کتاب قتل در تئاتر رویال روبی
معرفی کتاب قتل در تئاتر رویال روبی
کتاب قتل در تئاتر رویال روبی نوشتهٔ نیتا پروز و ترجمهٔ صالح یگانه است. نشر سبزان این داستان کوتاه و معاصر و آمریکایی را منتشر کرده است؛ از مجموعه «داستانهای مهیج روانشناختی».
درباره کتاب قتل در تئاتر رویال روبی
کتاب قتل در تئاتر رویال روبی (Murder at the Royal Ruby) دربردارندهٔ یک داستان کوتاه، معاصر و آمریکایی است که در آن، بازیگر اصلی نمایشی که در سالن رویال روبی برگزار میشود، در هنگام اجرا بهطرز دلخراشی به قتل میرسد. «گریس» یکی از کارکنان تئاتر است که دوست دارد روزی ستارهٔ تئاتر شود. او حالا در تلاش است پرده از راز این قتل بردارد. این داستان کوتاه را بخوانید.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب قتل در تئاتر رویال روبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره نیتا پروز
نیتا پروز (Nita Prose) که نویسندهٔ شمارهٔ یک نیویورکتایمز بوده است، بهخاطر کتاب «خدمتکار» برگزیدهٔ باشگاه کتاب صبحبهخیر آمریکا و فینالیست جایزهٔ ادگار شد. رمان او برندهٔ جایزهٔ انتخاب گودریدز و جایزهٔ ند کلی برای داستانهای جنایی بینالمللی شد. رمان «خدمتکار» در بیش از ۴۰ کشور منتشر شده و بیش از یک میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رفته است. داستان کوتاه این نویسنده از مجموعه «داستانهای مهیج روانشناختی» (نشر سبزان)، «قتل در تئاتر رویال روبی» نام دارد.
بخشی از کتاب قتل در تئاتر رویال روبی
«در بخش انتهایی تئاتر نشستهام. زمان شروع نمایش نزدیک است. سالن پر شده است. عجلهٔ دیوانهواری برای نشاندن همه و قرار دادن برنامهٔ نمایش در دستان این افراد مشتاق دارم. از نمایش لذت ببرید، از نمایش لذت ببرید، از نمایش لذت ببرید - مثل یک افسون برای حضار.
روی چهارپایهام در پشت سالن در طبقهٔ همکف چمباتمه زدهام. واقعاً آنجا نیستم. ذهنم جای دیگری است. چراغهای سالن کمنور میشوند و صدای هیاهوی محیط در سکوت محو میشود. پرده بالا میرود، نورافکن در مرکز صحنه میدرخشد؛ جایی که وانسا هارگریوز بیرون میآید تا زیر لوستر عظیم شاخیشکل بایستد. با لحنی آوازگونه میگوید: «چه روز خوبی برای شکار روباه!»
سپس اتفاق میافتد. صدای جیرجیر از بالا به گوش میرسد و لوستر درست روی وانسا میافتد و او را از گردن به سیخ میکشد و روی صحنه میخکوب میکند. بدترین قسمت آنجاست که نفس تماشاگران در سینه حبس شده، اما روی صندلیهای خود ماندهاند، زیرا فکر میکنند این بخشی از نمایش است.
چراغقوهام را روشن میکنم، از راهروی میانی میدوم و به روی صحنه میپرم و در کنار وانسا روی تختهها زانو میزنم. مخاطبان دربارهٔ این چرخش هیجانانگیز وقایع مشغول پچپچ با یکدیگرند. درست قبل از مرگش، چشمانش را دنبال میکنم تا جایی که در نیمطبقه فرود میآید.
آنجا. همانجا. قتلْ راز من است.
بازیگران و خدمه با عجله به روی صحنه میآیند. اسکوتر و استوارت از سمت راست صحنه بیرون میآیند، در حالی که دونالد و مورین از سمت چپ میآیند. آنها فریاد میزنند. میتوانم بگویم که این کار را میکنند، اما به دلایلی صدا به گوش من نمیرسد. میدانم حالا باید چهکار کنم، باید فوراً این کار را انجام دهم.
دست سست وانسا را رها میکنم و از صحنه پایین میپرم. چراغقوه در دست، با عجله راهروی مرکزی را طی میکنم و از درهای سالن عبور میکنم. پلههای مرمری را دوتا دوتا به سمت نیمطبقهٔ بالا میروم. وارد سالن بالا میشوم و بهسرعت از پلههای نیمطبقه بالا میروم تا به ردیف جلو برسم، جایی که شبح را میبینم که هنوز آنجا ایستاده و به ماجرای وحشتناک روی صحنه پایین نگاه میکند.
مخاطبان همچنان سردرگماند. آنها صندلیهای خود را ترک نکردهاند. از هم میپرسند: چه خبر است؟ چه اتفاقی افتاده؟
کنار شبح رویال روبی میایستم که به صحنه نگاه میکند. موهای خاکستریاش مثل همیشه با سنجاق بسته شده و در نور کم، نقرهای به نظر میرسید. ژاکتش قرمز است - آنجا در سایههای نیمطبقه، قرمز مایل به نارنجی به نظر میرسید - همان رنگ لباس النور روبی در پرترهٔ او در لابی. عینک آلیس با بند مهرهای به گردنش آویزان است. با نگاه کردن از صحنهٔ نمایش به نیمطبقهٔ سایهگون، میشد آن بند را با گردنبند مروارید النور اشتباه گرفت. در دستان آلیس، چیزی است که همیشه در دست داشت، کلاسور سیاهرنگش، همزادی کامل برای دفترچه یادداشت پرترهٔ النور.»
حجم
۲۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۹ صفحه
حجم
۲۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۹ صفحه