
کتاب چراغ زندگی خاموش نمی شود
معرفی کتاب چراغ زندگی خاموش نمی شود
کتاب چراغ زندگی خاموش نمی شود (۲۵ داستان کوتاه جذاب از ۳۵ نویسنده مشهور جهان) با گردآوری و بازنویسی احمد بانپور و منتشرشده توسط انتشارات ضامن آهو، مجموعهای از داستانهای کوتاه نویسندگان برجستهی جهان را در کنار هم قرار داده است. این کتاب با ترجمه و بازآفرینی داستانهایی از نویسندگان مختلف، فرصتی برای آشنایی با سبکها و روایتهای متنوع ادبیات جهان فراهم میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب چراغ زندگی خاموش نمی شود
کتاب چراغ زندگی خاموش نمیشود با گردآوری داستانهایی از نویسندگان مطرحی چون آنتوان چخوف، آلیس مونرو، ادگار آلن پو، آنتوان دو سنت اگزوپری، آرت بوخوالد و نویسندگانی دیگر، تصویری از گسترهی ادبیات داستانی جهان ارائه میدهد. داستانها از فرهنگها و دورههای مختلف انتخاب شدهاند و هرکدام دغدغهها و فضاهای خاص خود را دارند؛ از طنز و تراژدی تا واقعگرایی و خیالپردازی. کتاب در قالب داستانهای کوتاه، به موضوعاتی چون مرگ، زندگی، امید، تنهایی، عشق، ترس و روابط انسانی میپردازد.
این مجموعه در دورهای منتشر شده که علاقه به داستان کوتاه و روایتهای موجز در میان مخاطبان افزایش یافته است. انتخاب داستانها به گونهای است که هم خوانندهی تازهکار و هم علاقهمند جدی ادبیات را با نمونههایی از سبکهای گوناگون آشنا میکند. برخی داستانها با روایتی ساده و ملموس و برخی دیگر با لایههای پیچیدهتر و نمادین، تجربههای انسانی را به تصویر میکشند. این کتاب نهتنها به عنوان یک مجموعهی سرگرمکننده، بلکه بهعنوان پنجرهای به جهانبینی و دغدغههای نویسندگان مختلف قابلتوجه است.
خلاصه داستان چراغ زندگی خاموش نمی شود
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
در چراغ زندگی خاموش نمیشود، هر داستان کوتاه دنیایی مستقل و منحصربهفرد دارد. برای نمونه، در داستان چطور باید خبر ناگوار را اطلاع داد؟ نوشتهی آرت بوخوالد، با طنزی تلخ، روایت مردی را میخوانیم که خبرهای بد خانوادگی را به شکلی پلهپله و غیرمستقیم دریافت میکند و هر بار شوک تازهای را تجربه میکند. در در گورستان اتومبیل از آلن پیتون، فضای ترس و ناامنی بر زندگی مردی سایه انداخته که در تاریکی شب با تهدیدی جدی روبهرو میشود و برای نجات جان خود، به گورستان ماشینها پناه میبرد.
درهی اتاوا از آلیس مونرو با نگاهی به خاطرات خانوادگی و بیماری مادر، به تأثیرات عمیق روابط خانوادگی و گذر زمان میپردازد. داستان تیفوس از آنتوان چخوف تجربهی بیماری، هذیان و بازگشت به زندگی را از منظر یک افسر جوان روایت میکند و لبخند از آنتوان دو سنت اگزوپری به قدرت ارتباط انسانی و تأثیر یک لبخند ساده در شرایط دشوار اشاره دارد. هر داستان با زبان و فضای خاص خود، بخشی از تجربههای انسانی را بازتاب میدهد؛ از مواجهه با مرگ و فقدان تا لحظات کوچک امید و مهربانی. مجموعه، طیفی از احساسات و موقعیتهای انسانی را در قالب روایتهای کوتاه و تاثیرگذار به تصویر میکشد.
چرا باید کتاب چراغ زندگی خاموش نمی شود را خواند؟
این کتاب فرصتی است برای آشنایی با روایتهای کوتاه و تاثیرگذار از نویسندگان برجستهی جهان. خواننده میتواند در مدت زمانی کوتاه، با سبکها و جهانبینیهای متفاوت آشنا شود و تجربههای انسانی متنوعی را از زاویههای گوناگون لمس کند. تنوع موضوعی و جغرافیایی داستانها، امکان مقایسه و درک بهتر فرهنگها و دغدغههای مشترک یا متفاوت انسانها را فراهم میکند؛ همچنین این مجموعه برای کسانی انتخاب مناسبی است که بهدنبال داستانهایی با پایانهای غیرمنتظره یا روایتهای موجز هستند.
خواندن کتاب چراغ زندگی خاموش نمی شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه، دوستداران ادبیات جهان و کسانی که میخواهند با نویسندگان مختلف و سبکهای گوناگون آشنا شوند، مناسب است؛ همچنین برای افرادی که زمان محدودی برای مطالعه دارند یا بهدنبال روایتهای کوتاه و تاثیرگذار هستند، گزینهی خوبی بهشمار میآید.
بخشی از کتاب چراغ زندگی خاموش نمی شود
«درون کوپهای پر از دود. یک قطار پستی که از "پترزبورگ به مسکو" میرفت. ستوان جوان "کلیموف" کنار پنجره نشسته بود. مقابلش پیرمردی بود که شباهت زیادی به قیافهی ناخداها داشت. شما افسرید؟ برادر من هم یک افسره ولی یک افسر ملوانی که در شهر کرونشتات کار میکنه. شما برای چه کاری مسکو میری؟ - محل خدمتم همون جاست. پیرمرد سری تکان داد و پرسید: «ازدواج کردی؟» - نه با خالهام و خواهرم زندگی میکنم. - برادر من افسره ولی اون زن و بچه داره! آهان! پیرمرد گاه و بیگاه بدون علتی متعجب میشد و کلمهی آهان را به زبان میآورد و با غرور و گستاخانه با صدای بلند میخندید. خصوصاً از چپق پیرمرد واقعاً داشت حالم به هم میخورد. اگر میشد اون چپق لعنتی را از دستش درآورد و بیرون انداخت چه خوب میشد. و اصلاً چقدر بهتر میشد اگر اونو به یک واگن دیگری فرستاد. سپس مجنفا با خودش اندیشید: «چقدر این فنلاندیها یا شاید هم یونانیها، آدمهای وحشتناکی هستند. بیکار، مفتخور و تنفرآور. همیشه مزاحم آدم هستند. آخرش هم نفهمیدم فایدهشون تو این کشور چیه؟»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۳۴ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۳۴ صفحه