
کتاب زیبایی غروب
معرفی کتاب زیبایی غروب
معرفی کتاب زیبایی غروب
کتاب الکترونیکی «زیبایی غروب (داستانی دربارهٔ ازدست دادن بینایی و به دست آوردن بینش)» نوشتهٔ «فرانک برونی» و ترجمهٔ «سیدعلی مرعشی» با ویراستاری «آیدا قویدل» توسط نشر اندیشه مولانا منتشر شده است. این کتاب در دستهٔ سرگذشتنامه و روایتهای شخصی قرار میگیرد و به تجربهٔ نویسنده از دست دادن بینایی و مواجهه با چالشهای جسمی و روانی میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب زیبایی غروب
«زیبایی غروب» روایتی است از تجربهٔ شخصی «فرانک برونی» روزنامهنگار و نویسندهٔ آمریکایی، که در میانهٔ زندگی حرفهای خود ناگهان با اختلال جدی بینایی مواجه میشود. این کتاب در سالهای اخیر نوشته شده و به نوعی بازتابدهندهٔ دغدغههای نسلی است که با پیری، بیماری و محدودیتهای ناگهانی روبهرو میشود. نویسنده با نگاهی تحلیلی و گاه طنزآمیز، روند از دست دادن بینایی و تأثیر آن بر زندگی روزمره، روابط و هویت فردی را شرح میدهد. کتاب نهتنها به جنبههای پزشکی و فیزیکی بیماری میپردازد، بلکه به ابعاد روانی، اجتماعی و معنوی این تجربه نیز توجه دارد. روایت برونی، علاوه بر بیان تجربهٔ شخصی، به موضوعات گستردهتری چون سازگاری با فقدان، معنای امید و نقش جامعه در مواجهه با آسیبهای جسمی میپردازد. این اثر، تصویری از چالشهای فردی و جمعی در مواجهه با تغییرات ناخواسته ارائه میدهد و در خلال روایت، به بحرانهای جهانی مانند همهگیری کرونا نیز اشاره میکند.
خلاصه کتاب زیبایی غروب
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان «زیبایی غروب» با روایت صبحی آغاز میشود که نویسنده متوجه اختلالی عجیب در بینایی خود میشود؛ ابتدا آن را به خستگی یا مصرف الکل نسبت میدهد اما بهتدریج درمییابد که مشکل جدیتر است. پس از مراجعه به پزشکان و انجام آزمایشهای متعدد، مشخص میشود که عصب بینایی چشم راست او به دلیل سکتهای نادر آسیب دیده و درمان قطعی برای آن وجود ندارد. این بحران، نویسنده را وارد مرحلهای تازه از زندگی میکند که در آن باید با احتمال از دست دادن کامل بینایی روبهرو شود. در ادامه، برونی به واکنشهای عاطفی خود، ترسها، امیدها و تلاش برای سازگاری با شرایط جدید میپردازد. او با افراد دیگری که دچار بیماریهای مشابه یا محدودیتهای جسمی شدهاند ارتباط برقرار میکند و از تجربههای آنها میآموزد. روایت کتاب، علاوه بر شرح جزئیات پزشکی و روند درمان، به تأثیر این اتفاق بر روابط خانوادگی، شغلی و نگاه نویسنده به زندگی میپردازد. در خلال داستان، نویسنده به بحرانهای اجتماعی مانند همهگیری کرونا نیز اشاره میکند و آن را با تجربهٔ شخصی خود مقایسه میکند. در نهایت، کتاب به این پرسش میپردازد که چگونه میتوان با فقدانها و محدودیتهای ناگهانی کنار آمد و معنای تازهای برای زندگی یافت، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب زیبایی غروب را خواند؟
این کتاب با روایتی صادقانه و جزئینگر، تجربهٔ زیستهٔ یک فرد در مواجهه با از دست دادن یکی از مهمترین حواس انسانی را به تصویر میکشد. «زیبایی غروب» نهتنها به جنبههای پزشکی و فیزیکی بیماری میپردازد، بلکه لایههای عمیقتری از احساسات، روابط و معنای زندگی را واکاوی میکند. خواننده با مطالعهٔ این اثر، با چالشهای سازگاری، امید و پذیرش فقدان آشنا میشود و میتواند نگاهی تازه به مفهوم محدودیت و تابآوری پیدا کند. روایت کتاب، فرصتی برای همدلی با افرادی است که با بیماری یا ناتوانی روبهرو هستند و همچنین الهامبخش کسانی است که در جستوجوی معنا در دل بحرانها هستند.
خواندن کتاب زیبایی غروب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای کسانی مناسب است که به سرگذشتنامهها، روایتهای شخصی و موضوعات مرتبط با سلامت، بیماری و تابآوری علاقه دارند. همچنین برای افرادی که خود یا نزدیکانشان با بیماریهای مزمن یا محدودیتهای جسمی مواجهاند، میتواند راهگشا و تسلیبخش باشد. علاقهمندان به روانشناسی، جامعهشناسی و مطالعات زیستی نیز از خواندن این اثر بهره خواهند برد.
فهرست کتاب زیبایی غروب
- فصل اول: وضعیت بدی است! شرح آغاز اختلال بینایی و سردرگمی نویسنده در مواجهه با علائم اولیه.- فصل دوم: یک چشم که بسته میشود، چشم دیگر باز میشود. بررسی معنای بینایی و بینش، و مواجهه با محدودیتهای جدید.- فصل سوم: لگد الاغ روایت تجربههای دیگران با بیماریهای مزمن و اهمیت شوخطبعی و سازگاری.- فصل چهارم: پرواز انفرادی تأمل دربارهٔ تنهایی و استقلال در مواجهه با بیماری.- فصل پنجم: امید درختی با شاخههای پرپیچ و خم و همیشه سبز است جستوجوی امید و معنا در دل بحران.- فصل ششم: نظریهٔ زندگی به سبک تخت تبلیغاتی بازاندیشی دربارهٔ سبک زندگی و ارزشهای فردی.- فصل هفتم: ماتیس برتر از افسردگی مواجهه با افسردگی و راههای عبور از آن.- فصل هشتم: ستارهٔ دریایی و توئیگی روایتهایی از الهام و مواجهه با چالشها.- فصل نهم: شاه لیر هیچ ربطی به آن نداشت مقایسهٔ تجربهٔ شخصی با روایتهای ادبی و فرهنگی.- فصل دهم: وقتی پوست تخممرغ بارید شرح جزئیات زندگی روزمره و تغییرات ناشی از بیماری.- فصل یازدهم: ترفندی در پس همه ترفندهای دیگر بررسی راهکارهای سازگاری و پذیرش.- فصل دوازدهم: قلبهای شکسته گشوده شد تأمل دربارهٔ روابط انسانی و همدلی.- فصل سیزدهم: نمایش کشتیهای تفریحی و یدککش روایتهایی از سفر و مواجهه با ناشناختهها.- فصل چهاردهم: پرواز جمعبندی تجربهها و نگاه به آینده.
بخشی از کتاب زیبایی غروب
«میگویند مرگ مانند دزد شبانه سرمیرسد. خرابکارهای خردهپا هم به همین شیوه عمل میکنند. مصیبتی که بینایی من یا دستکم بخش بزرگی از آن را ربود، وقتی اتفاق افتاد که در خواب بودم. من با تصویری که از دنیا در ذهن داشتم به خواب رفتم. اما پس از بیدار شدن دنیا را به شکل دیگری یافتم. با این باور به رختخواب رفتم که کموبیش کنترل زندگیام را در دست دارم و بیشک کارهای ناتمام، رؤیاهای تحققنیافته و ناامیدیهای دیگرم به این خاطر است که بهاندازهٔ کافی تلاش نکردهام و قدرت تخیلم نیز محدود است و شاید بتوانم با تلاش کافی و مداوم آنها را جبران کنم. از خواب که بیدار شدم، تازه فهمیدم چقدر سادهلوح بودهام. شب قبل با ناخرسندی کامل به رختخواب رفتم اما روز بعد با حقشناسی فراوانی از خواب بیدار شدم. داستان زندگی من حکایت ازدست دادن و بهدست آوردن است. این داستان با سردرگمی قهرمانی گیج آغاز میشود. همان صبح روز اول، یکشنبه، سعی کردم بفهمم چه اتفاقی برایم افتاده است. مطمئن نبودم که چیز خاصی رخ داده باشد. پیش از آنکه کنجکاویام بخواهد به دلواپسی تبدیل شود، چند ساعت به همین منوال گذشت تا اینکه نگرانی بر من چیره شد. آهسته از تخت بلند شدم. سرم سنگینی میکرد. به خودم نهیب زدم: «فرانک بد! باز زیادهروی کردی!» جمعه شب موقع شام چهار لیوان پر نوشیده بودم، درحالیکه تحمل دو لیوانش هم عذابآور است. همین موضوع باعث شده بود کمی خمار باشم و تمام بخشهای بدنم کندتر عمل کنند: افکارم، قدمزدنم، اتاق خواب تا آشپزخانه آپارتمانم در محل آپروست ساید منهتن، و حرکاتم در هنگام درست کردن قهوه. قهوه! این همان چیزی بود که به آن نیاز داشتم. کافئین بیتردید همه چیز را به حالت عادی درمیآورد و در جای خود قرار میدهد. با بیدقتی آب جوش قوری را در قهوهساز ریختم. ناگهان چشمم به قطرات آبی خورد که روی پیشخوان آشپزخانه ریخته شده بود. عجب! چطور این اتفاق افتاد؟ باوجوداینکه متوجه شدم فضای اطرافم کمی مهآلود است، اما علّت آن اتفاق را خطای چشم ندانستم و با خود گفتم: «بیشک بیاحتیاطی کردهام.» شاید به خاطر نوشیدن بیش از حد، خواب نامناسب یا هفتهٔ پراضطرابی است که از سر گذرانده بودم. به شدت احساس خستگی میکردم. یکی از آن روزهایی بود که به سه یا حتی چهار فنجان قهوه، پیادهروی سریع و دوش آب سرد نیاز داشتم. باید خودم را برای انجام کارهایم آماده میکردم.»
حجم
۹۹۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۹۹۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه