کتاب دختر تاجر ابریشم
معرفی کتاب دختر تاجر ابریشم
کتاب الکترونیکی دختر تاجر ابریشم نوشتۀ دیانا جفریز با ترجمۀ فائزه خوانساری در انتشارات آراسبان چاپ شده است. این کتاب داستانی تاریخی در مورد زندگی دختر یک تاجر ابریشم را در دوران جنگ ویتنام روایت میکند.
درباره کتاب دختر تاجر ابریشم
داستان در سال ۱۹۵۲ در سایگون، پایتخت سابق ویتنام جنوبی، رخ میدهد. نیکول دورند، شخصیت اصلی داستان، دختر یک تاجر موفق ابریشم فرانسوی است. نیکول با داشتن مادری ویتنامی و پدری فرانسوی، همواره بین دو فرهنگ و هویت در نوسان است. زمانی که جنبش استقلالطلبی ویتنام علیه استعمار فرانسه شدت میگیرد، او خود را در موقعیتی پیچیده مییابد. نیکول که در تجارت خانوادگی کار میکند، با چالشهای متعددی روبرو میشود. او باید بین وفاداری به خانواده، عشق به مارک، یک تاجر آمریکایی، و هویت دوگانهاش یکی را انتخاب کند.
داستان دختر تاجر ابریشم در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی ویتنام روایت میشود و تصویری از زندگی در سایگون آن دوران را ارائه میدهد. نویسنده با توصیف جزئیات زندگی روزمره، بازار ابریشم، غذاها و آداب و رسوم محلی، فضایی واقعگرایانه خلق میکند. روایت همچنین به مسائلی مانند تبعیض نژادی، هویت چندفرهنگی و تأثیر استعمار بر زندگی مردم میپردازد.
جنگ و ناآرامیهای سیاسی باعث میشود نیکول درباره جایگاه خود در جامعه و مفهوم وطن بازاندیشی کند. او در طول داستان با افراد مختلفی از گروههای سیاسی متفاوت آشنا میشود و این آشناییها دیدگاه او را نسبت به وقایع تغییر میدهد. کتاب علاوه بر روایت داستانی عاشقانه، تصویری از دوران پرتلاطم تاریخ ویتنام و تأثیر آن بر زندگی مردم عادی ارائه میدهد.
دیانا جفریز نویسنده بریتانیایی است که به نوشتن رمانهای تاریخی شهرت دارد. او پیش از نویسندگی خبرنگار بود و سفرهای متعددی به کشورهای آسیای جنوب شرقی داشته است. تجربیات این سفرها در نوشتن کتابهای او تأثیر گذاشته است.
کتاب دختر تاجر ابریشم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای تاریخی، رمانهای عاشقانه و خوانندگانی که میخواهند درباره تاریخ و فرهنگ ویتنام بیشتر بدانند مناسب است.
بخشی از کتاب دختر تاجر ابریشم
«نیکول هوای مست کنندهٔ مملؤ از عطر یاسمنهای وحشی را استشمام میکرد. برگهای سبز درخشان و گلهای سفید و معطر بوتهها، همانند فرشی در قسمت سایهٔ باغ گسترده بودند. از پنجرهٔ اتاقش به پایین نگرست. پدرش را دید که اوضاع بیرون را بررسی میکرد.
پدر، هنوز جذابیت خودش را داشت. مخصوصاً موهای مشکیاش که به زیبایی کوتاه شده بود و کمی هم برق میزد، او را جذابتر هم میکرد. اگرچه او تولد هجده سالگی دخترش را به این دلیل درآنجا جشن گرفته بود که باغش را به رخ مردم بکشد، اما جشن باشکوهی بود. خانهشان به زیبایی رنگ شده و پنجرههای فرانسوی داشت. کنار پنجره، عودی روشن بود. از شاخههای دو تا از بوتههای بزرگ یاسمن فانوسهایی آویخته شده بود. حوضهایی که در باغ بودند، رنگهای روشن را منعکس میکردند.
نیکول برای آخرین بار خودش را در آینه نگریست. باخود فکر میکرد بهتر نیست گل آویزی به موهای مشکی بلندش بزند تا به پیراهن چینی یقهدارش که برای امروز آماده کرده بود، بیاید؟
به حدی لاغر بود که گردنبندش مثل پوست دوم به بدنش چسبیده بود. راه که میرفت دامنش از زمین بلند میشد و در هوا میچرخید. آهنگ ال مور هایمنی ادیث پیاف را گوش میکرد. دوباره از پنجره به بیرون نگاهی انداخت. خواهرش سیلوی را دید که کنار پدرش راه میرفت. خیلی باهم صمیمی و نزدیک بودند.»
حجم
۲۹۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
حجم
۲۹۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه