
کتاب تعقیب من تا قبر
معرفی کتاب تعقیب من تا قبر
معرفی کتاب تعقیب من تا قبر
کتاب الکترونیکی «تعقیب من تا قبر» (خاطرات یک هنرمند از دوران جیم کرو) اثری از «وینفرد رمبرت» و «ارین ای کلی» با ترجمهٔ سیده مرضیه محسنی و نشر شالگردن است. این کتاب در دستهٔ سرگذشتنامه و خاطرات قرار میگیرد و روایتگر زندگی یک هنرمند سیاهپوست آمریکایی در دوران قوانین تبعیضآمیز جیم کرو است. «تعقیب من تا قبر» برندهٔ جایزهٔ پولیتزر نیز شده است. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تعقیب من تا قبر
این کتاب روایت زندگی «وینفرد رمبرت» است؛ هنرمندی که کودکی و جوانیاش را در جنوب آمریکا و در دل تبعیض نژادی و قوانین جیم کرو گذرانده است. کتاب در قالب خاطرات وینفرد، تصویری از زندگی سیاهپوستان در مزارع پنبه، فقر، جدایی از خانواده و تجربههای تلخ و شیرین او ارائه میدهد. رمبرت در دهه ۱۹۶۰ به جنبش حقوق مدنی پیوست و پس از درگیری با پلیس، سالها زندان و شکنجه را تجربه کرد. این خاطرات نهتنها سرگذشت فردی او، بلکه بازتابی از تاریخ معاصر آمریکا و مبارزات سیاهپوستان برای برابری است. کتاب با روایتهایی از زندگی روزمره، کار در مزارع، روابط خانوادگی و اجتماعی، و همچنین ورود رمبرت به دنیای هنر و نقاشی بر چرم، تصویری زنده و ملموس از آن دوران ارائه میدهد. «تعقیب من تا قبر» در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته و به عنوان سندی از مقاومت و امید در برابر ظلم و تبعیض شناخته میشود.
خلاصه کتاب تعقیب من تا قبر
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با کودکی «وینفرد رمبرت» در جورجیا آغاز میشود؛ جایی که او در فقر و جدایی از مادر، نزد عمهاش بزرگ میشود و از همان سنین پایین با کار در مزارع پنبه و تجربهٔ تبعیض نژادی آشنا میشود. رمبرت در نوجوانی به دلیل درگیری با پلیس و اتهاماتی که به او وارد میشود، بارها دستگیر و زندانی میشود. او در این دوران با خشونت، تحقیر و شکنجه روبهرو میشود و خاطرات تلخ خود را از دوران جیم کرو و قوانین نژادپرستانه روایت میکند. با پیوستن به جنبش حقوق مدنی، رمبرت به مبارزه برای آزادی و برابری میپردازد اما این مسیر برایش پر از رنج و حبس است. در زندان، رمبرت با هنر نقاشی بر چرم آشنا میشود و این هنر به ابزاری برای بیان دردها و خاطراتش تبدیل میشود. کتاب، زندگی او را از کودکی تا بزرگسالی، از رنج تا امید و از سکوت تا فریاد روایت میکند و نشان میدهد چگونه خاطرات و هنر میتوانند راهی برای بقا و مقاومت باشند.
چرا باید کتاب تعقیب من تا قبر را خواند؟
این کتاب با روایت صادقانه و بیپرده از زندگی یک هنرمند سیاهپوست در دل تبعیض نژادی، تصویری ملموس از تاریخ معاصر آمریکا و مبارزات سیاهپوستان ارائه میدهد. خواندن این اثر فرصتی است برای درک عمیقتر ریشههای نابرابری و مقاومت، و همچنین آشنایی با قدرت هنر در بازنمایی رنج و امید. خاطرات رمبرت، فراتر از یک سرگذشت شخصی، به پرسشهای بنیادین دربارهٔ کرامت انسانی، عدالت و هویت پاسخ میدهد.
خواندن کتاب تعقیب من تا قبر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به سرگذشتنامه، تاریخ معاصر آمریکا، مطالعات نژادی و اجتماعی و همچنین دوستداران هنر و روایتهای الهامبخش از مقاومت و بقا مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغهٔ عدالت اجتماعی و شناخت ریشههای تبعیض دارند، مطالعهٔ این اثر توصیه میشود.
فهرست کتاب تعقیب من تا قبر
- مقدمه: معرفی وینفرد رمبرت و زمینههای تاریخی و اجتماعی زندگی او در جنوب آمریکا.- فصل اول: کودکی و نوجوانی رمبرت، کار در مزارع پنبه، جدایی از مادر و تجربههای اولیهٔ تبعیض.- فصل دوم: زندگی در جورجیا، کار و روابط خانوادگی، آشنایی با سختیهای زندگی سیاهپوستان.- فصل سوم: فرار از مزرعه، ورود به جامعهٔ سیاهپوستان شهر، تجربههای جدید و شکلگیری هویت فردی.- فصل چهارم: مواجهه با تبعیض در جامعه، تلاش برای یافتن جایگاه و هویت، ورود به دنیای هنر و نقاشی بر چرم.هر فصل با روایت خاطرات و تجربههای شخصی رمبرت، تصویری از زندگی، رنج و امید سیاهپوستان در دوران جیم کرو ارائه میدهد.
بخشی از کتاب تعقیب من تا قبر
«رهآهن. تا جایی که چشمهای کودکانهام کار میکرد؛ امتداد بینهایت ریل قطار بود. تصویری از آن خطوط راهآهن را میخواهم با تمام جزئیاتش در قابی چرمین حک و ثبت کنم. در آن جادهی ریلی تنها میدوم و سعی میکنم از دست پلیس فرار کنم. شانزده، هفده ساله بودم. دقیقاً نمیدانم پلیس به خاطر چه چیز من را دنبال میکرد. حتی الان که به گذشته برمیگردم هنوز هم نمیدانم چرا فرار میکردم و چرا تعقیبم میکردند. اولینبار نبود دستگیر میشدم. پیش از این، زمانی که فقط هشت یا نه سال داشتم، با چهار دختر و یک پسر از خانوادهی هاواک دعوا کرده بودم، آنها مرا در مورد چیزی مسخره کردند. دختران ویویان، ایولین و یک خواهر دیگرم را کتک زدند و بعد از آن دوباره با کنایه و زباندرازی مسخرهمان کردند. خیلی عصبانی شدم به خاطر همین آنها را با تفنگ ساچمهای مامان تهدید کردم و به سمت شیشهی پنجرهشان شلیک کردم. آنها هم فوراً به پلیس زنگ زدند و دستگیرم کردند. آن زمان، کلانتر مرا به زندان آورد و مرا تبدیل به زندانبان کرد. او کلیدها را به من داد. وظیفهی من بود که تصمیم بگیرم زندانیان را در کدام سلول جای دهم. سیاهپوستانی که دستگیر میشدند و به آنجا وارد میشدند را به طبقهی بالا میبردم و در یک اتاق حبس میکردم. من یک تخت در طبقهی اول زندان داشتم. هر بار که کسی به زندان میآمد صدای کلیدها را میشنیدم. صدایم میزدند و میدانستم که با کسی میآیند تا زندانی شوند. خیلی سریع از تخت بلند میشدم. در هر زمان ده نفر یا بیشتر در زندان بودند. و همانطور که اتفاق افتاده من اکثرا همهی کسانی را که زندانی میکردم میشناختم. وظیفهی من این بود که تصمیم بگیرم آنها را کجا جای دهم. به گمانم این مسئولیت را به من دادند که از کودکی چهرهی یک سیاهپوست بیرحم ظالم را در ذهن همگان از من بسازند.»
حجم
۹۹۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۹۹۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه