
کتاب آن سوی آتش
معرفی کتاب آن سوی آتش
کتاب آن سوی آتش حاصل گفتوگوی کیانوش عیاری و مهرداد غفارزاده و حاوی فیلمنامهای به قلم عیاری است. نشر گیلگمش این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ فیلمنامههای فارسی قرار گرفته، متن یکی از فیلمهای اولیهٔ کیانوش عیاری و تحلیل آن را در بر گرفته است. این فیلمنامه در باب زندگیِ دو برادر در جنوب ایران و دشواریهای زیست آنان است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آن سوی آتش اثر کیانوش عیاری و مهرداد غفارزاده
کتاب «آن سوی آتش» که در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، با مقدمهای تحتعنوان «سینمایی با عیار رئالیسم کیانوش» آغاز شده و با متن فیلمنامهٔ ایرانیِ «آنسوی آتش» و بخشی به نام «از زبان کیانوش عیاری دربارهٔ آنسوی آتش: با بوی نفت به دنیا آمدم و با آن بزرگ شدم» ادامه پیدا کرده است. بخش اخیر، حاصل گفتوشنود میان «کیانوش عیاری» و «مهرداد غفارزاده» است. فیلمنامهٔ موجود در این کتاب روایتی واقعگرایانه و تأثیرگذار از زندگی کارگران صنعت نفت در جنوب ایران ارائه داده است؛ داستانی پرتنش که در بستر دشواریهای معیشتی، روابط خانوادگی و کشمکشهای انسانی شکل میگیرد. این اثر را یکی از آثار برجستهٔ سینمای اجتماعی ایران به شمار آوردهاند. کتاب حاضر متن فیلمنامه را بههمراه نقد، تحلیل و گفتوگوهایی با نویسنده منتشر کرده است. فیلمنامه با ساختاری سهپردهای پیش میرود، از قواعد معمول فاصله میگیرد، در آن نشانههایی از نمادگرایی دیده میشود و پایان داستان بهصورت باز رها شده تا مخاطب را به تأمل وادارد. زبان ساده اما پرمفهوم متن، شخصیتها را با تمام رنجها، تردیدها و امیدهایشان بهنحوی ملموس ترسیم کرده است. فضاسازی گرم و ملموس جنوب ایران که از ویژگیهای بارز سبک «کیانوش عیاری» بوده، در این اثر به چشم میخورد.
خلاصه داستان فیلمنامه آن سوی آتش
ماجرای فیلمنامه پیرامون شخصیت «نوذر»، یک جوان ۳۰ساله میگردد. او پس از آزادی از زندان در اهواز، بهدنبال حق از دسترفتهاش از برادر بزرگتر خود، «عبدالحمید» میرود؛ مردی که حالا نگهبان تأسیسات نفتی است و سهم ارث نوذر را تصاحب کرده است. درگیری دو برادر بر سر میراث خانوادگی، نقطهٔ آغازی برای ورود به لایههای عمیقتری از مسائل اجتماعی در یک شهر نفتخیز و در ایران است. داستان با نگاهی واقعگرایانه به مشکلات و محرومیتهایی پرداخته است که طبقهٔ زحمتکش ایران با آن مواجه است؛ از شکاف طبقاتی تا بیعدالتیهای ساختاری.
چرا باید کتاب آن سوی آتش را بخوانیم؟
مطالعهٔ این اثر شما را با متنِ یکی از فیلمهای سینمایی موفق ایرانی و آرای مؤلف آن، «کیانوش عیاری» همراه میکند. این فیلمنامه برشی از رنج و دشواریهای زندگی مردم جنوب ایران است.
کتاب آن سوی آتش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران فیلمنامههای ایرانی، ادبیات نمایشی و هنر سینما پیشنهاد میکنیم.
درباره کیانوش عیاری
«کیانوش عیاری» زادهٔ سال ۱۳۳۰ و یک فیلمساز واقعگرای ایرانی است که از همان کودکی با تخیل، قصهپردازی و کشف جهان پیرامون زندگی کرد و عشق به روایت و تصویر را در خود پروراند. از نوجوانی شروع به ساخت فیلمهای کوتاه هشتمیلیمتری مانند «خاکباران» و «رود زهر» کرد. در جوانی با فیلم نیمساعتهٔ «آنسوی آتش» به جدیترین دغدغههای اجتماعی نزدیک شد. سینمای عیاری از همان ابتدا با واقعگرایی ناب، روایتهای صادقانه، جزئینگری انسانی و نگاه بیواسطه به جامعه شکل گرفت؛ سینمایی ساده اما پیچیده، ملموس اما منحصربهفرد که نمیتوان آن را تقلید کرد. آثار او همچون «تنوره دیو» مانند برشی زنده از زندگی واقعی هستند که تماشاگر را درگیر میکنند. این هنرمند ایرانی با مهارتی مثالزدنی در طراحی داستان و خلق شخصیتها فرمهایی تازه آفریده و با استفاده از تکنیکهای خلاقانه، مسائل اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی ایران را به تصویر کشیده است؛ تا جاییکه سینمای او خود به تعریفی تازه از رئالیسم بدل شده است.
این کتاب یا نویسنده چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
«کیانوش عیاری» بهخاطر ساختن فیلم «آنسوی آتش» موفق به دریافت جوایزی در ایران و خارج از ایران شد؛ برای نمونه میتوان به لوح زرین بهترین کارگردانی و صدابرداری از ششمین جشنوارهٔ فیلم فجر (۱۳۶۶)، جایزهٔ طلای بهترین فیلم فیپا در دومین جشنوارهٔ بینالمللی فیلمهای تلویزیونی کن در فرانسه و جایزهٔ اول بهترین فیلم در جشنوارهٔ بینالمللی فیلم بروژ در بلژیک اشاره کرد.
بخشی از کتاب آن سوی آتش
«۵۲.خارجی ـ گورستان اتومبیلهای قراضه ـ روز
نوذر با پارچهٔ بستهبندیشده و جعبهٔ شیرینی در دست وارد محوطهٔ گورستان میشود. میایستد و به اطراف نگاه میکند، مردی را میبیند که زیر آلونکی نشسته و کاسهٔ آبیخی در دست دارد که گاه از آن میخورد و گاه آن را به صورتش میچسباند. نوذر به طرفش میرود.
نوذر: سلام.
مرد: علیکمالسلام.
نوذر: ننهعبدالحمید کجاست؟
مرد: اینجا ننهعبدالحمید نداریم.
نوذر: اسمش سلیمهست.
مرد: ننهسلیمه؟
نوذر: آره.
مرد: چیکارش داری؟
نوذر: مادرمه.
مرد: (با تعجب) مادرته؟
نوذر: اینجاست؟
مرد: آره…پسر نداره که!
نوذر: پس من چغندرم؟
مرد انگار عقلش قد نمیدهد، کمی گوشش را میخاراند.
مرد: تو اون اتوبوسهست.
نوذر برمیگردد و به سمت اشارهٔ مرد نگاه میکند.
بفرما آبیخ.
نوذر لحظهای به مرد نگاه میکند و بعد آرام به طرف اتوبوس قراضهای حرکت میکند که برخی از قسمتهایش با آجر و ورقهٔ حلبی و حصیر پوشانده شده است.
پس چرا میگفت هر دوتا پسرهاش تو شط غرق شدهن.
نوذر بیتوجه به مرد وارد اتوبوس قراضه میشود.
(با خودش) انگار طلبکاره.
مرد کمی از آب کاسه را روی گردن خود میریزد. تصاویری چند از اتوبوس قراضه و پنجرهٔ کوچک. مرد همچنان با بیحالی با کاسهٔ آب یخ ورمیرود که ناگهان پارچهٔ گلدار و متعاقب آن جعبهٔ شیرینی از پنجرهٔ اتوبوس قراضه به بیرون پرتاب میشود. مردِ بیحال با تعجب به این حادثهٔ مهم نگاه میکند اما از جایش تکان نمیخورد. لحظهای بعد نوذر برافروخته از اتوبوس خارج میشود و به دنبال او پیرزنی بیرون میآید.
ننهسلیمه: یاالله گورت رو گم کن از اینجا برو.
نوذر بیرون را نگاه میکند. مردِ بیحال بالاخره کاسهٔ آبیخ را زمین میگذارد و بلند میشود و چند متر جلوتر میرود.
مرد: چی شده ننهسلیمه؟
ننهسلیمه بیتوجه به مرد با عصبانیت پارچهٔ گلدار را از روی زمین برمیدارد و به طرف نوذر پرتاب میکند.
ننهسلیمه: من پسر ندارم که براش برم خواستگاری.
مرد: (در کمال خرفتی به نوذر) من که بهت گفتم اون پسر نداره.
ننهسلیمه: الاهی سنگِ رو قبر هر دوتاتون رو خودم بذارم، ننهمُرده.
نوذر ناباورانه راهش را میگیرد و از آنجا میرود. مرد پس از کمی تردید خم میشود و یکی از شیرینیهای روی زمین را برمیدارد.
(با فریاد) چیکارشون داری… انداختمشون که تو ورداری؟
مرد: خواستم برای تو جمعشون کنم.
ننهسلیمه: نمیخواد برای من جمعشون کنی.»
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه