
کتاب مردی که جای خرش را گرفت
معرفی کتاب مردی که جای خرش را گرفت
کتاب مردی که جای خرش را گرفت نوشتهٔ محمد زفزاف و ترجمهٔ سیدمحمدحسین میرفخرایی است. این کتاب توسط نشر نی منتشر شده است. موضوع اصلی این کتاب داستان کوتاه و در دستهبندی مجموعه داستانهای معاصر عربی قرار میگیرد. در این مجموعه، داستانهایی از نویسنده مراکشی محمد زفزاف گردآوری و ترجمه شده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مردی که جای خرش را گرفت اثر محمد زفزاف
کتاب مردی که جای خرش را گرفت مجموعهای از داستانهای کوتاه نویسنده معاصر مراکشی، محمد زفزاف است. این مجموعه بخشی از آثار کامل داستانی این نویسنده محسوب میشود که در قالب مجموعهای مستقل به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است. سیدمحمدحسین میرفخرایی مترجم این اثر، پیشتر نیز ترجمههایی از داستانهای کوتاه جهان عرب انجام داده است. این کتاب دومین جلد از مجموعه داستانهای کوتاه جهان عرب به ترجمه او محسوب میشود. مردی که جای خرش را گرفت جایگاه مهمی در میان آثار ادبیات داستانی معاصر عربی دارد. این اثر در قالب مجموعه داستان منتشر شده و شامل داستانهایی است که به زندگی روزمره مردم مراکش، دغدغههای فردی و اجتماعی، و تجربههای انسانی نویسنده در قالب روایتهای کوتاه پرداختهاند. کتاب نخستینبار به زبان عربی منتشر شده و نسخه فارسی آن توسط نشر نی در ایران عرضه شده است. این مجموعه در سالهای اخیر به عنوان بخشی از ادبیات جهان عرب به زبانهای مختلف ترجمه شده و به ویژه در حوزه ادبیات معاصر شمال آفریقا مورد توجه قرار گرفته است.
خلاصه کتاب مردی که جای خرش را گرفت
کتاب شامل چندین داستان کوتاه است که هرکدام به موضوعی مستقل میپردازند، اما در مجموع فضای مشترکی دارند که نشاندهنده شرایط اجتماعی، فرهنگی و انسانی مردم مراکش است. داستانهای این مجموعه اغلب به زندگی اقشار فرودست جامعه میپردازند و تجربه زیسته نویسنده در دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی را بازتاب میدهند. شروع کتاب با داستانهایی همراه است که به زندگی سخت و تجربههای دشوار کودکان و نوجوانان در مراکش میپردازد. در این داستانها، روایتهایی از کودکان خیابانی، کارگران و مردمانی که در حاشیه زندگی میکنند دیده میشود. اتفاقات مهم داستانها شامل ماجراهای روزمره شخصیتهایی است که با فقر، نابرابری اجتماعی و آرزوهای دستنیافتنی مواجه هستند.
نویسنده از زبان ساده و بیپیرایه برای روایت داستانها استفاده کرده است. طرح کلی داستانها بر پایه شخصیتهایی بنا شده که با مشکلات اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند. این شخصیتها اغلب انسانهایی معمولی هستند که تلاش میکنند با شرایط موجود کنار بیایند. پیام مشترک بیشتر داستانهای این مجموعه، بازتاب شرایط دشوار زندگی و امید به رهایی از فقر و بیعدالتی است. در برخی از داستانها هشدارهایی درباره فروپاشی ارزشهای اخلاقی و اجتماعی جامعه به چشم میخورد.
چرا باید کتاب مردی که جای خرش را گرفت را بخوانیم؟
این کتاب نمونهای از ادبیات معاصر جهان عرب و به ویژه شمال آفریقا است که نگاه متفاوتی به مسائل اجتماعی، فرهنگی و انسانی دارد. وجه تمایز کتاب در روایتهای صمیمانه و صادقانه از زندگی انسانهای عادی است که با زبانی ساده و بیپیرایه بیان شدهاند. ویژگی خاص این مجموعه داستان، بیان تجربه زیسته نویسنده و روایت زندگی اقشار فرودست جامعه است. دستاورد این کتاب معرفی بخشی از ادبیات معاصر عربی به مخاطبان فارسیزبان است که کمتر به آن پرداخته شده است.
کتاب مردی که جای خرش را گرفت را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم؟
این کتاب را به علاقهمندان به ادبیات معاصر عربی و داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم. مخاطبان کتاب، افراد علاقهمند به داستانهای اجتماعی و انسانمحور هستند. این اثر در دستهٔ ادبیات اجتماعی و واقعگرایانه قرار میگیرد و دلیل سودمندی آن شناخت فرهنگ، تاریخ و مسائل اجتماعی مردم مراکش از دریچه ادبیات داستانی است.
درباره محمد زفزاف
محمد زفزاف نویسنده معاصر مراکشی متولد سال ۱۹۴۵ میلادی و درگذشته ۲۰۰۱ میلادی است. او در دوران کودکی به فروش روزنامه مشغول بود. زندگی سخت دوران کودکی و تجربیات شخصی زفزاف در بسیاری از داستانهایش منعکس شده است.او در طول زندگی حرفهای خود علاوه بر نوشتن داستان، به سردبیری مطبوعات نیز مشغول بود. برخی از آثار او به زبانهای مختلف ترجمه شده و در محافل ادبی جهان عرب و فراتر از آن شناخته شده است. آثار او شامل رمان، داستان کوتاه و نقد ادبی است. محور اصلی داستانهای او مسائل اجتماعی، فقر، بیعدالتی و زندگی اقشار محروم جامعه مراکش است. محمد زفزاف یکی از برجستهترین نویسندگان داستان کوتاه در مراکش به شمار میآید و آثارش در ادبیات معاصر عرب تأثیرگذار بودهاند.
بخشی از کتاب مردی که جای خرش را گرفت
«واقعاً هم سال پرخیروبرکتی بود، هرچند این دلیل نمیشد که کسی به خاطر یک جعبه پرتقال، خون برادرش را نریزد! اگر هم او را نمیکشت، لااقل چیزی بارش میکرد که خوار و خفیف شود. این کار را هم اگر نمیکرد، لااقل رفتاری میکرد شبیه همین رفتار زن با پسرش. البته پسر کمی بعد، آن لگد را فراموش کرد و برگشت به حالت عادی، چون آنقدرها هم دردش نیامده بود. آرزو داشت بین بچهها باشد. شاید میتوانست از پس خودش بربیاید و جلوی پسر سیاهچرده بایستد، اما مادرش از پشت سر داد میزد و میگفت مبادا برود سمت آنها. پسرها هم دلشان میخواست او چیزی برایشان بیندازد، ولو آب دهان. اما پسر نمیتوانست چنین کاری کند، چون از ترس مادرش، آب دهانش را قورت میداد!
اما تا وقتی بساط آن «خیر» به راه بود و تا وقتی آن پسر سیاهچرده آن دوروبر بود، باید پرتقالی پوست میکند و با بهبه و چهچه میخورد. گاهی که مشتریهای دوروبر بساط زیاد میشدند، مادرش حسابی سرگرم صحبت با آنها و کشیدن جنس میشد. اینجور وقتها فرصت خوبی بود برای کشرفتن. تمام فکروذکر او این بود که پرتقالی بدزدد؛ تمام فکروذکر مادرش هم این بود که قبل از رسیدن مأمورها و توقیف جنس و ترازو، پرتقالها را آب کند، ولو با قیمتی ارزان. مأمورها که سرمیرسیدند، دیگر فرقی نمیکرد به خدا قسمشان بدهی یا به پیغمبر یا به عایشهٔ بحری۲۰. کل آن بلوا یک ربع بیشتر طول نمیکشید. زنهایی که مسواک و حنا و کیسهٔ حمام میفروختند، زود بساطشان را جمع میکردند و میزدند به چاک. مردهای نعنافروش یا جورابفروش یا هر چیز دیگری فروش هم تندتند جمعوجور میکردند و غیبشان میزد. اما ضاویهٔ لاغراندام از پس این کارها برنمیآمد.»
حجم
۱۰۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
حجم
۱۰۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه