تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب کافی شاپ اشیای کمیاب
معرفی کتاب کافی شاپ اشیای کمیاب
کافیشاپ اشیای کمیاب کتابی داستانی از «هدر وبر» است که با ترجمهٔ «الهام صیفیکار» و ویراستاری «زهرا امپریفر» توسط نشر اندیشه مولانا منتشر شده است. این رمان در فضایی معاصر و با محوریت یک شهر کوچک ساحلی در آمریکا روایت میشود و شخصیتهای آن با دغدغههای خانوادگی، روابط انسانی و جستوجوی هویت فردی دستوپنجه نرم میکنند. داستان با ورود یک نامهٔ مرموز و دعوت به مصاحبهٔ شغلی آغاز میشود و به تدریج لایههای عمیقتری از زندگی شخصیتها را آشکار میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کافی شاپ اشیای کمیاب
در «کافیشاپ اشیای کمیاب»، «هدر وبر» داستانی معاصر را در قالب یک رمان روایت کرده است که فضای آن در شهر ساحلی کوچکی به نام دریفتوود میگذرد. این کتاب با تمرکز بر زندگی شخصیتهایی از نسلهای مختلف، به موضوعاتی مانند فقدان، تغییر، پیوندهای خانوادگی و معنای خانه میپردازد. روایت کتاب از زاویهٔ دید اولشخص و با لحن صمیمانه و جزئینگر پیش میرود و خواننده را به درون دغدغهها و احساسات شخصیتها میبرد. ساختار رمان به گونهای است که هر فصل، بخشی از زندگی و روابط میان شخصیتها را روشنتر میکند و به تدریج رازها و گرههای داستانی را باز میکند. فضای کافیشاپ زاغی، به عنوان قلب تپندهٔ شهر و محل تلاقی آدمها، نقش مهمی در پیشبرد روایت دارد و بستری برای شکلگیری دوستیها، اختلافها و خاطرات مشترک است. کتاب با بهرهگیری از عناصر بومی و فرهنگ محلی، تصویری زنده و ملموس از یک جامعهٔ کوچک ارائه میدهد و در عین حال به مسائل جهانیتری چون سوگواری، امید و بازسازی زندگی پس از بحران میپردازد.
خلاصه داستان کافی شاپ اشیای کمیاب
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با شخصیت «ایوا لین هریسن» آغاز میشود؛ زنی جوان که پس از مرگ نامزد سابقش، الکساندر، دچار بحران هویت و اندوهی عمیق شده است. یک نامهٔ مرموز که ظاهراً از سوی الکس، یک ماه پس از مرگش به دست ایوا میرسد، او را به مصاحبهٔ شغلی در کافیشاپ زاغی در شهر ساحلی دریفتوود دعوت میکند. ایوا که به تازگی شغلش را از دست داده و در زندگیاش احساس رکود میکند، تصمیم میگیرد این فرصت را غنیمت بشمارد و راهی شهری میشود که تنها خاطرهای دور از آن دارد. در دریفتوود، ایوا با جامعهای کوچک و پررمزوراز روبهرو میشود؛ شهری که کافیشاپ زاغی در آن مرکز تعاملات اجتماعی و خاطرات جمعی است. او با شخصیتهایی مانند «مگی»، مدیر کافیشاپ و دختر صاحب آن، «سم» و سگش «نورمن»، و دیگر اهالی شهر آشنا میشود. هرکدام از این افراد با مسائل و دغدغههای خاص خود دستوپنجه نرم میکنند: از نگرانیهای مگی دربارهٔ سلامت پدرش و آیندهٔ کافیشاپ، تا شایعات مربوط به ارواح و اشیای کمیاب خانهٔ پدری. ایوا در تلاش برای یافتن جایگاه خود در این جامعهٔ جدید، با گذشتهٔ خود و خاطرات تلخ و شیرینش روبهرو میشود. نامهٔ الکس و نشانههایی مانند تمبر پروانه، او را به جستوجوی معنای زندگی و امکان شروع دوباره سوق میدهد. در این مسیر، کافیشاپ زاغی نهتنها مکانی برای کار، بلکه بستری برای بازسازی روابط انسانی و یافتن امید در دل بحرانها میشود. داستان با تمرکز بر پیوندهای خانوادگی، دوستی، سوگواری و قدرت تغییر، لایههای مختلفی از احساسات و تجربیات انسانی را به تصویر میکشد، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب کافی شاپ اشیای کمیاب را بخوانیم؟
این کتاب با فضاسازی دقیق و شخصیتپردازی چندلایه، تجربهای ملموس از زندگی در یک شهر کوچک و روابط انسانی پیچیده را ارائه میدهد. «کافیشاپ اشیای کمیاب» به موضوعاتی مانند سوگواری، امید، بازسازی پس از بحران و اهمیت جامعه میپردازد و نشان میدهد چگونه حتی در دل فقدان و تغییر، میتوان معنای تازهای برای زندگی یافت. روایت داستان با جزئیات روزمره و لحظات احساسی، خواننده را به دنیای شخصیتها نزدیک میکند و امکان همذاتپنداری با دغدغهها و آرزوهای آنها را فراهم میسازد. این کتاب برای کسانی که به داستانهای شخصیتمحور و روایتهای آرام اما عمیق علاقه دارند، تجربهای متفاوت و تأملبرانگیز خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این رمان برای علاقهمندان به داستانهای معاصر، روایتهای خانوادگی و جستوجوی هویت فردی مناسب است. کسانی که با موضوعاتی مانند سوگواری، تغییرات زندگی، روابط میاننسلی و بازسازی پس از بحران درگیر هستند، میتوانند با فضای کتاب ارتباط برقرار کنند. همچنین دوستداران رمانهایی با فضای شهری کوچک و شخصیتهای چندوجهی، از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب کافی شاپ اشیای کمیاب
«این نامه را مردی مُرده فرستاده بود. شک نداشتم. خب, کمی شک داشتم. باشد. خیلی شک داشتم. تا دلتان بخواهد شک داشتم. اما پس از سیزده ساعت طولانی که در ماشین گذرانده بودم و ذهنم عموماً به رانندگی مشغول بود. نمیتوانستم به این فکر کنم که شاید شخص دیگری این نامه را فرستاده باشد. هیچکس, بهجز الکساندر براینت، کسی که دیروز دقیقاً یک ماه بود که از دنیا رفته بود. همچنین دیروز روزی بود که نسیم اواخر تابستان از پنجره آشپزخانه خانهام به درون وزیده بود و یک پاکت نامه نهچندان جلبتوجهکننده را از روی دسته کمارتفاع نامههای این هفته که روی پیشخان بودند، پایین انداخته بود. موقعی که داشتم ظرف میشستم. تا به آرامی پایم افتاده بود. نکته عجیب این بود که یادم نبود این نامه را تحویل گرفته باشم. زیاد نامه برای من نمیرسید؛ پس باید متوجهش میشدم. اما این پاکت نامه قهوهای کرافت شقورق را که هیچ نشانی بازگشتی هم نداشت، بهخاطر نداشتم. این پاکت را که نام و نشانیام بهقدری مرتب رویش نوشته شده بود که انگار با ماشین تایپ شده و تنها تفاوتش با نامه تایپشده کمرنگ و پررنگ بودن جوهر آبی در برخی نقاط بود. اصلا یادم نبود. قطعاً این تمبر پروانهای را که در گوشه سمت راست بالایی پاکت بود، یادم نمیآمد. همان برچسب رنگارنگی که با اینکه روی آرم پست آنقدر لکه افتاده بود که نمیشد آن را خواند، تمیز و بدون لکه مانده بود.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۴۱ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۴۱ صفحه