دوجلد اول. اما کم کم ریتمش افتاد و مثل جلد اول، بخش زیادیش به قایق رونی خسته کننده قهرمانها گذشت.در مجموع بد نبود

ـ اصلا انسان شریف کیست؟ آیا انسان شریف کسی است که دست به گناه و پلیدی نمی زند، دری به تاریکی ها نمی گشاید، کسی است که از تاریکی در وجودش اثری نیست؟ پس دوباره نگاه کن، جوان! کمی دورتر را ببین! جایی که باید بروی به دانستن این نکته محتاجی. به درونت بنگر!
بابونه:)
برای دیدن ستارگان وجود تاریکی لازم است.
ساغر موسوی
چنان بود که با روحی بیمار در کالبدی شریک باشی...
Azadehana
متوجه می‌شوی که به عکس آنچه جوانان می‌پندارند هر عملی سنگی نیست که از زمین برداری و یک‌باره پرتاب کنی، آیا به هدف اصابت کند یا نکند و همه‌چیز تمام شود. هنگامی که سنگی را از زمین برمی‌داری زمین سبک‌تر می‌شود و دستی که آن را گرفته سنگین‌تر خواهد بود.
Azadehana
کند. آن هم انسانی دیگر است. شکوه و برتری مایه شرمندگی است. تنها روح و نفس ماست که ظرفیت پلیدی و هم ظرفیت غلبه بر پلیدی را دارد.
ساغر موسوی
تنها در مرگ است که نوزایی معنا می گیرد. توازن به معنای سکون نیست، توازن در جنبش است؛ شدنی بی پایان و همیشگی.
ساغر موسوی
ما که صاحب خردیم نباید جاهلانه رفتار کنیم. ما که صاحب اختیاریم نباید نامسئولانه رفتار کنیم
MMST
مه چون ابری رقیق که روی ماه را پوشانده باشد، سرد و درخشان روی عرشه می‌غلتید. پاروزن‌ها چون مجسمه‌هایی سنگی نشسته بودند. خدمه اصلی در کمرکش کشتی گرد آمده و سپیدی چشمانشان اندکی برق می‌زد. در سمت چپ مردی ایستاده بود که تمام نور از او ساطع می‌شد؛ از چهره‌اش، از دستانش و از عصای بلندش که چون نقره مذاب ملتهب و درخشان بود.
shahryar_shon
تمام آنان که درگذشته اند نیز زنده اند؛ پایانی بر وجودشان نیست و اساسآ پایانی وجود ندارد. همه چیز این چنین است، مگر تو.
fatemeh.eini
حیات تنها در وجودی فناپذیر و میرا یافت می شود، آررن! تنها در مرگ است که نوزایی معنا می گیرد. توازن به معنای سکون نیست، توازن در جنبش است؛ شدنی بی پایان و همیشگی.
fatemeh.eini
شاه خدمتگزاران، سربازان، پیام آوران و مستشارانی دارد. او از طریق خدمتگزارانش حکم می راند. اما خدمتگزاران این به اصطلاح ضدشاه کدام اند؟ ـ در ذهن ما هستند، جوان! در ذهن ما. همان خیانت کار، همان نَفْس امّاره، نَفْسی که فریاد می کشد: می خواهم زنده بمانم، پس تا وقتی من زنده بمانم دنیا چه خراب، چه آباد! همان خائن کوچک نهفته در ذات ما که در ظلمات وجودمان چون عنکبوتی تار بسته و پنهان شده است. او با هر کسی نجوا می کند، اما تنها بعضی او را می شناسند و می فهمند. جادوگران، خوانندگان و آفرینشگران. قهرمانان، آنان که حقیقت وجود خود را می جویند. جستن و یافتن خود پدیده ای نادر و شکوهمند است. اینکه آدمی تا ابد خودش باشد، آیا باشکوه نیست؟
fatemeh.eini
اما به خاطر داشته باش، لِبانن! انکار مرگ، در حکم انکار زندگی است.
fatemeh.eini
آخر، انضباط و نظم همان مجرایی است که کنش‌های ما از طریق آن قدرت و عمق می‌یابد؛ وقتی سمت‌گیری و نظمی هم نباشد، کارکردهای افراد کم‌عمق، سردرگم و بی‌اثر می‌شود.
fatemeh.eini
همواره جایی که توقع قطعیت و یقین را داری، لزوم بسنده کردن به امیدواری صرف، مایه یأس و دلسردی است.
fatemeh.eini
«آررن! هنگامی که پای گزینش های بزرگ پیش آید، تلاش کن دقیق انتخاب کنی. جوان که بودم باید میان حیاتی برای بودن و حیاتی برای انجام دادن دست به انتخاب می زدم. من هم چون وزغی که مگسی را یافته باشد شتابان دومی را انتخاب کردم. اما هر کاری که می کنی، با هر کنش، بیشتر آلوده کار و نتایج کارت می شوی و همین تو را به انجام کارهایی بیشتر و بیشتر وا می دارد. سپس خیلی به ندرت و پس از مدت ها به فراغت و زمانی مثل این دست می یابی که بتوانی دمی بیاسایی و فقط باشی و کاری نکنی. یا دست کم به این بیندیشی که کیستی.»
fatemeh.eini
درس اول در رُک، و البته درس آخر نیز، این است: فقط آنچه را لازم است انجام بده. همین و بس!
محمد مهدی ابوالکلام
پیشنهادِ نفسی سخی و بخشنده پیشکشی نیست که به آسانی بتوان ردش کرد
MMST
انسان تقدیرش را نمی سازد: آن را می پذیرد یا انکارش می کند.
reza
انکار مرگ، در حکم انکار زندگی است.
Azadehana
انکار مرگ، در حکم انکار زندگی است.
Azadehana

حجم

۲۲۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۳ صفحه

حجم

۲۲۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۳ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
تومان