دانلود و خرید کتاب بهادر روپلال مونار ترجمه محمدعلی مهمان‌نوازان

معرفی کتاب بهادر

کتاب بهادر نوشتهٔ جمعی از نویسندگان و ترجمهٔ محمدعلی مهمان‌ نوازان است. انتشارات علمی و فرهنگی این مجموعه داستان کوتاه جهان را منتشر کرده است.

درباره کتاب بهادر

کتاب بهادر مجموعه داستان کوتاهی نوشتهٔ روپلال مونار، مارگارت اتوود، جمیز جی. فابیانو، آر. کی. نارایان، بوریس گورباتوف، جیمز پاردی، رضوی عاشور و ایلزه ایشینگر است. عنوان برخی از داستان‌های این مجموعه عبارت است از «مرگ در چشم‌انداز»، «همیشه کریسمس»، «شهرهایی اینجا بنا خواهد شد»، «ناگا» و «شامگاه».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب بهادر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بهادر

«تابش آفتاب بر صورتش او را از خواب بیدار کرد، اما باعث شد دوباره چشم‌هایش را ببندد؛ آفتاب آزادانه بر دامنه سرازیر شد، خودش را میان نهرها جا داد، و خِیل مگس‌ها را سوی خود کشید؛ مگس‌ها در فاصلهٔ کمی بالای سر مرد به پرواز درآمدند، چرخ زدند، و مترصد فرود آمدن بودند، اما انبوهی مگسِ تازه از راه‌رسیده بر آنها پیشدستی کردند. وقتی مرد خواست آنها را دک کند، متوجه شد که دست و پایش بسته است. طناب باریکی دست‌هایش را بسته بود. مگس‌ها را به حال خود رها کرد، دوباره چشم‌هایش را گشود، و به سرتاپای خودش نگاه کرد. پاهایش از پایین تا بالای ران بسته بود؛ یک تکه طناب دور قوزک‌هایش بسته بودند، به‌طور ضربدری از پاهایش بالا آورده و دور باسن و سینه و دست‌هایش پیچیده بودند. نمی‌توانست گره آن را ببیند. با اینکه فهمیده بود قادر به تکان خوردن نیست، اما نشانه‌ای از ترس یا شتاب‌زدگی بروز نمی‌داد، تا اینکه متوجه شد پاهایش را کمی می‌تواند تکان بدهد و طناب دور بدنش کمابیش شل است. دست‌هایش را به هم بسته بودند، اما نه به بدنش، کمی جا برای حرکت داشت. این موضوع باعث شد لبخندی روی صورتش بنشیند و پیش خودش فکر کرد شاید بچه‌ها خواسته‌اند با این‌کار سربه‌سرش بگذارند.

سعی کرد چاقویش را دربیاورد، اما طناب یک‌بار دیگر به‌نرمی بدنش را خراش داد. دوباره سعی کرد، این‌بار با احتیاط بیشتر، اما چیزی توی جیبش نبود. نه‌تنها چاقو، بلکه از اندک پولی هم که با خود داشت، و همین‌طور کُتش، خبری نبود. کفش‌هایش را هم از پایش درآورده و برده بودند. وقتی زبانش را روی لبش کشید، طعم خونی را حس کرد که از شقیقه‌هایش به سمت گونه‌ها، چانه، گردن، و زیرپیراهنش سرازیر شده بود. چشم‌هایش درد می‌کرد؛ وقتی مدتی طولانی باز نگه‌شان می‌داشت، باریکه‌های قرمزرنگی در آسمان می‌دید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۷ صفحه

حجم

۱۴۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۷ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۷۰%
تومان