کتاب ماه بندان
معرفی کتاب ماه بندان
کتاب ماه بندان نوشتهٔ محمدرضا شهبازی را انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است. این کتاب به شرح حاشیههای سفر رهبر معظم انقلاب به خراسان شمالی در مهرماه ۱۳۹۱ میپردازد.
درباره کتاب ماه بندان
شور و شوق و استقبال مردم از مقام معظم رهبری هنگام سفر به شهرهای مختلف کشور مطلبی نیست که از دید کسی پنهان و پوشیده باشد. دوربینهای رسانهٔ ملی و خبرگزاریها و سایر رسانهها مشروح این جریانات را انعکاس میدهند و مردم نیز در اقصینقاط ایران آن را تماشا میکنند. غالباً غلیان شور و احساسات مردم را میبینیم که در دیدار با رهبرشان به اوج میرسد. آنان گل پرت میکنند، اشک میریزند و از تیر برق و درختان بالا میروند تا رهبرشان را ببینند. اگرچه حواشی این استقبال متنوع است ولی رشتهٔ ولایتمداری آنها را به هم پیوند میزند. اثر پیش رو تلاشی است برای ثبت و انتقال حاشیههای سفر مقام معظم رهبری به استان خراسان شمالی. نویسنده کوشیده از طریق تماس و گفتوگوی صمیمی با اقشار مختلف مردم علل و انگیزهٔ استقبال از رهبری انقلاب را بیان کند و به برخی از شبههافکنیها و سادهاندیشیهای دشمنان در خصوص شگردهای نهادهای حکومتی برای کشاندن مردم به مراسم استقبال از زبان مردم پاسخ دهد.
خواندن کتاب ماه بندان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به خواندن سفرنامههای از خواندن این کتاب سود خواهند برد.
بخشی از کتاب ماه بندان
«درست یادم نیست چه وقت سال بود اما حتماً باید هوا به گرمی تابستان بوده باشد. این را از تیشرت آستینکوتاه و سیاهرنگ جوانک و دمپایی لاانگشتی که به پا داشت حدس میزنم. با مجید رفته بودیم چرخی در مزار شهدا بزنیم و بعد هم راه افتادیم سمت حرم امام خمینی (ره)؛ از پارکینگ شرقی داشتیم سلانهسلانه میرفتیم که ماشینی با ترمزی شدید ایستاد تا راننده فرمان را قفل کند و پیاده شود از کنارش گذشته و چند متری جلو زده بودیم اما او بعد از چند لحظه دواندوان به ما رسید و پرسید: حرم امام کدوم وره؟ پرسیدن این سؤال در جایی که خود حرم امام بود و درب ورودی هم از دور معلوم ثابت میکرد که طرف اولین بار است گذرش این طرفها میافتد. درب ورودی را نشانش دادیم و همینطور که به سر و وضع او نگاه میکردیم و به صدای کشیده شدن دمیایی لاانگشتیاش روی زمین گوش میدادیم، من و مجید شروع کردیم به حرف زدن دربارهٔ وضعیت فرهنگی حرم امام و اینکه چه دلیلی میتوانست آن بندهخدا را کشیده باشد آنجا. اما داخل حرم و چند متری ضریح خشکمان زد و من و رفیق قدیمی با بهت به یکدیگر زل زدیم. همان جوانک سوسول نشسته بود روی زمین و دستش را درون شبکههای ضریح حضرت روحالله گره زده بود و هایهای گریه میکرد! هنوز یکی از بزرگترین حسرتهای زندگیام این است که چرا نرفتم از آن جوان بپرسم آنجا چه کار میکند؟ سر چسبیدن به ضریح امامخمینی (ره) چیست؟ هنوز سرکوفت این تنبلی بزرگ را به خودم میزنم که نگذاشت از آن معما سر در بیاورم چه رابطهای بود میان آن جوان و امام راحل امت؟ اگر قصهٔ حاجت گرفتن بود که قاعدتاً این همه امامزادهٔ واجبالتعظیم که در تهران آرمیدهاند باید بیشتر به کار بیایند تا امامی که بیشتر به جایگاه سیاسیاش شناخته میشود تا مقام معنوی و عرفانی خود. پس آنجا چه کار میکرد جوانک؟»
حجم
۳٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۳٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه