کتاب سلحشوران پارله آن
معرفی کتاب سلحشوران پارله آن
کتاب سلحشوران پارله آن نوشتهٔ سیدعلی خواسته است. نشر افق این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی رمانی ایرانی که برای نوجوانان نگاشته شده است.
درباره کتاب سلحشوران پارله آن
کتاب سلحشوران پارله آن رمانی فانتزی نوشتهٔ سیدعلی خواسته است. سیدعلی خواسته در این رمان که برای نوجوانان نگاشته شده، تلاش کرده است اسطورهها را در این اثر داستانی بگنجاند و از این طریق تفکر خلاق را در خوانندهٔ نوجوان تقویت کند. رمان «سلحشوران پارلهآن» بهعنوان کتاب برگزیدهٔ هشتمین جشنوارهٔ کتاب برتر کودک و نوجوان انتخاب شد. این کتاب بهعنوان کتاب تقدیری چهارمین دورهٔ جایزهٔ «مهرطه» نیز شناخته شد. این رمان در نُه بخش نگاشته شده که عنوان آنها عبارت است از «» مسافران»، «نامهٔ نیاکان»، «سایهگیر»، «نقشبرآب»، « آذرخش و آتش»، «کابوس زیر نور ماه»، «نسناس»، «نگهبانهای تاریکی» و «ترس ریا». راوی این اثر داستانی فانتزی اولشخص است و در ابتدای داستان درمییابیم که این راوی ترسی فراوانی از تاریکی دارد.
خواندن کتاب سلحشوران پارله آن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که به خواندن رمانهای فانتزی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سلحشوران پارله آن
«شروع به قدمزدن در مقابلم کرد و گفت: «آره، تو. ما به وسیلهای احتیاج داشتیم که بتواند راه امن رسیدن به سنگ سخنگو را نشانمان دهد. قبلاً از پدرت دربارهٔ تواناییات شنیده بودم و اطمینان داشتم تو همان راه چارهٔ ما هستی و...»
میان حرفش پریدم و گفتم: «مگر تو و دوستهایت، کتاب را برای فهمیدن جای سنگ نمیخواستید؟ دیگر چرا سراغ من آمدید؟»
بیآنکه نگاهم کند، جواب داد: «مثل اینکه به حرفهایم گوش نمیکنی. من نگفتم قرار بود با توانایی تو جای سنگ را پیدا کنیم. هدف ما، استفاده از جنبهٔ دیگر توانایی توست. همان جنبهای که به کمکش راز آن شعبدهباز را فهمیدی. تو باید همان کار را اینجا هم بکنی. نگران نباش، به موقعش همهچیز را خوب حالیات میکنم. اما فعلاً فقط ساکت باش و از شنیدن طرح یک نقشهٔ استادانه لذت ببر... خب، کجا بودم؟... آها! داشتم میگفتم همهچیز برای رسیدن ما به هدفمان، در دسترس بود. تنها چیزی که میخواستیم، نقشهای حسابشده بود و من آن نقشه را طراحی کردم. قرار شد آماکو کتاب را بهدست بیاورد و من همهچیز را طوری آماده کنم که برادرم و یارانش از همان ابتدا دنبال او حرکت کنند. آماکو باید سر راهش خواهرت را میدزدید و بعد از اینکه رد واضحی از خودش بهجا میگذاشت، با نهایت مخفیکاری بهسمت اینجا میآمد. بهاینترتیب وقتی تو و پدرت میدیدید آماکو خواهرت را دزدیده و بعدش ناپدید شده، حتماً قبول میکردید که از توانایی تو استفاده شود!»
گیج شده بودم. پرسیدم: «پس چرا خودم را ندزدیدید؟ چرا کاری کردی همهٔ گروه، دنبال آماکو راه بیفتد؟»
ــ جواب سؤال دومت را اول میدهم؛ چون برادرم و دارݣݣودستهاش بهترین محافظینی بودند که میتوانستم در طول سفرم داشته باشم. آخر ممکن بود آماکو هوس کند برایم دامی پهن کند یا غافلگیرانه بهم حمله کند. اما باوجود پارسامین و دوستهایش، تا حد زیادی خیالم از این بابت راحت بود. البته برای احتیاط، کمی هم در مورد تواناییات اغراق کردم و به آماکو گفتم اگر ازت بخواهم، میتوانی کمینهای سر راهمان را تشخیص بدهی. در مورد جواب سؤال اولت هم باید بگویم؛ همه مرا میشناسند و درنتیجه، خودم نمیتوانستم کتاب را بدزدم و اگر آماکو، تو و کتاب را همزمان در اختیار میگرفت، ممکن بود وسوسه شود بدون من سراغ سنگ سخنگو برود. به چند نفر از افراد مورد اعتمادم هم دستور داده بودم موقعی که آماکو توی روستاست، مخفیانه مواظبت باشند که نتواند یک وقت تو را بدزدد... میبینی فرتیاد؟ من از قبل فکر همهچیز را کردهام و بهزودی با بهدستآوردن سنگ سخنگو، بالاخره میتوانم حقم را بگیرم!»
حجم
۳۰۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۷۲ صفحه
حجم
۳۰۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۷۲ صفحه
نظرات کاربران
برای قشر نوجوان یا حتی جوان داستان پرکشش و جذابی داره ... دنیای افسانه و جادو و ... داستانی ایرانی که برای من بسیار زیبا بود