تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب زمستان آن سال
معرفی کتاب زمستان آن سال
معرفی کتاب زمستان آن سال
کتاب الکترونیکی «زمستان آن سال» (مجموعهٔ داستان کوتاه) نوشتهٔ شایان شفایی مقدم و منتشرشده توسط نشر شالگردن، مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی معاصر است که به دغدغهها و تجربههای انسان معاصر میپردازد. این اثر با روایتهایی متنوع، زندگی شخصیتهایی را به تصویر میکشد که هرکدام با مسائل و بحرانهای خاص خود روبهرو هستند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب زمستان آن سال
«زمستان آن سال» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و فضای داستانها عمدتاً در بستر زندگی شهری و روزمرهٔ ایرانیان معاصر شکل میگیرد. نویسنده در این مجموعه، شخصیتهایی را به تصویر میکشد که با چالشهای عاطفی، اجتماعی و اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند. روایتها اغلب از زاویهٔ دید اول شخص یا سوم شخص محدود به ذهن شخصیتهاست و دغدغههایی چون تنهایی، شکست، امید، جدایی، و جستوجوی معنا در زندگی را دنبال میکند. داستانها در بازههای زمانی مختلف، از گذشته تا اکنون، حرکت میکنند و گاه با ارجاع به خاطرات یا اسطورهها، لایههای عمیقتری از تجربهٔ انسانی را آشکار میسازند. این مجموعه با نگاهی جزئینگر و گاه تلخ، به لحظات کوچک و بزرگ زندگی میپردازد و تصویری از انسان معاصر و دغدغههایش ارائه میدهد.
خلاصه کتاب زمستان آن سال
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!در مجموعهٔ «زمستان آن سال»، هر داستان به گوشهای از زندگی شخصیتهایی میپردازد که درگیر بحرانهای فردی یا جمعی هستند. داستان «پاداش سنمار» با روایت رابطهٔ کیمیا و کیابد، به تدریج از امیدهای جوانی به فرسودگی و تردیدهای زندگی مشترک میرسد. «مرگ یک پرنده» تنهایی و بیمعنایی را در زندگی یک استاد دانشگاه به تصویر میکشد که با مرگ نمادین یک کبوتر، به پوچی و خستگی خود پی میبرد. در «دوچرخهسوار»، خاطرات کودکی و حسرتهای بزرگسالی در هم میآمیزد و شخصیت اصلی با گذشتهٔ خود روبهرو میشود. داستانهایی مانند «اعمال شاقه» و «مرد خسته و بازنده» به فشارهای اقتصادی، فرسودگی شغلی و بحرانهای خانوادگی میپردازند. روایتها اغلب با لحنی تلخ و واقعگرایانه، به بنبستها و امیدهای کوچک شخصیتها اشاره دارند. در برخی داستانها، مانند «امالمساحی»، عناصر وهم و اسطوره وارد روایت میشوند و مرز واقعیت و خیال را محو میکنند. مجموعه، تصویری از انسانهایی ارائه میدهد که در میانهٔ رنج، جدایی، امید و خاطره، به دنبال معنایی برای زیستن هستند.
چرا باید کتاب زمستان آن سال را خواند؟
این مجموعه با روایتهایی کوتاه و متنوع، تجربههای انسانی را در موقعیتهای گوناگون بررسی میکند و به دغدغههایی چون تنهایی، شکست، امید و جستوجوی معنا میپردازد. داستانها با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره و بحرانهای شخصی، امکان همذاتپنداری را برای خواننده فراهم میکنند و تصویری ملموس از انسان معاصر ارائه میدهند.
خواندن کتاب زمستان آن سال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه فارسی، کسانی که دغدغههای اجتماعی و فردی دارند و افرادی که به روایتهای واقعگرایانه و گاه تلخ از زندگی معاصر علاقهمندند، مناسب است.
فهرست کتاب زمستان آن سال
- پاداش سنمار: روایت رابطهٔ دو دانشجو و فراز و فرودهای زندگی مشترک آنها.- مرگ یک پرنده: تنهایی و بحران هویت یک استاد دانشگاه در مواجهه با مرگ و خاطرات.- دوچرخهسوار: بازگشت به خاطرات کودکی و مواجهه با حسرتهای بزرگسالی.- اعمال شاقه: روزمرگی و فرسودگی یک معلم در زندگی شخصی و شغلی.- گوشهای از دنیا: تجربهٔ زیستن در حاشیه و مواجهه با تنهایی.- رازونیاز: گفتوگوی دو جوان دربارهٔ آرزوها و رازهای زندگی.- باران تابستانی: روایت جدایی و اندوه در یک رابطهٔ عاشقانه.- زن هزار چهره: زنی که در مواجهه با قضاوتهای اجتماعی، هویت خود را جستوجو میکند.- مرد خسته و بازنده: بحران اقتصادی و فرسودگی در زندگی یک مرد خانوادهدار.- گل میخک مینیاتوری است: تأملی بر زیبایی و زوال در زندگی روزمره.- امالمساحی: داستانی با عناصر وهم و اسطوره دربارهٔ مواجهه با ناشناختهها.- زمستان آن سال: روایت اندوه و امید در دل یک زمستان سخت.- لبهٔ پرتگاه: ایستادن بر مرز تصمیمهای مهم زندگی.- خیانت: مواجهه با بیاعتمادی و شک در روابط انسانی.- ملخها: نمادهایی از ویرانی و نابودی در زندگی شخصیتها.- شب شک: تردید و اضطراب در دل شب و مواجهه با خود.
بخشی از کتاب زمستان آن سال
«کیمیا و کیابد هر دو دانشجوی رشتهی معماری بودند و از همان دورهی کارشناسی با یکدیگر همکلاسی و آشنا شدند. کیمیا در پروژههای همکلاسیاش، کیابد، نقش بهسزایی را ایفا میکرد. خرداد بود روز گرم و بهاری. هنگامی که خورشید در دل آسمان لم داده بود و با پرتو زرینش آسمان و زمین را رنگ میکرد. آزمونها پایانترم هم آغاز شده بودند. کیابد با پوشهی سبزرنگی داشت خودش را زیر سایهی سرو جلو دانشکده باد میزد و منتظر کیمیا بود که از جلسهی آزمون بازگردد؛ به ساعتمچی بند چرمی قهوهیی رنگش مینگریست. انگار همهی زمانهای جهان را در آن صفحهی گرد و شیشهیی ریخته بودند. کیمیا از پلههای دانشکده پایین آمد و با دست راستش سایهبانی بالای ابروهایش ساخت و هر دو چشمش را کوچک و جمع کرد و در اطراف دانشکده چرخاند. پسری، با پیراهن جگری ساده و شلوار کرمی کتان و کفش قهوهیی فایقرانی. دست راستش را بلند کرد و چهار انگشتش را در هوا بالا و پایین کرد. هر دو شانهبهشانهی همدیگر سمت در اصلی دانشگاه میرفتند که کیمیا کولهپشتی قهوهییرنگ پسر را گرفت و آهسته کشید و بیهیچ زمینهچینی و مقدمهیی گفت: - میگذاری توی ساختن خانه و زندگی مشترکمان هم کمکت کنم؟ - بیا باهم برویم زیر یک سقف.»
حجم
۵۶۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۵۶۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه