کتاب رفتن برای ماندن
معرفی کتاب رفتن برای ماندن
کتاب رفتن برای ماندن بهقلم ریحانه خوش طینت را انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است. این کتاب به بیان و شرح زندگی شهید مهدی رجببیگی از شهدای دانشجوی پیرو خط امام میپردازد.
کتاب رفتن برای ماندن
انقلاب اسلامی را باقاطعیت میتوان انقلابی مردمی نامید. انقلابی که تمامی اقشار جامعه در شکلگیری و پیروزی آن نقش داشتند و کوشیدند آن را به ثمر برسانند. یکی از گروههای فعال و دغدغهمند در زمان انقلاب، دانشجویان بودند که از اولین زمزمههای مبارزه تا روزهای پرالتهاب و خونین درگیری در خیابانها و طلوع فجر پیروزی همراه و همدل با سایر اقشار به کاروان انقلاب پیوستند و حماسهها آفریدند. ازجملهٔ این دانشجویان، شهید مهدی رجببیگی بود که با ایمان و اخلاص و شجاعتی مثالزدنی به حمایت لفظی و عملی از انقلاب میپرداخت و عاقبت جان شیرینش را نیز در راه محافظت و پاسداری از آن فدا کرد. کتاب حاضر کوشیده با زبانی ساده و به قصد معرفی روشومنش شهید به شرح زندگی او بپردازد و سرمشقی نمونه به جوانان معرفی کند.
خواندن کتاب رفتن برای ماندن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مطالعهٔ زندگینامهٔ شهدا از خواندن این کتاب سود خواهند برد.
بخشی از کتاب رفتن برای ماندن
«دانشجو بود. اهل قلم، شاعر، طنزپرداز، تحلیلگر مسائل سیاسی روز و بیشتر از همهٔ اینها معلم. شاید همین روحیهٔ چندبعدیاش بود که او را از بقیهٔ آدمها متمایز کرده بود. از تحلیل و بررسی مسائل سیاسی روز و نقد و انتقاد با زبان طنز گرفته تا شعر و شاعری و نوشتن قطعات ادبی و عرفانی، همه و همه را با تسلط بالایی ارائه میکرد. مقالات و تحلیلهایش شده بود از بهترین کارهای مطبوعاتی و فرهنگی روزنامههای معتبر کشور خیلی کوچک بود که به همراه خانوادهاش در یکی از محلههای فقیرنشین تهران توی یک اتاق مستأجری زندگی میکرد. از همان دوران کودکی، طعم فقر و محرومیت را در کنار برادر و دو خواهرش چشید. زمان بهسختی میگذشت و مهدی یواشیواش قد میکشید. دیگر باید به مدرسه میرفت. همین موقعها بود که از میدان شوش نقل مکان کردند و آمدند سمت امیریه. پدر با اینکه همچنان از جهت مالی وضعیت درست و درمانی نداشت اما حاضر بود فرش زیر پایش را بفروشد تا بچهها خوب زندگی کنند، خوب درس بخوانند و برای خودشان کسی شوند. هیچوقت نه حرفی از کفش نو یا لباس نو بود، نه بهانهٔ نان و ماستی که خیلی از شبها سیرشان می کرد. انگار الفبای پیچیدهٔ ریاضی از همان کودکی با زندگیاش گره خورده بود. خوب میدانست کجاها خورد و خوراکهایش را زیر رادیکال ببرد و چه جاهایی همت و تلاشش را به توان دو یا سه یا شاید هم بیشتر برساند. کجاها قناعت را بهعلاوهٔ زندگیاش کند و چه جاهایی راحتطلبی را از زندگیاش کسر. شاید به همین خاطر بود که دست روزگار علیرغم میل باطنیاش او را «ساختمانی» از آب درآورد، آن هم توی دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران که قبول شدن توی آنجا کار هر کسی نبود. سال ١٣٥٤ با وجود خفقان شدیدی که در دانشکده وجود داشت اعلامیه پخش میکرد و در تظاهراتهای دانشجویی و خیابانی شرکت فعال داشت.»
حجم
۱۶٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۶٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه