
کتاب راز سر به مهر شهرنواز
معرفی کتاب راز سر به مهر شهرنواز
کتاب الکترونیکی راز سر به مهر شهرنواز نوشتۀ معصومه یزدانی در انتشارات علمی و فرهنگی چاپ شده است. این کتاب داستانی درباره دختری به نام شهرنواز است که با رازها و اتفاقاتی در زندگیاش روبهرو میشود و در روند داستان، با مسائل و موضوعاتی درونی و بیرونی مواجه میشود. این کتاب با تمرکز بر روابط انسانی و احساسات نوجوانان، به دنیای ذهنی و تجربیات شخصیت اصلی میپردازد.
درباره کتاب راز سر به مهر شهرنواز
راز سر به مهر شهرنواز داستانی برای گروه سنی نوجوان است که به روایت زندگی دختری نوجوان به نام شهرنواز میپردازد. شهرنواز شخصیتی است که در مسیر کشف هویت فردی و روبهرو شدن با احساسات و مسائل خانوادگی قرار دارد. داستان با محوریت یک راز شکل میگیرد؛ رازی که در طول روایت، باعث پیشبرد اتفاقات داستانی و تحولات درونی شخصیت اصلی میشود. نویسنده با زبانی ساده و روان، فضای زندگی نوجوانان امروز را به تصویر میکشد و تلاش میکند دغدغههای آنها را از زاویهای نزدیک و ملموس بازگو کند. در این کتاب، علاوه بر روایت داستانی، موضوعاتی چون اعتماد، دوستی، مسئولیتپذیری و پذیرش تغییرات در زندگی نوجوانان مطرح میشود. راز سر به مهر شهرنواز در قالب یک داستان واقعگرا، به تجربیات فردی نوجوانان و چالشهای هویتی آنان میپردازد. روایتی که میتواند مخاطب نوجوان را با موقعیتهایی آشنا کند که در زندگی روزمره با آنها روبهروست.
کتاب راز سر به مهر شهرنواز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به نوجوانان علاقهمند به داستانهای واقعگرا و کسانی که به موضوعات هویت فردی و روابط خانوادگی توجه دارند پیشنهاد میشود.
درباره معصومه یزدانی
معصومه یزدانی متولد یکم مهر ماه ۱۳۵۵ در شاهیندژ است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات کودک و نوجوان است و تاکنون آثار متعددی در این حوزه منتشر کرده است. یزدانی در حوزه تألیف کتابهای داستانی، شعر و ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارد و مدیریت و دبیری مجموعههای مختلفی را در نشرهای معتبر بر عهده داشته است. او همچنین سابقه فعالیت در شورای کتاب کودک و نشریات کودک و نوجوان را دارد. برخی از کتابهای او در جشنوارهها و فهرستهای منتخب کتاب کودک و نوجوان قرار گرفتهاند.
بخشی از کتاب راز سر به مهر شهرنواز
«با دمش تن فوکا را نوازش کرد. سرد و خشک بود. مور مورش شد و پولکهای تنش لرزید. اگر آدم بود حتما گریه و زاری راه میانداخت اما به مار این چیزها نیامده. مار فقط به انتقام جفتش فکر میکند. تمیس با خشم به سمت چپ گدار خزید اما سنگینی نگاه سرد فوکا باعث شد که برگردد. فکر کرد حقش نیست که اینطور وسط گدار رهایش کند تا حیوانی برای خوردن گوشت تنش از راه برسد. اصلاً اگر تا به حال هم سراغش نیامده بودند شانس آورده بود. به طرف کوه مردگان نگاه کرد. بردن فوکا تا آنجا کار راحتی نبود. برای همین هم تن بیجان فوکا را هل داد توی گودالی که کنار گدار بود تا بعد از گرفتن انتقامش برگردد و فکری برای بردنش به دخمهٔ مردگان بکند. با دمش روی تن فوکا خاک ریخت و دنبال چیزی برای نشانه بود تا پیش از خزیدن به سمت خانهٔ زیر درخت سنجد روی گودال بگذارد که صدای باز شدن در خانه را شنید. از کنار گدار گردن کشید. کسی از خانه بیرون آمد و ماه را نگاه کرد و بعد دوید. از لباس پوشیدنش معلوم نبود که زن است یا مرد. تمیس خودش را از گدار بالا کشید و دور تخته سنگی کنار باریکه راه خاکی چمبره زد. ماه آن قدر نور داشت تا ببیند کسی که از کنارش میگذرد دختر نوجوانی است با چهرهٔ مصمم. کلاغ چند بار به فوکا گفته بود: «زنه جادوگره، دخترش رو نیش نزنی به جاش.» دختر از روی گدار پرید و راهش را به طرف دیوار شرقی حصار شهر کج کرد. تمیس چمبرش را از دور سنگ باز کرد تا به طرف خانه بخزد که سایهای پشت درخت سنجد تکان خورد. تنش را زیر سنگ کشید. مردی از پشت درخت بیرون آمد و دور شدن دختر را نگاه کرد. بعد دستش را توی هوا تکان داد و پرندهای از شانهاش بلند شد و پشت سر دختر به پرواز درآمد. مرد دوباره پشت درخت سنجد رفت. تمیس آهسته و با احتیاط خودش را به خانه رساند. خانه در چوبی کوتاهی داشت که گوشهٔ یکی از لنگههایش ترک خورده بود و شکافی به اندازهٔ خزیدن یک مار باریک و لاغر مثل او درست شده بود. اما باید احتیاط میکرد. اینجا خانهٔ جادوگری بود که وَیو با همهٔ ناخن خشکیهایش حاضر شده بود برای از سر راه برداشتنش یک کیسه سکهٔ طلا خرج کند. برای همین به جای خزیدن بیدردسر از شکاف در، از گوشهٔ دیوار سنگی ناهمواری که دور حیاط خانه کشیده شده بود بالا رفت.»
حجم
۹۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۹۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه