
کتاب دوغ
معرفی کتاب دوغ
کتاب دوغ نوشتهٔ «صباح الدین علی» با ترجمهٔ «مریم حسین نژاد» از سوی انتشارات اندیشهٔ رستا منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه از نویسندهٔ برجستهٔ ترک است که در قرن بیستم میزیست. این کتاب داستانهایی با محوریت زندگی روزمره، دغدغههای اجتماعی و انسانی را در قالب داستانهای کوتاه و تاثیرگذار ارائه داده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دوغ
کتاب «دوغ» (مجموعه داستانهای کوتاه) مجموعهای از داستانهای کوتاه است که فضای اجتماعی و انسانی ترکیهٔ قرن بیستم را به تصویر کشیده است. «صباحالدین علی»، نویسندهای که زندگیاش با تحولات سیاسی و اجتماعی ترکیه گره خورده، در این داستانها بهسراغ زندگی آدمهای معمولی، روستاییان، معلمان و کودکان رفته است و دغدغههای آنها را با زبانی بیپیرایه روایت کرده است. این مجموعه در دورهای نوشته شده است که ترکیه در حال گذار از سنت به مدرنیته بوده و مسائل طبقاتی، فقر، مهاجرت و تغییرات اجتماعی در بطن جامعه جریان داشته است.
داستانها اغلب با نگاهی انتقادی و گاه تلخ به زندگی، امیدها و ناکامیهای شخصیتها میپردازند و تصویری ملموس از زیست روزمره و چالشهای مردم ارائه میدهند. «مریم حسیننژاد»، مترجم کتاب، در مقدمه اشاره میکند که فضای داستانها شباهتهایی با آثار صمد بهرنگی دارند و هدف از ترجمه آشنایی مخاطب فارسیزبان با قلم صباحالدین علی پیش از ورود به رمانهای او است. این کتاب علاوهبر ارزش ادبی دریچهای به فرهنگ و جامعهٔ ترکیهٔ معاصر میگشاید و خواننده را با لایههای پنهان زندگی مردم عادی آشنا میکند.
خلاصه داستان دوغ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستانهای «دوغ» هرکدام روایتی مستقل دارند و شخصیتهایی از طبقات مختلف جامعه را به تصویر میکشند. در داستان «پرستوها» دو پرستوی متفاوت از جمعیت خود جدا میشوند و در کنار نهری کوچک دربارهٔ معنای زندگی، تلاش بیوقفه و ترس از جدایی گفتوگو میکنند. این روایت دغدغهٔ وجودی و احساس تنهایی را در قالبی نمادین بیان میکند. در «راه آسفالته» معلمی روستایی با مشکلات جاده و بیتوجهی مسئولان روبهرو است و تلاشش برای بهبود شرایط روستا با مقاومت و بیاعتمادی مردم و مقامات مواجه میشود. داستان «ماشینها پنج قوروش» به زندگی کودک فقیری میپردازد که در خیابان اسباببازی میفروشد و دوستی کوتاهش با پسری از طبقهٔ مرفه تضادهای اجتماعی و فاصلهٔ طبقاتی را برجسته میکند. در داستان «دوغ» حسنک، پسربچهای روستایی، برای تأمین معاش خانوادهاش دوغ میفروشد و با سختیهای زندگی، سرما و بیتوجهی مسافران قطار دستوپنجه نرم میکند. این داستان تصویری تلخ از فقر و مسئولیت زودهنگام کودکان ارائه میدهد. داستان «یک کشتی سفید» ماجرای نقاشی است که با امید به فروش تابلویش به ثروتمندان خارجی به اسکله میرود و درنهایت با واقعیتی متفاوت روبهرو میشود. در «داستان یک جنگل» پیرمردی از نابودی جنگل و از دست رفتن هویت و معیشت روستاییان سخن میگوید و خاطراتش از دوران کودکی تا مقاومت بیثمر در برابر شرکتهای چوببری را بازگو میکند. هر داستان با نگاهی انسانی و گاه انتقادی به مسائل اجتماعی، فقر، امید، ناکامی و تغییرات جامعه میپردازد و تصویری چندلایه از زندگی مردم عادی ترکیه ارائه میدهد.
چرا باید کتاب دوغ را خواند؟
این مجموعه داستان کوتاه فرصتی است برای آشنایی با ادبیات معاصر ترکیه و دغدغههای اجتماعی و انسانی مردمی که کمتر در ادبیات فارسی بازتاب یافتهاند. داستانها با روایتهایی ساده به موضوعاتی چون فقر، نابرابری، مهاجرت، تنهایی و تلاش برای بقا میپردازند و خواننده را با تجربههای زیستهٔ شخصیتهایی از طبقات مختلف جامعه روبهرو میکنند. مطالعهٔ این کتاب امکان مقایسهٔ فرهنگی و اجتماعی میان ایران و ترکیه را نیز فراهم میکند و نگاه تازهای به مسائل مشترک انسانی ارائه میدهد.
خواندن کتاب دوغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه، دوستداران ادبیات معاصر ترکیه، پژوهشگران حوزهٔ مطالعات اجتماعی و فرهنگی و کسانی که به روایتهای واقعگرایانه از زندگی مردم عادی علاقه دارند، مناسب است؛ همچنین خواندن این مجموعه برای کسانی که دغدغهٔ مسائل طبقاتی، فقر و تغییرات اجتماعی را دارند، میتواند مفید باشد.
بخشی از کتاب دوغ
«حسنک با کوزه و پارچی که به دست داشت، مثل ماشینی تنظیمشده در امتداد لوکوموتیو دوید و در حالی که سرش را به سمت پنجرهها بالا کشیدهبود، فریاد زد: «دوغ، دوغ، دوغ تمیز!» تابستانها میگفت: «مثل یخ خنک» اما انگار توی این هوای سرد واژهٔ دوغ صفت «خنک مثل یخ» را توی خودش داشت. حتی کسی سرش را برنگرداند تا به او نگاه کند. تمام شیشههای قطار بستهبود و کنار یکی دوتایی هم که باز بودند زنهایی با موهای رنگشده و بلوز پشمی ایستاده بودند. چشمان حسنک طوری به شیشههای بستهٔ قطار خیره بود که انگار میخواستند شیشهها را سوراخ کنند و از پشتشان به روستاییان مرفه، فروشندگان بیوجدان، سربازانی که به مرخصی میرفتند و تمام افرادی که تشنه بودند، با لیوان حلبیاش دوغ بنوشانند. سه بار از این سر قطار تا سر دیگرش دوید. لبهٔ تیز پارچ به پاهایش خورد و دردش گرفت؛ ما فقط کمی اخم کرد و فریاد زد:«دوغ، دوغ، دوغ تمیز!»»
حجم
۵۹۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۵۹۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه