
کتاب سرزمین دزدهای یک چشم
معرفی کتاب سرزمین دزدهای یک چشم
کتاب «سرزمین دزدهای یک چشم» نوشتۀ عباس قدیرمحسنی است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. این کتاب در عین سرگرمکردن، به خواننده میآموزد که دنیا را فقط نمیتوان با گوشدادن به قصهها شناخت؛ باید دل به دریا زد، راه افتاد، گاهی ترسید، گاهی خندید و در نهایت قصهای ساخت که بشود برای دیگران تعریفش کرد.
درباره کتاب سرزمین دزدهای یک چشم
کتاب سرزمین دزدهای یکچشم ترکیبی از خیالپردازی، طنز و شیطنت کودکانه است که با روایت ۲ داستان مجزا، خواننده را به سفری در دنیای عهدبوق میبرد؛ جایی که هر چیز ممکن است و هیچچیز آنطور که به نظر میرسد نیست. این کتاب به زبان ساده و صمیمی نوشته شده و بهویژه برای گروههای سنی نوجوان طراحی شده؛ اما شیرینی و خلاقیت زبانیاش بزرگترها را هم سرگرم میکند.
در داستان نخست کتاب سرزمین دزدهای یکچشم که قلی نام دارد با پسربچهای مواجه میشویم که کنار ننهاش زیر کرسی نشسته و داستان میشنود؛ اما دلش هوای دنیای بیرون را کرده، دلش میخواهد ببیند آنطرفِ قصهها چه خبر است. این میل به تجربه و کشف، نقطهٔ آغاز یک ماجرا است.
در داستان دوم، «سرزمین دزدهای یکچشم»، طنز و نمادپردازی پررنگتر میشود. دزدِ یکچشم که شبانه برای دزدی به سرزمین خُلها میرود، خودش گرفتار ترسی میشود که از آنسوی قصهها برمیگردد. ماجرای او با دویدن خلها و حملهٔ بیل و کلنگیشان به قصر شاه خلها، به شکلی خندهدار اما زیرکانه، مفاهیم آشنای نظم، بینظمی، قدرت و ضعف را به چالش میکشد. این سرزمینهای خیالی و نامهای عجیب و غریبشان، به کودک یا نوجوان اجازه میدهند بدون قضاوتهای دنیای واقعی، موقعیتهای پیچیده را تجربه کند.
سرزمین دزدهای یکچشم نه فقط درباره دزدها و سفرهای خیالانگیز است، بلکه دربارۀ میل به فرار از یکنواختی، نیاز به کشف و گاه، مواجهه با خطراتیست که در پسِ آرزوها پنهان شدهاند. زبان اثر آمیخته با ضربالمثلها، اصطلاحات عامیانه و نیش و کنایههای هوشمندانهایست که طنز داستانها را زنده نگه میدارند.
خواندن کتاب سرزمین دزدهای یک چشم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سرزمین دزدهای یک چشم
«قلی مثل هر شب کنار ننهاش زیر کرسی نشسته بود و لحافکرسی را تا زیر گلویش بالا کشیده بود. کرسی داغ داغ بود. ننۀ قلی منقل پر از زغال سرخ را تازه آورده بود گذاشته بود توی چالۀ زیر کرسی و مثل همیشه به قلی گفته بود: آقلی، پسر گلم، بپا یوقت پاهات نخوره به منقل که میسوزی.»
حجم
۱۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۱۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه