کتاب که عشق آسان نمود اول

معرفی کتاب که عشق آسان نمود اول

کتاب الکترونیکی «که عشق آسان نمود اول» نوشتهٔ زهرا متین و منتشرشده توسط انتشارات لیـوسا، رمانی اجتماعی و عاشقانه است که به دغدغه‌های جوانان، خانواده و چالش‌های انتخاب در زندگی می‌پردازد. داستان حول محور دختری به نام «سیما» و روابط عاطفی و خانوادگی او شکل می‌گیرد و با نگاهی واقع‌گرا به مسائل سنتی و مدرن جامعه می‌پردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب که عشق آسان نمود اول

این رمان در بستری خانوادگی و اجتماعی روایت می‌شود و دغدغه‌های دختران جوان در مواجهه با سنت‌ها، عشق و انتخاب‌های سرنوشت‌ساز را به تصویر می‌کشد. داستان در دوره‌ای معاصر می‌گذرد و فضای آن، خانه‌ای ایرانی با روابط پیچیده میان اعضای خانواده است. «که عشق آسان نمود اول» با محوریت شخصیت «سیما» و چالش‌های او در برابر خواسته‌های پدر، مادر و جامعه، به موضوعاتی مانند استقلال فردی، تفاوت نسل‌ها، فشارهای اجتماعی و نقش عشق در تصمیم‌گیری‌های مهم زندگی می‌پردازد. روایت کتاب، تضاد میان سنت و مدرنیته را در قالب روابط عاشقانه و خانوادگی نشان می‌دهد و از خلال گفتگوها و اتفاقات روزمره، تصویری ملموس از دغدغه‌های جوانان ایرانی ارائه می‌دهد. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی شخصیت‌ها، خواننده را با فضای احساسی و ذهنی آن‌ها همراه می‌کند و به تدریج، گره‌های داستانی را پیش می‌برد.

خلاصه کتاب که عشق آسان نمود اول

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! داستان با زندگی «سیما»، دختری ۲۸ ساله، آغاز می‌شود که در خانواده‌ای سنتی و تحت سلطهٔ پدری سختگیر زندگی می‌کند. سیما عاشق پسری به نام «فرشاد» می‌شود که پنج سال از او کوچک‌تر است. مخالفت شدید پدر با این رابطه، سیما را در موقعیت دشواری قرار می‌دهد؛ او میان عشق و خانواده گرفتار است. سیما با وجود تهدیدهای پدر، بر تصمیم خود برای ازدواج با فرشاد پافشاری می‌کند، اما در نهایت، فرشاد به دلایل مالی و فشارهای خانواده سیما، او را ترک می‌کند. سیما که از این خیانت و بی‌وفایی ضربه خورده، تصمیم می‌گیرد با «مانی»، مردی که به او علاقه دارد، ازدواج کند؛ اما این ازدواج بیشتر از سر انتقام و بی‌اعتمادی به مردان است تا عشق. سیما همراه مانی به آلمان مهاجرت می‌کند و در غربت، با احساس تنهایی، دلتنگی و تردید نسبت به گذشته و آینده دست و پنجه نرم می‌کند. بازگشت فرشاد به زندگی سیما و تلاش او برای بازپس‌گیری عشق از دست رفته، سیما را با چالش‌های تازه‌ای روبه‌رو می‌کند و او باید میان گذشته و حال، انتقام و بخشش، و عشق و عقل، انتخاب کند. داستان با نگاهی انتقادی به سنت‌های خانوادگی، نقش زن در جامعه و مفهوم واقعی عشق، پیش می‌رود و سیما را در مسیر بلوغ عاطفی و شناخت خود قرار می‌دهد.

چرا باید کتاب که عشق آسان نمود اول را خواند؟

این رمان با روایت صریح و بی‌پرده از چالش‌های عاطفی و خانوادگی، تصویری ملموس از تضاد میان سنت و مدرنیته در جامعه ایرانی ارائه می‌دهد. «که عشق آسان نمود اول» به موضوعاتی مانند استقلال زنان، فشارهای اجتماعی، انتخاب‌های دشوار و پیامدهای تصمیم‌های احساسی می‌پردازد. خواننده با دنبال‌کردن مسیر زندگی سیما، با پیچیدگی‌های روابط انسانی، آسیب‌های عاطفی و تلاش برای بازسازی خود پس از شکست آشنا می‌شود. این کتاب برای کسانی که به داستان‌های اجتماعی و عاشقانه با زمینه‌های واقع‌گرایانه علاقه دارند، تجربه‌ای قابل تأمل فراهم می‌کند.

خواندن کتاب که عشق آسان نمود اول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های اجتماعی و عاشقانه، به‌ویژه کسانی که دغدغه‌هایی مانند استقلال فردی، روابط خانوادگی، فشارهای سنتی و انتخاب‌های عاطفی دارند، مناسب است. همچنین برای جوانانی که با چالش‌های مشابه در زندگی شخصی خود روبه‌رو هستند یا به دنبال شناخت بهتر نقش زن در جامعه معاصر ایران‌اند، خواندن این رمان مفید خواهد بود.

بخشی از کتاب که عشق آسان نمود اول

«کم‌کم داشت خوابم می‌برد که ناگهان با صدای فریاد پدرم از خواب پریدم که می‌گفت: "خانم مگه نگفته بودم این پسره حق نداره اینجا تلفن کنه؟ مگه یه حرف را چند بار باید تکرار کرد؟ به خدا قسم اگه بفهمم یک بار دیگه، فقط یک بار دیگه اینجا زنگ زده کاری می‌کنم که از... خوردن خودش پشیمون بشه. اینو حتما به سیما بگو." و مادرم در جوابش گفت: "جلال جون تا کی می‌خواهی زور بگی؟ خدایی این پسره بدبخت چه هیزم تری به تو فروخته که چشم دیدنش را نداری؟ میگن دوستی بی‌دلیل می‌شه، اما دشمنی بی‌دلیل نمی‌شه." "من کاری به این حرف‌ها ندارم. همین که گفتم. با من بحث نکن." پدرم دوباره شروع کرده بود. او به هیچ وجه زیر بار نمی‌رفت و می‌گفت مرغ یک پا دارد، اما نمی‌دانست که اگر من هم روی آن دنده بیفتم از او لجبازتر خواهم بود. به هر حال، من فرشاد را دوست داشتم و چه پدرم به ازدواج ما تن می‌داد و چه نمی‌داد این کار را می‌کردم. دیگر از وضعی که داشتم به ستوه آمده بودم. برای حرف بی‌منطقش هیچ دلیلی هم نداشت. فقط می‌خواست حرف، حرفِ خودش باشد و بگوید من هستم که باید انتخاب کنم. پدر و مادر فرشاد قرار بود رسما برای خواستگاری از یزد به تهران بیایند و من نمی‌دانستم با این وضع چه جوابی به فرشاد بدهم. دیگر طاقت نیاوردم. هر چه سکوت کرده بودم انگار پدرم سوءاستفاده می‌کرد. بالاخره دل را به دریا زدم و با عزمی جزم رفتم که رو در رو با او حرف بزنم. باید خودم را برای یک مبارزه سخت آماده می‌کردم.»