دانلود و خرید کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم) مورین جانسون ترجمه سیامک دشتی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم)

کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم)

معرفی کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم)

کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم) نوشتهٔ مورین جانسون و ترجمهٔ سیامک دشتی است. ایران بان این رمان معاصر آمریکایی را برای نوجوانان منتشر کرده است.

درباره کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم)

کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است که اولین‌بار در سال ۲۰۱۹ میلادی و برای نوجوانان چاپ شد. داستان چیست؟ «استیوی» حاضر است هر کاری انجام دهد تا به مدرسهٔ «الینگهام» بازگردد؛ پیش بهترین دوستانش تا پروندهٔ «حیله‌گرِ مرموز» را حل کند؛ حتی اگر این کار به‌معنای معامله‌کردن با سناتور «ادوارد کینگ» باشد. وقتی «استیوی» بالأخره بازمیگردد، «دیوید» را دوباره ملاقات می‌کند؛ پسری که «استیوی» او را بوسید؛ پسری که دربارهٔ هویتش به او دروغ گفت، اما مسائلی مهم‌تر پیش روی آن‌ها قرار دارد. قاتل کجا مخفی شده است؟ معنای معمایی که «آلبرت الینگهام» به جا گذاشته است، چیست؟ در ماجرای «حلیه‌گر مرموز» چه چیزی در معرض خطر قرار دارد؟ پروندهٔ «الینگهام» فقط بخشی از تاریخ نیست؛ بلکه پلی است که گذشته را به زمان حال پیوند می‌زند.

خواندن کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانانِ دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب نردبان بی پله (کتاب دوم)

«آن هم مهم‌ترین آنها. پهنای آن تونل نسبت به این یکی، برابر با پهنای یک بزرگراه بود نسبت به یک جادهٔ دوخطهٔ معمولی. این تونل بیشتر به یک شکافِ البته سرپوشیدهٔ بسیار باریک در زمین بود، با عمقی زیاد نسبت به سطح زمین و بسیار تاریک. استیوی چراغ‌قوهٔ مخصوص و پرنور خود را به‌طرف پایین گرفته بود، به‌طوری که کف تونل و دیواره‌های دو طرف به‌خوبی دیده شوند. برخلاف آن تونل نزدیک به دریاچهٔ «غرق‌شده» که دیواره‌هایش آجرکاری شده بودند، دیواره‌های این یکی از سنگ‌های طبیعی باقیمانده از قطعه‌قطعه‌شدن تخته‌سنگ‌های کوهستان پس از انفجارهای ساختمانی درست شده بود. این سنگ‌ها حتی تراش هم داده نشده بودند، به‌طوری که اگر کسی حواسش نبود و دست یا قسمتی از بدن عریانش از هر طرف با دیواره‌های تونل برخورد می‌کرد، حتما حداقل خراشی کوچک برمی‌داشت. به همین دلیل، استیوی مواظب بود که بازوهایش بیش از اندازه با قامت او فاصله نگیرند. سقف تونل هم بیش از طول یک دست با بالای سر او فاصله نداشت و چون نوری هم به سقف تابیده نمی‌شد، استیوی تلاش می‌کرد دولادولا راه برود تا سرش به سقف تونل برخورد نکند. هرچه استیوی جلوتر می‌رفت فاصلهٔ دیواره‌های تونل از هم کمتر می‌شد. درواقع، این تونل برای عبور حتی یک نفر هم زیاد مناسب نبود. استیوی مردد بود که آیا با واردشدن به این تونل مرتکب یک «اشتباه» بزرگ شده است یا نه؟ او به‌ویژه در مورد اینکه هوا برای تنفس تا انتهای تونل وجود خواهد داشت یا نه، تردید داشت. از خود می‌پرسید که چرا لَری در آن مدت هرگز فکر واردشدن به این تونل‌ها را به خود راه نداده است. در همان حال بخش بی‌محابای تفکر او که با حماقت فاصله و تفاوت زیادی نداشت، او را به جلو می‌راند. میل و ارادهٔ او برای پیش‌رفتن در تونل تا انتهای آن فقط به‌خاطر این نبود که دیوید جلوتر از او بود و استیوی بدون توجه به هشدارهای نِیت می‌خواست به‌دنبال دیوید برود. بلکه استیوی صرف‌نظر از اینکه دیوید با چه انگیزه‌ای وارد تونل شده بود، خودش هم می‌خواست بداند که این تونل بالاخره به کجا ختم می‌شود. استیوی دیگر به دیوید رسیده بود و با دست و پا و بدن کرخ شده‌اش پشت سر او با نیم‌قدم‌های آهسته و محتاطانه گام برمی‌داشت. استیوی تلاش می‌کرد فاصلهٔ او با دیوید زیاد نشود.

«بالاخره اومدی؟ راستش رو بخوای من یواش‌یواش دارم از وضعیت اینجا نگران میشم. همه‌چیز اینجا چسبناک شده و معلوم نیست بعدش چی میشه.»

دیوید راست می‌گفت. به‌خصوص کمیت و کیفیت هوای داخل تونل رفته‌رفته نگران‌کننده‌تر می‌شد.

«بهتره آدم خودش رو بزنه به بی‌خیالی. اگه نشت گاز نباشه، چیزای دیگه زیاد مهم نیستن.»

این گفت‌وگوی بین استیوی و دیوید، نِیت را بیشتر نگران کرد. او از بالای سر آنها به ترس خود اعتراف کرد.

«یعنی ممکنه لولهٔ گاز همین‌ورها باشه و ازش گاز نشت بکنه؟»

دیوید به توصیهٔ استیوی عمل کرد و به نوعی تلاش کرد خطر نشت گاز را بزرگ جلوه ندهد.

«فعلا که من اینجا بیشتر از بوی گاز، بوی گندی رو احساس می‌کنم. هم تاریکه، هم خیلی باریکه. بوی گند هم میاد. واقعا که وارد یک تونل پنج ستاره شدیم!»

«من که فکر می‌کنم قبل از اینکه بمیریم، از خیر این تونل بگذریم.»

نِیت فراموش نکرده بود آخرین نفری که وارد تونل شد، جان خود را از دست داده است.

هرچه بیشتر جلو می‌رفتند، فضای تونل تنگ‌تر می شد. استیوی احساس می‌کرد مثل کسانی شده‌اند که به داخل یک غار آبی رفته‌اند و تنها از طریق یک لوله که به هوای بیرون راه دارد تنفس می‌کنند و این لوله رفته‌رفته تنگ‌تر می‌شود، با این تفاوت که در این غار آب هم وجود ندارد، یعنی اوضاع بدتر است!

تونل تاریک‌تر شده بود و استیوی فقط می‌توانست تکه‌ای از پشت پیراهن دیوید را ببیند. اما صدایش را می‌شنوید.

«به این میگن یه هالووین درست‌وحسابی!»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۷۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۵۷۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان