کتاب حکایات من درآوردی
معرفی کتاب حکایات من درآوردی
کتاب حکایات من درآوردی نوشتهٔ کارل چاپک و ترجمهٔ اسد ناصحی است. نشر نی این مجموعه داستان کوتاه را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب حکایات من درآوردی
کتاب حکایات من درآوردی برابر با یک مجموعه داستان کوتاه است که بهشیوههای غیرمنتظرهای به رویدادها و شخصیتهای بزرگ تاریخ، اسطورهها و ادبیات پرداخته است. نویسنده با روایت داستانهای این کتاب دیدگاهها را دربارهٔ مفاهیم اساسی مانند عدالت، پیشرفت، خرد، باور و میهنپرستی زیر سؤال برده است. ۲۹ داستان کوتاه این اثر، قصههای طنز و فانتزی را در طول تاریخ روایت میکند. بعضی از داستانهای این کتاب به ماقبل تاریخ و انسانهای اولیه مربوط میشود. داستانهای کارل چاپک فقط به پیش از تاریخ مربوط نمیشود و در دورهها و کشورهای مختلفی روایت میشود؛ از سربازان رومی و فلاسفهٔ یونانی بگیرید تا دورهٔ حکومت ناپلئون و داستانهایی از حوادثی که در کتاب مقدس رخ داده است. این نویسنده فقط ماجراهای تاریخی را دستمایهٔ نگارش داستانهای خود قرار نداده؛ در این مجموعه کارل چاپک حتی از نمایشنامههای «هملت» و «رومئو و ژولیت» که ویلیام شکسپیر آنها را نوشته، برای شکلگیری روایتهای کمدی خود استفاده کرده است. بسیاری از روایتهایی که در کتاب «حکایات مندرآوردی» چاپ شده، بر اساس داستانهای کتاب مقدس نوشته شده است. نویسنده در داستانهای این مجموعه در پی آن بوده تا با مطرحکردن روایتهای طنزآمیز، موضوعات اخلاقی را به چالش بکشد.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب حکایات من درآوردی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر چک و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره کارل چاپک
کارل چاپک (به چکی: Karel Čapek) در ۹ ژانویهٔ ۱۸۹۰ زاده شد. او که یکی از نویسندگان چک در سدهٔ ۲۰ است. نویسندگی را هنگام تحصیل در دانشگاههای سوربن و پراگ آغاز کرد. در سال ۱۹۲۰ اولین نمایشنامهٔ او با نام «راه زن» منتشر شد. او در دوران جنگ جهانی اول به روزنامهنگاری مشغول شد و انتشار نمایشنامهای به نام «روباتهای عمومی روسوم» سبب شهرت جهانی او شد. او این نمایشنامه را در هجو و انتقاد از تمدن ماشینی نوشت و معتقد بود که این تمدن میلیونها انسان را از کار برکنار خواهد کرد. واژهٔ روبات را او در کتاب «کارخانهٔ رباتسازی روسوم» (.R.U.R) معرفی کرد و مفهوم آن را تبیین کرد؛ هرچند مستنداتی مبنی بر نامگذاری این واژه از «جوزف»، برادر کارل نیز وجود دارد. او در طول زندگانیاش نویسندهای پرکار بود و کتابهای «کارخانهٔ مطلق سازی» و «داستانهای جن و پری» به قلم او به زبان فارسی ترجمه شدهاند. او در نهایت در سال ۱۹۳۸ درگذشت.
بخشی از کتاب حکایات من درآوردی
«این میان ناغافل به خاطرش آمد که سه شب است هر شب یک خواب را میبیند: در خیابانی قدم میزند، اما در مسیرش زنی هست که کالسکهٔ بچه دارد؛ آرام پای چپ را تکیهگاه میکند و جستی میزند و در چشم بههمزدنی به پرواز درمیآید، یک ده فوتی بالاتر از زمین، از روی زن و کالسکهٔ بچهاش رد میشود و نرم و خرامان روی زمین فرود میآید. هیچ کجای خوابش این اتفاق در نظرش عجیب ننموده بود. حتی کاملاً منطقی و فوقالعاده لذتبخش به نظر میآمد؛ مضحک بود که تا به حال به ذهن هیچکسی نرسیده بود این کار را امتحان کند. هرچه باشد، مثل آبخوردن بود: کل زحمتش به این بود که با پایش یک هلی به خودش بدهد، مثل کاری که موقع رکابزدن میکنند، و جناب تومشیک دوباره به پرواز درآمد و این بار تا ارتفاع یک ساختمان دوطبقه بالا رفت و بعد آرام برگشت روی زمین. صرفاً لازم بود پایش را تکیهگاه کند و جست بزند و باز بی هیچ زحمتی پرواز میکرد، انگار که نردبان طنابی ژیمناستی را گرفته باشد و آسمان را درنوردد؛ حتی لازم نبود حتماً زمین را لمس کند، میتوانست فقط پا را تکان دهد و پروازش تمامی نگیرد. جناب تومشیک در خوابش یک دل سیر خندیده بود که تا به حال این کلک به ذهن احدی نرسیده است. صرفاً با پایت آرام خودت را از زمین بکن، بفرما این هم پرواز. جناب تومشیک توی خوابش به این نتیجه رسیده بود که انصافاً هم سادهتر و طبیعیتر از راهرفتن است؛ با خودش گفت: «حتماً فردا باید آنقدر امتحانش کنم تا پرواز کنم.»
جناب تومشیک یادش آمد سه شب پشتسرهم است که همین خواب را دیده. چه خواب شیرینی؛ چقدر آسان بودخب، انصافاً خیلی زیبا بود اگر میشد به همین سادگی پرواز کرد، صرفاً با یک تکان کوچکِ پایتجناب تومشیک دوروبر را پایید. از پشت سر کسی نمیآمد. جناب تومشیک خیلی ولنگارانه و صرفاً محض خنده چند قدمی دوید و پای چپش را تکیهگاه کرد و جست، انگار که بخواهد از روی یک چالهٔ گِل بپرد. در عرض یک ثانیه ده فوت از زمین جدا شد و به پروازی بیفرازونشیب درآمد. ابداً متعجب نشد؛ کاملاً طبیعی بود، مثل چرخوفلکسواری هیجان لذتبخشی داشت. چیزی نمانده بود جناب تومشیک مثل پسربچههای ذوقزده از ته حنجره فریاد بزند، تقریباً هم زد، اما بعد از جهشی به اندازهٔ کموبیش صد فوت، دیگر داشت به سطح زمین نزدیک میشد و دید زمین زیر پایش باتلاقی است. یک لگد آرام دیگر انداخت، همانطور که در خواب دیده بود، و به محض لگدانداختن به چشم دید که باز اوج گرفت و یک پنجاهفوتی یا بیشتر آنطرفتر بدون اینکه آب توی دلش تکان بخورد آرام پایین آمد، پشت سر مردی که ماتمزده راه محلهٔ استاشنیننسه را گرفته بود و میرفت. مرد برگشت و پشت سر را نگاه کرد و شک از نگاهش میبارید؛ پرپیدا بود ابداً خوش ندارد یک بابایی که از قبل صدای نزدیک شدن پایش را نشنیده، پشت سرش سبز شود. جناب تومشیک حتیالامکان بی جلبتوجه از کنار مرد گذشت، تمام مدت هم هول این را داشت که نکند گام بلند پرقدرتی بردارد که از زمین بکندش و باز به پرواز درآوردش.»
حجم
۲۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۲۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه