کتاب تئوری عشق (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب تئوری عشق (خلاصه کتاب)
کتاب تئوری عشق (خلاصه کتاب) نوشتهٔ توماس لوئیس و ریچارد لانون و ترجمهٔ فری امینی و گروه مترجمان شنیدار است. شنیدار نگار نوین این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب تئوری عشق (خلاصه کتاب)
با مطالعه کتاب تئوری عشق (خلاصه کتاب) درمییابیم که چگونه علم به ما کمک میکند تا به شیوهای صحیح عاشق باشیم؟
این کتاب یک راهنمای علمی برای تعریف اساسی از عشق و دوست داشتن با ریشهیابی آن در ذهن و مغز است. تئوری عشق بهجای نگاه رمانتیک و شاعرانه به عشق، آن را از دیدگاه علمی بررسی میکند و حتی به شما میگوید که عشق چطور زاییده ذهن شما است.
اولین موردی که این ما سه روانپزشک بررسی کردیم این است که عشق و وابستگی چطور در طول زمان با تکامل ذهن ما شکل میگیرد. سپس به سراغ این موضوع میرویم که «عشق محصول واکنشهای شیمیایی مغزی» است؛ چیزی که شاید کمتر کسی از ما به آن فکر کنیم و آن را بیشتر موضوعی فراطبیعی و روحی بدانیم که خارج از کنترلمان است.
ما پس از مطالعه این خلاصه کتاب، میفهمیم که کدام تصوراتمان از عشق اشتباه است و با دید منطقی و واقعگرایانه به آن نگاه میکنیم. سپس با پیدا کردن ریشه مشکلاتمان، از چه کنم چه کنم در رابطهها، تنهایی، غمگینی و ناراحتی یک رابطه ناسالم رها میشویم.
خواندن کتاب تئوری عشق (خلاصه کتاب) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تئوری عشق (خلاصه کتاب)
«رفع ابهام در مورد عواطف انسان با استفاده از علم، موضوع جدیدی نیست. درواقع، میتوان ریشه پیدایش علم روانپزشکی را تأثیر عواطف انسان بر حالات فیزیکی و رفتارهای او و بالعکس دانست. اما جالب است بدانید که اولینبار در جهان غرب، بقراط، فیلسوف شناخته شده، این فرضیه را مطرح کرد که احساسات انسان از جمله عشق، محصول واکنشهای مغزی او هستند.
امروزه اغلب ما با وجود هزاران برنامه و مستند علمی و کتابهای مختلف میدانیم فرضیه بقراط درست بوده، اما بیش از ۲ هزار سال طول کشید تا دانشمندان شروع به بررسی دقیق مغز و تأثیر آن بر رفتار انسانها کنند.
به لطف اکتشافات علمی چند دهه اخیر، اطلاعات ما از عملکرد مغز، اکنون بسیار گسترده و فراتر از چیزی است که بقراط مطرح کرد. یکی از مهمترین اکتشافات اخیر دانش پزشکی و علم، چگونگی تکامل مغز انسان طی هزاران سال است.
سیر تکامل مغز انسان با سادهترین اتفاقات روزمره زندگی آغاز میشود. اجداد ما برای زنده ماندن در شرایط مختلف باید با محیط اطراف خود سازگار میشدند که این مسئله بر ذهن آنها برای بقا در شرایط جدید تأثیر میگذاشت. برای مثال، اگر انسانهای اولیه مجبور بودند برای بقا و ادامه زندگی از مناطق جنگلی به مناطق خشک مهاجرت کنند، ناچار به هماهنگ شدن با شرایط زندگی بودند. به این ترتیب، روشهای جدیدی برای ساختن خانه با استفاده از وسایل موجود به ذهن آنها میرسید یا برای تهیه غذا مجبور به فکر کردن برای یافتن راه بودند. درنتیجه، مغز آنها به مرور زمان و قدم به قدم تکامل یافت تا به شکل امروزی خودش درآمد.
میپرسید چه مدرکی برای اثبات این نظریه داریم؟
کافی است نگاهی به رفتارهای خودتان در شرایط مختلف بیندازید. اینها همگی میراث اجداد ما هستند که بهمرور زمان تکامل یافتهاند. اینجا است که باید تاریخچه تکامل مغز را در سه بخش فرعی آن بررسی کرد.
بخش اول و قدیمیترین بخش مغز مهرهداران، «ساقه مغز» است که در بالای نخاع قرار داشته و اساسیترین عملکردها و تکانههای بدن را کنترل میکند.
بخش دوم مغز، «لیمبیک۱» است که در اطراف مغز قرار داشته و برخی از اصلیترین اجزای مغز در آن قرار دارند؛ مانند «آمیگدال۲» که نقش عمدهای در ایجاد «احساس ترس» دارد.
رشد بخش لیمبیک و تکامل آن نقش بسیار مهمی در تکامل پستانداران دارد. برخلاف سایر مهرهداران، تکامل این بخش در پستانداران باعث شده نسبت به بچههای خود احساس وابستگی داشته باشند. همین مورد است که به تشکیل اجتماعات پستانداران و زندگی گروهی کمک کرده و این احساس را ایجاد میکند که از کودک و جفت خود محافظت کنند یا بخواهند با دیگران تعامل داشته باشند.
جدیدترین و بزرگترین بخش مغز انسان هم «نئوکورتکس۳» نام دارد. این بخش است که باعث تفاوت ما انسانها با سایر پستانداران و مهرهداران میشود. استدلال، برنامهریزی و توانایی صحبت کردن به این بخش مربوط میشود. نئوکورتکس به ما اجازه میدهد براساس تفکر عمل کنیم، نه براساس غریزه.»
حجم
۱۴٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۴ صفحه
حجم
۱۴٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۴ صفحه