کتاب رنج های آنجلا
معرفی کتاب رنج های آنجلا
کتاب رنج های آنجلا نوشتهٔ فرانک مک کورت و ترجمهٔ ابراهیم یونسی است. نشر قطره این رمان خارجی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب رنج های آنجلا
کتاب رنج های آنجلا رمانی خارجی نوشتهٔ فرانک مک کورت است. فرانک مک کورت در این رمان داستان پسری را روایت کرده است که پدر و مادرش پس از مهاجرت به آمریکا دوباره به ایرلند باز میگردند. راوی داستان خودِ پسر است که سرگذشت زندگی خویش را روایت میکند. پدر که مردی ناقصالعقل و معتادبهالکل است، از عهدهٔ تأمین مخارج زندگی برنمیآید و این مسئولیت بر عهدهٔ «آنجلا»، مادر خانواده است. راوی در این داستان از سختیها و مصایب مادرش سخن گفته و داستان زندگی او را شرح داده است. پدر او، «مالاکی مککورت» در مزرعهای در تومه واقع در استان آنتریم به دنیا آمد. او هم مثل پدرش برای خودش بزرگ شد، همیشه خدا با انگلیسیها یا ایرلندیها یا هر دو سر شاخ بود. با ارتش جمهوریخواه ایرلند بود ــ ارتش سابق بهخاطر جریانی فراری شده بود و جایزه برای سرش تعیین کرده بودند.
خواندن کتاب رنج های آنجلا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رنج های آنجلا
«مامان به برایدی هانن میگوید روزها بدند، اما شبها بدترند. این باران هم که بند نمیآد! سعی میکند سختی و سنگینی روزهای بد را با ماندن در بستر بر خود آسان گرداند. صبحها من و مالاکی آتش را روشن میکنیم، درحالیکه او تو جاش نشسته و نان در دهان الفی میگذارد و لیوان چای را دم دهنش میگیرد، اما چایی در لیوان نیست. باید به پایین به، ایرلند برویم و دستورویمان را در تشت زیر شیر بشوییم و سعی کنیم خودمان را با پیراهن کهنهای که از پشتی صندلی آویختهایم خشک کنیم. ما را در کنار تخت نگه میدارد تا ببیند اثر حلقههای چرکی که بر گردنمان بود همچنان هست یا نه، اگر باشند باز باید برویم پایین و با پیراهن نمناک آنها را پاک کنیم. اگر شلوارمان سوراخ باشد مینشیند و با هر کهنهای که گیر بیاورد وصلهاش میکند. تا سن سیزده چهارده سالگی شلوار پاچهکوتاه میپوشیم، جورابهای ساقبلندمان همیشه سوراخاند و باید رفوشان کرد. اگر برای رفو کردن نخ همرنگ نداشته باشد و رنگ جوراب تیره باشد در آن صورت میتوانیم قوزکهای پامان را با واکس سیاه رنگ کنیم... بسیار ناراحتکننده است جلو عالموآدم راه بروی و پوست تنت از لای سوراخهای جوراب به مردم چشمک بزند. جورابها را هفتهها پشتسرهم میپوشیم، سوراخها روزبهروز گشتادتر میشوند، ناچار جوراب را میکشیم جلو، تا سوراخ از نظر پنهان بماند. روزهای بارانی جورابها خیس آباند، شبها باید آنها را جلو آتش آویزان کنیم، به امید اینکه تا صبح خشک شوند. بعضی وقتها هم گلآلودند... گلها خشک شدهاند و میترسیم آنها را بالا بکشیم، میترسیم بیفتند روی کف اتاق و جلو چشممان ازهم وا بروند. شاید بخت یار باشد و بتوانیم جوراب را یکجوری پا کنیم، اما بعد باید برای سوراخ کفشها فکری بکنیم؛ آنوقت است که با برادرم مالاکی دعوامان میشود: دعوا بر سر مقوا و کاغذ است. مایکل شش سالش است و باید به هر چیز که از ما زیاد بیاید قانع باشد، یا اینکه مامان از همان تو رختخواب با تشر و تهدید کاری کند که رعایت برادر کوچکترمان را بکنیم. میگوید اگر کفش برادرتان را درست نکنید پا میشم حسابی خدمتتان میرسم. آدم برای طفلکی مایکل دلش میسوزد، برای اینکه نه همسنوسال الفی است نه همسنوسال ما و با هیچکداممان نمیتواند بازی کند، به همین جهت با هیچیک هم نمیتواند دعوا کند.»
حجم
۵۱۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۵۱ صفحه
حجم
۵۱۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۵۱ صفحه