کتاب هارمونی خونین
معرفی کتاب هارمونی خونین
کتاب هارمونی خونین نوشتهٔ سحر ارغوان است. انتشارات آراسبان این رمان ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب هارمونی خونین
گاهی زندگی جدید و شروعی دوباره، بیدلیل سراغ آدم نمیآید. او از میان هزاران نفر انتخاب شده که مرگ را با وجود یک سریها آشنا کند. ابزار او روح و روانی است که هر لحظه قویترش میکند. حافظهاش هم در به یاد آوردن، بریدن نفسها آلزایمر میگیرد. او نمیداند چه سرنوشتی در پس هرکدام از روزهایش به انتظارش نشسته است. بهای زندگی را باید با تمام وجود بپردازد، بهای آن میتواند رنجی عظیم باشد، زجری آغشته به خون، ولی این شروع داستان زندگی او نبود. رمان هارمونی خونین داستان تکرار یک آدم، داستان تدریجی احیا و به یک باره فروریختن او در پَسِ تاریکی و رگههایی از خون است. این رمان در ۲ فصل با نامهای «قصاب تاریکی» و «سلاخی جسم» نگاشته شده که به ترتیب دارای ۱۲ و ۲۳ بخش هستند.
خواندن کتاب هارمونی خونین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هارمونی خونین
«اتفاق یک قتل دیگر میتوانست؛ عاملی باشد تا حتی مسوولیت پرونده از دست بازپرس خارج شود و به کسی دیگری سپرده شود. از سروان کریمی خواست تا با نیروها به کلانتری برگردد و خودش هم با ماشین به سمت بهشت زهرا حرکت کرد. در تمام طول مسیر چهرهٔ هر دو مقتول از جلوی چشمهایش کنار نمیرفت و این وسط نوشتهٔ قاتل همچون کابوسی خواب و روحش را به بازی گرفته بود، صدای پیچیدن باد در بین درختهای سربه فلک کشیدهٔ بهشت زهرا؛ سمفونی عجیبی به راه انداخته بود، تاریکی هم همچون شبحی روی سنگ قبرها و قبرهای خالی سایه افکنده بود و آنقدر فضا سنگین بود که گویی روحها به استقبالش آمده بودند.
ذهنش آشفتهتر از این حرفها بود، ترس و تنهایی را به دست فراموشی سپرده بود و یک راست خودش را بالا سر دو سنگ قبر در قطعهٔ قدیمی رساند. دستهایش را در جیب شلواراش فرو برد و به اسمهای روی هر دو سنگ قبر خیره شد، آنقدر که دست آخر زانوهایش شل شدند و با فرود اولین قطرهٔ اشک از چشمهایش روی زمین افتاد.
حادثهٔ چند سال پیش؛ جلوی چشمهایش جان گرفته بودند و بعد از مدتها هنوز هم خودش را مقصر میدانست. اسم پدر و مادرش را به لب آورد که گریهاش شدت گرفت، بین دو قبر نشست تا کمی آرام بگیرد. تنها جایی بود که برای فرار از خستگی و آشفتگیهایش به آنجا پناه میآورد و از آنها میخواست که برای آرامش و موفقیت در کارها دعایش کنند.
پروندهٔ جدید و قتلهایی که اتفاق افتاده بود، ترس عجیبی را مهمان دلش کرده بودند. سالها پیش پدر و مادرش را در یک ماموریت به دام انداختن یکی از باندهای قاچاق که تهدیدش کرده بودند از دست داد، آنقدر غرق کار و دستگیری خلافکارها بود که همانها جان پدر و مادرش را گرفتند.
به خیال خودش کسی نمیتوانست به خانوادهاش آسیب برساند، اما افسوس که با نابودی آن باند قاچاق خانوادهاش هم از دست داد و هنوز که هنوز است، دنبال قاتل آنها و تنها فردی هست که در آن باند بوده و الان هم جان سالم به در برده.
با پروندهی جدیدی که به او سپرده شده، فکر میکند پای آن فرد قاتل در میان است؛ این بار آمده تا دستگیری آدم ها و نابودی آن باند را تلافی کند. آنقدر قتلها تمیز صورت میگرفت که بازپرس مجبور بود هر فرضیهای را مهم جلوه دهد.
سیاهی شب جایش را به روشنایی داده بود و بازپرس مهجور هنوز کنار پدر و مادرش بود، حدود یک ساعتی میشد که چشمهایش گرم شده بودند. صدای زنگ گوشیش با بلند شدن صدای لا الله الا الله همراه شد، با ترس پلکهایش را باز کرد و چند دقیقه طول کشید که به خودش بیاید، از بین قبرها رد شد و خودش را به ماشین رساند و با بستن در؛ گوشی را از جیبش بیرون کشید که شمارهٔ سروان کریمی در لیست تماس های از دست رفته بود.»
حجم
۳۰۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
حجم
۳۰۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه