کتاب از لابلای کوچه ها و محله های شهرمون
معرفی کتاب از لابلای کوچه ها و محله های شهرمون
کتاب از لابلای کوچه ها و محله های شهرمون نوشتهٔ روح الله رضایی است. نشر ویراست این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی شش داستان کوتاه ایرانی.
درباره کتاب از لابلای کوچه ها و محله های شهرمون
کتاب از لابلای کوچه ها و محله های شهرمون دربردارندهٔ شش داستان کوتاه ایرانی به قلم روح الله رضایی است. نویسنده در مقدمهٔ این اثر بیان کرده است که بهعنوان کسی که ۴۴ سال از عمر خود را با تمام پستیها و بلندیها پشت سر گذاشته، سعی کرده علاوهبر واقعیتهایی که ممکن است در زندگی هر کسی پیش آمده باشد، ارادهٔ خداوند و کرامتهای بزرگانی را که نزدش عزت و اعتبار دارند را هم به تصویر بکشد. شخصیتهای داستانهای این کتاب اگرچه هیچکدام حقیقی نیستند؛ ولی بازگوکنندهٔ حقایقی هستند که در لابهلای آدمهای اطراف، بستگان، دوستان، خانهها، کوچهها و محلههای شهرمان قابل لمس هستند. این کتاب شامل یک داستان اصلی و پنج داستان مرتبط با آن است که داستانهای کوتاه آن برگزیده از دهها یا شاید صدها واقعیتها از زندگی روزمرهٔ ما باشند.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب از لابلای کوچه ها و محله های شهرمون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب از لابلای کوچه ها و محله های شهرمون
«بعد از اون جروبحث مفصلی که با فرزانه داشتم و هیچوقت توی زندگیم پیش نیومده بود که سر خداوند با هم دعوا کنیم، به سمت بیمارستان رفتم. وضعیت آرین به بدترین شکل ممکن رسیده بود و دکترها همگی قطع امید کرده بودند. فردای اون دعوای من و فرزانه، دکتر نظری که پزشک اصلی آرین محسوب میشد، با نگرانی خاصی که توی چشمش موج میزد به سمتم اومد و بعد با کلی مِن مِن کردن گفت که آرین به کما رفته و سطح هوشیاریش به پایینترین حد ممکن رسیده و فقط یه معجزه میتونه نجاتش بده.
واسه چند لحظه و حتی چند دقیقه خشکم زده بود و انگار کل بدنم قفل شده بود، نه میتونستم حرفی بزنم، نه حرکتی و نه حتی میتونستم داد بزنم، باورش واسم سخت بود، آرین من نباید میمرد، اون همهٔ سرمایه و زندگی من بود، درسته که من به جز اون نازنین رو هم داشتم؛ ولی آرین واسه من همه چیز بود، سالها شاهد قد کشیدنش بودم.
وقتی به اندام ورزشکاریش و اون قدوبالای رعناش نگاه میکردم، از شدت خوشحالی ته دلم کیف میکردم که حاصل زندگیم به جایی رسیده بود که داشت جای منو توی شرکت میگرفت. آرین قبل از بیماریش باهام صحبت کرده بود و چون رابطهام باهاش خیلی نزدیک بود، بهم گفته بود که عاشق دختری شده به نام رُزیتا و تمام اسرار زندگیش رو واسم تعریف میکرد، اونقدری که با من راحت بود با مادرش راحت نبود و اصلاً رابطهٔ منو آرین رابطهٔ پدر و پسری نبود، مثل دو تا دوست بودیم که هرجا میرفتیم با هم بودیم و کیف میکردیم.
توی اون روزها رزیتا با من تماس میگرفت و منم موضوع علاقهٔ آرین رو به اون با فرزانه و دخترم نازنین علنی کرده بودم و بیشتر وقت کنار من توی بیمارستان بود، درست پابهپای من از آب شدن آرین غصه میخورد، به کما رفتن پسرم تمام بتهای غرور و خودخواهیهای من رو خُرد کرده بود، حالا دیگه به هیچ چیز نمیتونستم چنگ بزنم، به خدایی اعتقاد نداشتم که بتونه واسه پسرم معجزه کنه، اصلاً خجالت میکشیدم که بخوام به سمتش برم، سالها بود که با همون افکار خاص خودم زندگی کرده بودم و الآن به جایی رسیده بودم که دیگه نه پول معجزه میکرد و نه علم.»
حجم
۹۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۹۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
نظرات کاربران
باسلام.یکی از بهترین و اعتقادی ترین کتابهایی بود که تا به حال خونده بودم.نویسنده با بیان چند داستان سعی در روشن نمودن از یاری جستن از ائمه اطهار و خداوند دارد.با زندگی ماشینی امروزه بعضا یادمان میرود که گره کارمان