کتاب ملکه سبا
معرفی کتاب ملکه سبا
کتاب ملکه سبا نوشتۀ مهرویه مغزی است. این رمان را انتشارات متخصصان منتشر کرده است.
درباره کتاب ملکه سبا
هدف نویسنده از نوشتن کتاب ملکه سبا ترسیم ادبیات زنانهای بود که محدودیتها را کنار بگذارد و درمورد احساسات زنانه از جنس واقعیت صحبت کند. این کتاب حاوی داستانی تاریخی و کهن است. ملکۀ سبا تنها پادشاه زنی است که در قرآن و عهدین از او یاد شده است. نام ملکهٔ سبا را «بلقیس» دانستهاند. او که پادشاهی منطقهٔ سبا (یمن کنونی) را بر عهده داشت، در ابتدا خورشیدپرست بود؛ پس از دیدار با حضرت سلیمان ایمان آورد و یکتاپرست شد. امروزه برخی محققان باتوجهبه رویکرد مثبت قرآن به مدیریت ملکهٔ سبا، بر نقش و حضور فعال زنان در جامعه استدلال کردهاند. داستانِ آگاهی حضرت سلیمان از قوم سبا و ملکهٔ آن، انتقال تخت سلطنت ملکهٔ سبا در کمتر از یک چشم برهمزدن نزد حضرت سلیمان و حضور ملکهٔ سبا در قصر او از داستانهای قرآنی است. گزارش دیدار ملکهٔ سبا و حضرت سلیمان در قرآن و عهد عتیق در مواردی مشترک است، اما بهگفته پژوهشگران مسلمان، اختلافات مهمی هم بین این دو گزارش وجود دارد که مهمترینشان برخورداری گزارش قرآن از رویکرد هدایتی است.
خواندن کتاب ملکه سبا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به داستان ایرانی و قالب رمان، جذاب و خواندنی است.
بخشی از کتاب ملکه سبا
«گفتار آن حوری حجابی از هفت حجاب اندیشهام را کنار زده و من وارد شهر رمز و راز دل میشوم و فرم والای زنانهای را میبینم و او به من خوش آمد میگوید و من از او میپرسم کیست و آنجا چه میکند و او میگوید که ملکه سبا و دروازهبان شهر رمز و راز دل و الهه آبوآتش است که از شرق عالم و صحنهای آمده است که در آنجا مرد و زن و حس زندگی و غم و شادی به آنجا پا نگذاشتهاند.
و من از او میپرسم در شرق عالم چه میکرده و او در جوابم میگوید که راز و سایه حضرت مریم بوده و هست و کارش اتحاد مابین دو دیانت یهودی و مسیحی است و من از او میخواهم که راز و رمزش را برای من فاش کند و او میگوید: من سیاره ماه و با آفتاب رابطه دارم و هنگامیکه خورشید از نظرها پنهان میشود، من هم قیف شده و نورش، مهتاب، را در روی کره خاکی پخش میکنم... من همان ملکه پنهانی در جهان پنهانیام، ملکهای که انرژی و ارتعاشات هر دو جهان را در خود نگه میدارد، ملکهای که عطرش در باغات و نفسش در نفسها و عشقش در قلبها مکث نمیکند... من همان مکث مابین ضمیر خودآگاه و ناخودآگاهم، مکثی که خنده و شادی حقیقی را به مستان و هوشیاران هر دو دیکته میکند... من همان جهانی در جام و جامی در جهان و رحم جهان بالا هستم که هر کجا میرود، زندگی هم با او میرود... من همان یاقوت گرانبهای آسمانیم که خون خود را میریزد و در خونش میرقصد و با آتش عشقش هفت حجاب اندیشه و تلخی پوسته نفس انسان را سوزانده و میل سوزانی را برای مشاهده حقیقت وجودی انسان در انسان برمیانگیزد... من همان گوسفندی هستم که با آنکه قصاب سرش را هر روز میزند، باز سر رویانده و زنده میشود و چاقوی قصابش را میبخشد... من همان سر خونآلودی هستم که در مقابل ظلم خم نمیشود؛ چون اربابش و ناخدایش روح است... من همان فرشتهای هستم که به انسان نشان میدهد که چگونه بمیرد تا تندتر رشد کرده و بزرگ شود... من همان زنی هستم که در مرگ جفت میشود و در مرگ زندگی میکند و در مرگ دوست داشته میشود و در مرگ آواز میخواند... من همان رقصی هستم که برای لذت خلق خدا در برابر خداوند اجرا میشود... من همان شمع دوسری هستم که یکسرش در جهان بالا و سر دیگرش در این جهان میسوزد... من همان فرزند آفتاب و مهتابم، فرزندی که نه در آفتاب دیده میشود و نه در مهتاب، فرزندی که خود، خود را رشد میدهد، خود، خود را تغذیه میکند، خود، خود را مینوشد، خود، خود را تماشا میکند، خود، خود را احساس میکند، خود، خود را میشنود، خود، خود را گوش میکند، خود، خود را بو میکند، خود، خود را درمان میکند، خود، خود را میرقصاند و خود رقص خود را تماشا میکند و خود بافتهای موسیقیاش را لمس کند...»
حجم
۴۵۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
حجم
۴۵۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه