تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب دشت
معرفی کتاب دشت
معرفی کتاب دشت
کتاب الکترونیکی «دشت» (با ویرایش غلامرضا ابراهیمی و کارگاه ادبی نشر حکمت کلمه) نوشتهٔ «ریحانه افضلی» و توسط نشر حکمت کلمه منتشر شده است. این اثر در دستهٔ داستانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و روایتگر زندگی خانوادهای است که در میانهٔ بحران و مهاجرت، با چالشهای روزمره و امیدهای کوچک خود دستوپنجه نرم میکنند. «دشت» با نگاهی به زندگی در حاشیه و تجربهٔ کوچاجباری، تصویری از زیستن در شرایط دشوار را به تصویر میکشد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دشت
«دشت» داستانی است که در بستر مهاجرت و جابهجایی اجباری خانوادهای روایت میشود. فضای داستان در دههٔ اخیر و در دل بحرانهای اجتماعی و امنیتی شکل میگیرد. نویسنده با تمرکز بر زندگی روزمرهٔ شخصیتها، تصویری از دشواریهای زندگی در اردوگاههای موقت و تلاش برای ساختن خانه و جامعهای جدید ارائه میدهد. روایت از زبان دختری نوجوان است که همراه خانوادهاش ناچار به ترک خانه و زندگی پیشین شدهاند و اکنون در دشتی دورافتاده، میان چادرها و خانههای گلی، به دنبال معنا و امید میگردند. کتاب به روابط خانوادگی، همبستگی میان مهاجران، و چالشهای زنان و کودکان در شرایط ناامن میپردازد. در کنار روایت مهاجرت، دغدغههایی مانند آموزش، ساختن خانه، و حفظ امید در دل ناامیدی، محورهای اصلی داستان را شکل میدهند. «دشت» با نگاهی جزئینگر، زندگی در حاشیه و تلاش برای بقا را از زاویهای انسانی و ملموس به تصویر میکشد.
خلاصه کتاب دشت
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «دشت» با مهاجرت اجباری یک خانواده آغاز میشود؛ خانوادهای که به دلیل ناامنی و جنگ، خانه و شهر خود را ترک میکنند و به دشتی دورافتاده پناه میبرند. روایت از زبان دختری نوجوان است که همراه مادر، پدر، خواهر، برادر و مادرکلانش، در اردوگاهی موقت ساکن میشوند. ورود به دشت با چالشهای ابتدایی مانند یافتن سرپناه، تقسیم آب و غذا، و ساختن خانههای گلی همراه است. شخصیتها با همسایگان جدید آشنا میشوند و روابط تازهای شکل میگیرد؛ زنها و مردها هرکدام با دغدغههای خود، سعی میکنند در شرایط سخت، امید و همبستگی را حفظ کنند. در این میان، جوانان اردوگاه به دنبال راهی برای خروج از وضعیت فعلی هستند و برخی تصمیم میگیرند به اردو (ارتش) بپیوندند تا شاید راهی برای بازگشت به شهر یا بهبود شرایط خانوادههایشان پیدا کنند. روایت، لحظات تلخ و شیرین زندگی در دشت را با جزئیات روزمره، امیدها و ناامیدیها، و تلاش برای ساختن آیندهای بهتر به تصویر میکشد. داستان بدون افشای پایان، بر تجربهٔ زیستن در حاشیه و جستوجوی معنا در دل بحران تمرکز دارد.
چرا باید کتاب دشت را خواند؟
این کتاب با روایت جزئیات زندگی روزمره در شرایط مهاجرت و ناامنی، تصویری ملموس از تابآوری، همبستگی و امید در دل بحران ارائه میدهد. «دشت» به دغدغههای زنان، کودکان و خانوادهها در مواجهه با جابهجایی اجباری میپردازد و خواننده را با تجربههای انسانی و واقعی شخصیتها همراه میکند. روایت از زاویهٔ دید یک دختر نوجوان، امکان همذاتپنداری و درک عمیقتری از احساسات و چالشهای مهاجران را فراهم میآورد.
خواندن کتاب دشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای اجتماعی، روایتهای مهاجرت، و کسانی که دغدغهٔ شناخت زندگی در حاشیه و شرایط بحرانی را دارند، مناسب است. همچنین برای نوجوانان و بزرگسالانی که به دنبال درک تجربههای انسانی در دل بحران هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب دشت
«گردوخاکی که از دور برخاست. اول کودکان را از سایهٔ دیوارها بیرون کشاند. سنگهای بزرگ و کوچک، آجرهای گلی و چوبهای شکستهای را که با آنها بازی میکردند، رها کرده و دویدند. بعد هم زنها با شنیدن صدای ماشین، در حالی که شال روی سر خود را مرتب میکردند، از روی دیوار کوتاه حویلیها سرک کشیدند. سوداگر بود؛ مثل همیشه فلانکوچ را پیش خانهٔ کاکاحبیب که درست وسط خانههای دشت بود نگاه داشت. آفتاب تند و تیز میتابید. گهگاه باد نرمی از آن سر دشت برمیخاست، مشتی خاک را به هوا بلند میکرد، از روی سر بچهها عبور میداد و در این سر دشت فرومینشاند. از سایهٔ باریک دیوار حویلی دل کندم و خودم را همراه زنها به ماشین رساندم. سوداگر بستههای چای و کیسههای آرد را جابهجا میکرد. ما هم شروع کردیم به زیروروکردن و پرسیدن قیمت شکلاتها و گیرههای مو و لباسهای دست دوم و چای سبز و چوریهای رنگارنگ شیشهای و روغن و برنج. سوداگر این بار تا توانسته بود ماشینش را پر کرده بود. شاید گمان کرده بود در مدتی که نیامده است، ما گنج یافتهایم که کفش و چند دانه کیف و حتی یک کت سبز دستدوم آمریکایی هم آورده بود؛ شاید هم سفارش مردم قریههای اطراف بودند. سوداگر هر چیزی را در بدل چیز دیگر معامله میکرد. گاهی از قریههای اطراف انگور میخرید و به ما در بدل هیزم میفروخت؛ و حتماً هیزم را هم میبرد شهر، در عوض نان، نقد میکرد. حتم داشتم احداد این مرد از تاجران جادهٔ ابریشم بودهاند. کار گستردن بساط سوداگر که تمام شد، مادرکلان هم با بقچهٔ گیاهان مفیدش آمد. این بقچه نتیجهٔ یک ماه تحسس من و مادرکلان در دشت بود. هر علف سبزی که به چشممان میخورد را جمعآوری کرده و برای هر کدام، یک کاربرد مفید پیدا میکردیم؛ دوای دلدردی، زکام، اسهال و... مادرکلان حتی یک گیاه یافته بود که میگفت استشمام آن، ترس را از آدم دور میکند. یک ماه گذشته، دشت را برای یافتن این گیاهان زیرورو کرده و آنها را از بیهودهزیستن نجات داده بودیم و حالا میخواستیم وارد چرخهٔ زندگی مفید کنیم.»
حجم
۴۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۴۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه