
کتاب آقا سیدمحمد
معرفی کتاب آقا سیدمحمد
معرفی کتاب آقا سیدمحمد
کتاب الکترونیکی «آقا سیدمحمد (روایتی برساخته از زندگی آیتاله سیدمحمد شاهچراغی)» نوشتهٔ محمداسماعیل حاجیعلیان و با همکاری انتشارات بهنشر (آستان قدس رضوی) در سال ۱۴۰۲ منتشر شده است. این اثر در قالب رمان پرتره، روایتی داستانی از زندگی و مبارزات اجتماعی و دینی «آیتاله سیدمحمد شاهچراغی» را در بستر تحولات اجتماعی و مذهبی ایران معاصر به تصویر میکشد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آقا سیدمحمد
این کتاب با نگاهی داستانی و روایی به زندگی «آیتاله سیدمحمد شاهچراغی» میپردازد؛ شخصیتی مذهبی و اجتماعی که نقش مهمی در تحولات دینی و سیاسی سمنان و مناطق اطراف آن داشته است. روایت کتاب از دوران کودکی سیدمحمد در روستای حسنآباد آغاز میشود و با مهاجرت او به شهر، ورود به حوزه علمیه و فعالیتهای اجتماعی و سیاسیاش ادامه مییابد. نویسنده با بهرهگیری از زبان و لحن داستانی، فضای اجتماعی و فرهنگی دهههای گذشته ایران را بازسازی میکند و به وقایع مهمی چون مجالس ترحیم، مبارزات مذهبی، و تعاملات با نیروهای حکومتی میپردازد. کتاب در قالب رمان پرتره، هم به زندگی شخصی و خانوادگی سیدمحمد میپردازد و هم به نقش او در رویدادهای جمعی و تاریخی، بهویژه در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی. این اثر در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و با توجه به رویکرد روایی و مستندگونهاش، تصویری ملموس از زیستجهان روحانیون و مردم مناطق مرکزی ایران ارائه میدهد.
خلاصه کتاب آقا سیدمحمد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با روایت کودکی «سیدمحمد شاهچراغی» در روستای حسنآباد آغاز میشود؛ جایی که او پس از فوت پدر، زیر سایهٔ برادر بزرگترش سیدطاهر رشد میکند. سیدمحمد از همان کودکی با فضای مذهبی و سنتی روستا آشنا میشود و علاقهاش به تحصیل علوم دینی او را به حوزه علمیه دامغان میکشاند. روایت، مهاجرت سیدمحمد به شهر و ورودش به مدرسهٔ علمیه را با جزئیات زندگی طلبگی، دغدغههای خانوادگی و خاطرات سفرهایش به تصویر میکشد. در ادامه، داستان به نقشآفرینی سیدمحمد در وقایع اجتماعی و مذهبی سمنان میپردازد؛ از جمله برگزاری مجالس ترحیم، سخنرانیهای اعتراضی و مواجهه با نیروهای شهربانی و ساواک. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و تعاملات سیدمحمد با مردم و مسئولان، تصویری چندلایه از شخصیت او ارائه میدهد. داستان در بستر تحولات سیاسی و مذهبی دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ پیش میرود و به تدریج به نقش سیدمحمد در رویدادهای منتهی به انقلاب اسلامی اشاره میکند، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب آقا سیدمحمد را خواند؟
این کتاب با ترکیب روایت داستانی و عناصر مستند، تصویری زنده از زندگی یک روحانی تاثیرگذار در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی ایران ارائه میدهد. خواننده با مطالعهٔ این اثر، با فضای حوزههای علمیه، مناسبات خانوادگی و اجتماعی، و چالشهای روحانیون در مواجهه با حکومت پهلوی آشنا میشود. همچنین، کتاب به خوبی توانسته است جزئیات زندگی روزمره و دغدغههای مردم مناطق مرکزی ایران را بازتاب دهد و تجربهای ملموس از زیستجهان آن دوران را منتقل کند.
خواندن کتاب آقا سیدمحمد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی و اجتماعی، پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، و کسانی که به زندگی روحانیون و تحولات مذهبی-سیاسی دهههای گذشته علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای دانشجویان رشتههای تاریخ، علوم اجتماعی و مطالعات دینی که به دنبال روایتی داستانی از زندگی یک شخصیت مذهبی هستند، مفید خواهد بود.
بخشی از کتاب آقا سیدمحمد
«داغ پدر برای همهمان سخت است ولی برای من بیشتر. دوازده سالهام که پدرم سیدحسن به رحمت خدا میرود و مادرم سیدهشهربانو و ما چهار پسرش, داغدار میشویم. کربلایی سیدطاهر برادر بزرگم» شد جای پدر و وصی ما سه برادر. سیدمسیح و سیدموسی هم بعد سیدطاهر برادران بزرگترم هستند و من که چهارمین فرزند پدر و مادرم بودم و کوچکترینشان» در سال ۱۳۱۳ به دنیا آمدهام.امروز در روستای حسن آباد و گورستان امامزاده, در سال ۱۳۲۵ هجری شمسی بهعنوان آخرین نفر صورت پدرم را بوسیدم و سیدآقا و برادر بزرگم» سیدطاهر, کفن را روی صورت پدرم کشیدند و سیدآقا شانههای پدرم را گرفت و سیدطاهر پاهای پدرم را گرفت و دو نفری گذاشتندش توی قبر. پدرم را به شانة راستش خواباندند و سیدآقا تلقین توی گوش پدرم گفت و دوباره صورت ماه پدرم را باز کرد و رو به قبله گذاشتش. من هم کوچکم و هم نمیدانم چه کار باید بکنم! عموزادهها و برادران بزرگم سنگهای لحد را دستبهدست میدهند به سیدآقا و سیدطاهر که بگذارند روی سکویی که بالاتر از شانة پدرم درست کردهاند. اولی را سیدطاهر میگذارد که جلو پای پدرم ایستاده. یکییکی سنگهای لحد را میگذارند. من حمد و سوره میخوانم برای پدرم و پشتبند هم صلوات چاق میکنم؛ چیزی که آقاجان وقتی زنده بود. خیلی دوستداشت. آقاجان سیدحسن همیشه میگفت: «بابا صلوات دهان رو خوشبو میکنه! بابا سلام بده به پیامبر خدا(ص) تا لطفش بشینه به زندگیت!»هر چه من بیشتر صلوات میفرستادم. ردیف سنگهای لحد بیشتر میشد و دیگر امید نداشتم آقاجان سیدحسن بتواند از زیر آن سنگها بیرون بیاید بیاید و دوباره توی خانه و کنار ما باشد. مامان شهربانو هم آرام خودش را میزد و خاک بر روی سر خودش میریخت ولی صدای گریه اش را کسی نمیشنید. سیدموسی و سیدمسیح هم شانه میلرزاندند. اما سبدطاهر انگار سنگ قورت داده بود» نه شانه میلرزاند و نه گریه میکرد. مدام زیر لب دعا میخواند که لبهایش تکان میخورد. سیدآقا که سنگ لحد آخر را گذاشت. از توی قبر بیرون آمد. سیدطاهر هنوز توی قبر بود. سبدآقا دستش را برای سبدطاهر دراز کرد و گفت: «گلسیدطاهرخوب نیست مّرده رو منتظر آب کوثر بذاری! دل بکن از پدرت! بیا بالا واسه این جوونای رعنای آقاجونت باید پدری کنی!»
حجم
۵۲۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۲۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه