کتاب ماه شبگرد من
معرفی کتاب ماه شبگرد من
کتاب الکترونیکی «ماه شبگرد من» نوشتهٔ حوریه پاکروان در انتشارات متخصصان چاپ شده است. این کتاب مجموعهای از ۴۵ شعر است که در مجموعهٔ ماه شبگرد من جمع شده است.
درباره کتاب ماه شبگرد من
۴۵ شعر سرودهٔ حوریه پاکروان مجموعه شعر ماه شبگرد من را تشکیل میدهند. تنُگ شکسته، سهم بهار، عاشق شبگرد، خط زرین در ماه، جان جرسشنیده، عمود نگاهت برخی از این اشعار هستند.
میدانیم که شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
شعر نو فارسی با وانهادن قالبهای شعر کلاسیک در قرن ۱۴ هجری بهوجود آمده است. این گونه از شعر فارسی آزادی بسیاری را در فرم و محتوا به شاعر میدهد. شعر نو به لحاظ محتوا و جریانهای اصلی ادبی حاکم بر آن کاملاً با شعر کلاسیک فارسی متفاوت است و بهلحاظ فرم و تکنیک ممکن است همانند شعر کلاسیک موزون باشد یا نباشد یا وزن آن عروضی کامل باشد یا ناقص. استفاده از قافیه نیز در شعر نو آزاد است. معمولاً شعر نو فارسی را به ۳ دستهٔ اصلی شعر نیمایی، شعر سپید و موج نو تقسیم میکنند و پدر شعر نوی ایران را نیما یوشیج (علی اسفندیاری) میدانند. احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج (سایه)، نادر نادرپور، فریدون مشیری و محمدرضا شفیعی کدکنی بعضی از شاعران مشهور ایرانی هستند که در قالب شعر نو میسرودهاند.
کتاب ماه شبگرد من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران شعر معاصر فارسی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ماه شبگرد من
«در محضر عشق
نه تاب آنکه گریزم ز محضرت ای عشق
نه روی آنکه نشینم برابرت ای عشق
نه جرأتی که دلم را به غیر تو بدهم
نه طاقتی که بمانم به سنگرت ای عشق
نه پای آنکه فراری ز چشم خونریزت
نه دست آنکه کشم ناز خنجرت ای عشق
فدای چشم و دل و جان و روح دلجویت
فدای سوز نماز معطرت ای عشق
نگاه کن به دلم! این حجاب را بردار
نگاه کن که بسوزیم در برت ای عشق
اسیر چشم تو گشتم حلال کن! عجل!
که آب شد دل این صید لاغرت ای عشق
بکش! بسوز! به غارت ببر! به باد بده!
به جرم آنکه نشستیم بر درت ای عشق
فقط اجازه بده تا جسارتی بکنم
سحر شد عاشق سیمای مادرت ای عشق
زنجیر سکوت:
تا صبح مرا نظاره کردی آن شب
آیینه پر از ستاره کردی آن شب
افلاک همه گوش به زنگت بودند
زنجیرِ سکوت پاره کردی آن شب
سردر خُم مینشسته در بستی
بر سینهی زخم چاره کردی آن شب
ناگاه زمین و آسمان خندیدند
چون خنده به ماهواره کردی آن شب
دنبال تو گشت صد هزاران عاشق
تو معجزهی هزاره کردی آن شب
گلهای پیاده را در این جاده عشق
بر دیده و دل سواره کردی آن شب
ناگاه تمام یخ زدنهای دلم
با بوسهی خود بهاره کردی آن شب
یک لحظه سحر نشستهای با دل من
خورشید مرا شراره کردی آن شب
شاهد نهان :
چنگ به قلب من نزن! یوسف دلربای من!
با تو عوض شده ببین حال من و هوای من
گرچه که روز و شب شده، گریه یگانه محرمم
باز به خواب من بیا، حرف بزن برای من
جادهی پرپیچوخمم، از تو صبورتر منم
بادهی غم به دست تو، ریخت به دل خدای من!
هیچکسی نشد دمی محرم راز من ولی
مِی طلبم ز رحمتش تا که شود شفای من
درد فراق میکشد باز بهسوی غم مرا
چشم دلم بهسوی تو، ای غم جانفزای من
یک نظر است عاشقی اینهمه قصه بهر چیست؟
زاهد بدعنق برو! وعظ مکن بجای من
نصیحتم مکن خودت دست ِ بریده میشوی
اگر دمی ببینی آن دلبر آشنای من
آمده باز شاهد از راه نهان به دیدنم
گفته خموش شو دمی تا برسد جفای من
تیغ فراق میکشد، زخم ِ دوباره میزند
قهقهه میزند بر این گریهی های های من!
آه! دلا چه کردهای؟ خانه خراب و سوخته
چشم به شعله دوخته، باز شدی بلای من؟
واله و دربهدر شوی! دوباره بیاثر شوی!
اشک شوی! شرر شوی! زمزمه کن دعای من!
آمدی:
آمدی و خنده بر لبهای غمخواران شکفت
بغضها بارید و باران بر سر یاران شکفت
تشنهلب بودند اسماعیلها و پا زدند
تا ز جای پایشان زمزم ز خاک جان شکفت
اشک در چشمانمان خشکیده بود از فرط درد
آمدی و چشمههای شوق عیاران شکفت
جای هر زخمی که خوردیم از نفاق اهل خاک
صد شکوفه از تلاش و علم بیداران شکفت
آنقدر لرزید دستان دعا در کوی یار
تا ندای فستجبنا در دل میدان شکفت
آنقدر یغمای سرما را تحمل کرد عشق
تا بهار مهربانی تو در ایران شکفت
فصل تحقیر شقایقها چه سرد و سخت بود
فصل سبز میتوانیم آمد و اینسان شکفت
از جهاد تو شکسته شاخ شب در پای صبح
از شجاعتهای محمودت گل ایمان شکفت
چون ظهور مهربانیها تمنای تو بود
بر لبت شور دعای منجی انسان شکفت
بارالها سرپناه عاشقیهامان تو باش
تا همان روزی که نور مهدی از وجدان شکفت
می جام اهورایی:
تا خدا داده به تو اینهمه زیبایی را
برده از یاد دلم صبر و شکیبایی راز»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه