کتاب جنگ با هیولای ژله ای
معرفی کتاب جنگ با هیولای ژله ای
کتاب جنگ با هیولای ژلهای نوشتۀ ماری سابین روژه با ترجمۀ نیلوفر باقرزاده اکبری در انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. این کتاب تخیلی، جزو کتابهای پرنده آبی در گروه کودک و نوجوان نشر و مناسب برای گروه سنی ج است.
درباره کتاب جنگ با هیولای ژله ای
کتاب جنگ با هیولای ژلهای، جزو داستانهای تخیلی کودکانه است. از آن دسته داستانهایی که ارتباط میان کودک و هیولا را شرح میدهد. اما ارتباطی که در این کتاب وجود دارد، بسیار متفاوت با چیزی است که انتظار داریم. پسربچۀ داستان به بیماری مبتلا است و هیولای مرگ دائم در برابر او ظاهر میشود و نمیگذارد خواب خوش داشته باشد. هروقت پسرک حالش خوب است و خوابهای آرام و لطیف میبیند، هیولا با پوزۀ سیاه و کثیفش بر او ظاهر میشود و از درون شروع میکند که او را متلاشی کند. حالا هم دوباره آمده است. معلوم نیست دقیقاً از کجا. شاید از زیر شیروانی یا توی رادیاتور.
داستان جنگ با هیولای ژلهای را پسربچۀ داستان روایت میکند. هیولا درست وقتی پسرک در خواب وسط دریا درون کلکی سفید آرام آرام بالا و پایین میشود، همانموقع پای تختش کودک ظاهر میشود. او میآید تا او را بترساند. او حتی وقتی پسر قرصهایش را هم میخورد ظاهر میشود. یک باره همهجا تاریک میشود و پسرک از خواب میپرد در حالی که مادرش در کنار اوست و او را آرام میکند. مادر تنها پناه اوست، در حالی که تنها دلخوشی پسرک آقای لکال است که همیشه به دیدن او میآید و برایش کتاب میآورد. او قبلاً دزد دریایی بوده و یک پای مصنوعی دارد. شاید داستانهایی که از خودش تعریف میکند واقعی باشد و پسرک را هم با خود به سفری عجیب ببرد. کسی چه میداند.
در داستان جنگ با هیولای ژلهای با بیماری این پسربچه و چگونگی پیشرفت آن آشنا میشویم و میبینیم که چطور وقتی حالش خوب است آقای لکال ظاهر میشود و وقتی حالش بد است هیولا به سراغش می آید. آقای لکال قرار است تا پایان زندگی کودک او را همراهی کند. این کتاب، داستانی تلخ و لطیف دارد. متن آن همراه با استعارههای باشکوه برای نزدیک شدن به بیماری و مرگ بهشیوهای آرامتر است.
خواندن کتاب جنگ با هیولای ژله ای را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب موضوعی خاص و تأملبرانگیز دارد؛ بنابراین پیشنهاد میکنیم تهیه و خواندن آن با اعمال نظر و همراهی والدین باشد.
بخشی از کتاب جنگ با هیولای ژله ای
«هیولا دوباره برگشته. آمده توی اتاقم. حتما زیر شیروانی قایم شده یا توی لولههای رادیاتور. صبر کرده تا من خوابم ببرد، تا ترسیدن از یادم برود. هیولا همیشه میداند که کی بدترین موقع است: درست وقتی که من وسط دریا هستم، توی کلَک سفید، و آرام آرام بالا و پایین میروم، از درد و غصهها دور می ِ شوم، دور دور.»
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه