کتاب مادونای پالتوخزپوش
معرفی کتاب مادونای پالتوخزپوش
کتاب مادونای پالتوخزپوش نوشته صباح الدین علی ترجمهٔ حکیمه مرادی در انتشارات شانی منتشر شده است.
درباره کتاب مادونای پالتوخزپوش
کتاب مادونای پالتوخزپوش اثر ارزشمندی است که به بیش از هشت زبان زنده دنیا ترجمه شده و در سال ۲۰۱۶ از طرف انتشارات پنگوئن جزء آثار برگزیده «کلاسیک مدرن» انتخاب شده است. این اثر یکی از شاه اثرهای ادبیات ترکی است که توسط صباحالدین علی نگاشته شده و دارای چندین جایزه بینالمللی نیز است و از طرفی مورد تأیید بسیاری از اساتید ادبیات ترکی از جمله شاعر معروف تبریزی «ناظم حکمت» است.
این رمان صرفاً رمانی عاشقانه نیست. به قول «ناظم حکمت» رمان از دو سمت جدا شده است؛ در نیمههای اول رمان، خواننده با سبک زندگی فئودالی، اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ترکیه آشنا میشود و نیمه دوم آن درباره اروپای بعد از جنگ جهانی دوم است که در لابهلای سطور رمان و ماجرای عاشقانه آن استادانه نمایشدادهشده است.
خواندن کتاب مادونای پالتوخزپوش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات ترکیه و افرادی که مایلاند درباره اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ترکیه بیشتر بدانند میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
درباره صباح الدین علی
صباح الدین علی در سال ۱۹۰۷ در شهر آردینو متولد شد در حکومت عثمانی این شعر که در جنوب بلغارستان واقع است جزویی از این این امپراتوری بود. قبلاً از ورود به مدرسه آموزش در بالیکاسیر در استانبول و چاناکقلعه و ادرمیت زندگی کرد. او در حالی که عنوان معلم در حال تدریس در قونیه بود به علت سرودن شعری در انتقاد از سیاستهای آتاتورک دستگیر شد. او مدتی رو در زندان بود تا اینکه در سال ۱۹۳۳ به مناسب عفوی که به خاطر دهسالگی جمهوری ترکیه اعطا شده بود از زندان آزاد شد.
صباح الدین علی دو روزنامه را تأسیس کرد که هر دو بهمحض انتشار تعطیل شدند. هفته نام طنز و پر طرفدار او به اسم مارکو پاشا که صاحب و سردبیرش خود او بود، بهخاطر دیدگاههای سیاسیاش هدف سانسور حکومت بود. او دو بار بهخاطر نوشتههایش زندانی شد.
او پس از آزادی از زندان دچار مشکلات مالی شد و تصمیم به ترک کشور گرفت اما درخواست وی برای گرفتن پاسپورت رد شد. صباح الدین علی در سال ۱۹۴۸ هنگام تلاش برای فرار از چنگ مأموران دولت ترکیه در مرز بلغارستان به ضرب گلوله مأموران نهادهای امنیتی کشته شد. اما آثارش به حیات خود ادامه دادند، به خصوص رمان کوتاهش به نام «مادونا با پالتوی پوست» که در بسیاری از کشورهای بلوک شرق آن زمان به چاپ رسید و حتی امروزه در بلغارستان بخشی از متون کتابهای دبیرستانی است. مورین فریلی اخیراً این کتاب را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست.
بخشی از کتاب مادونای پالتوخزپوش
«درحالیکه شب پیش موقع بیرون آمدن از خانهاش اصلاً چنین قصدی نداشتم. در ضمن حامدی بهصراحت به من قول خاصی نداده بود. دیگر عادت کرده بودم. او هم مثل همه اشخاص خیرخواهی که برای کار سراغشان رفته بودم، با جوابهایی اربابمنشانه مثل ببينم چه میکنم «یک فکری میکنیم» بدرقهام کرده بود. بااینحال رفتم. اما نمیدانم برای چه بیشتر از اینکه امیدوار باشم، میخواستم تحقیر شدن خود را ببینم. ظاهراً من درونم میخواست بگوید؛ «دیشب صدایت درنیامد و به حرفهایش گوش دادی. راضی شدی او مثل اربابت با تو رفتار کند. پس حالا باید تا آخرش بروی؟ لیاقت تو همین است.» یکی از خدمه اول مرا به اتاق کوچکی راهنمایی کرد و خواست همان جا منتظر بمانم. با واردشدن به اتاق حامدی، احساس کردم همان لبخند احمقانه شب پیش روی صورتم نقش بسته و بیشتر از خودم عصبانی شدم. حامدی با کلی اوراق پراکنده در مقابلش مشغول بود و با کارمندانی که مرتب به اتاقش رفتوآمد میکردند، سروکله میزد. او با اشاره سر، صندلی را نشانم داد و از من خواست که بنشینم و خود به کارهایش ادامه داد. جرئت نداشتم با او دست بدهم. برای همین نصفه و نیمه روی صندلی نشستم. حالا جلوی او مات و مبهوت بودم، انگار واقعاً رئیس و اربابم باشد و با خرد شدن شخصیتم، خودم را لایق این رفتار میدیدم. بین من و همکلاسی قدیمیام که شب مرا سوار اتومبیل خود کرد، پس از گذشت کمی بیش از دوازده ساعت، چه فاصله بزرگی افتاده بود! عوامل تنظیمکننده مناسبات بین انسانها، چقدر مسخره، چقدر ظاهری، چقدر پوچ و مخصوصاً اینکه چقدر با اصول انسانیت اصیل بیارتباط هستند.»
حجم
۱۰۰۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۵ صفحه
حجم
۱۰۰۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۵ صفحه