دانلود و خرید کتاب شریر بیانکا اسکاردونی ترجمه نشاط رحمانی نژاد

معرفی کتاب شریر

کتاب شریر نوشتهٔ بیانکا اسکاردونی و ترجمهٔ نشاط رحمانی نژاد است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان فانتزی را منتشر کرده است؛ این اثر از سومین کتاب از مجموعهٔ «نشان‌شده» از این انتشارات است.

درباره کتاب شریر

بیانکا اسکاردونی در ابتدای کتاب شریر بیان کرده است که پایان تکان‌دهنده و غیرمنتظره مثل تکه‌های بازی پازل که حتی نمی‌دانست در حال بازی کردن با آن است، سر رسید؛ نوع متفاوتی از دیوانگی به وجود آمده بود و هر حرکت نیروی دستش را زیاد می‌کرد و با سوگند دلنشین پایان‌یافتن همه‌چیز او را فریب می‌داد تا از پناهگاهش بیرون بیاید. با دانستن اینکه در دنیای دیگر چیزی بهتر، چیزی خالص و به آرامش اعماق خود اقیانوس در انتظارش بود آرام می‌شد؛ پایان فقط شروعی دیگر بود. بیانکا اسکاردونی این رمان فانتزی را در ۴۲ فصل نگاشته که عنوان برخی از آنان عبارت است از «دخترهای مرده گریه نمی‌کنند»، «پیوندخورده با خون»، «خروج با خون و خونریزی»، «سه خواهر رودریک»، «همهٔ جاده‌ها به خانه می‌روند»، «قطار خارج از کنترل»، «یک میخ گرد در یک سوراخ مربعی»، «داستان‌هایی از سردابه»، «رانده‌شده به جهنم» و «ارزش‌های خانواده بلکبورن».

خواندن کتاب شریر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به رمان‌های فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شریر

«تریس با عصبانیت گفت: «درباره چی داری حرف می‌زنی؟» این را برای اولین بار شنیده بود. ابروهایش در هم گره خورده بودند و معجونی از احساسات در چشمانش می‌چرخید که هیچ کدامشان حس خوبی نبودند.

«شنیدی مادرم چی گفت تریس. تبدیل شدن خون را برای لژیون تاریک بی‌مصرف می‌کند و اگر من برای آن‌ها بی‌استفاده باشم، دیگر برای فرمان گل‌سرخ هم تهدید محسوب نمی‌شوم. یا باید این کار را بکنم یا اینکه خودم را با لوسیفر در یک مقبره زندانی کنم.» از این نظر نمی‌دانستم کدام‌یک از آن‌ها بدتر بود چون با نگاهی که در چشمان تریس بود، هیچ نشانه‌ای از اینکه با یک خون‌آشام که همان چیزی بود که او شکارش می‌کرد و همان چیزی بود که خواهرش را کشته بود، سر قرار برود وجود نداشت. احتمالاً در هر حال او را از دست می‌دادم. تنها سؤال این بود که از کدام راه تحمل کردنش برایم راحت‌تر بود.

با وجود اینکه حرف‌هایش از روی اجبار بودند، به نرمی در گوشم زمزمه کرد: «ما هنوز وقت داریم. یک راه دیگر پیدا می‌کنیم.»

مادرم مداخله کرد: «او خیلی عاشق توست.» و توجهم را به خودش برگرداند. هرچند حرفی که زده بود یک سؤال نبود. انگار بیشتر نظرش را می‌گفت، بیشتر مثل گفتن یک حقیقت انکارناپذیر بود. «و تو هم عاشقش هستی.»

«بیشتر از هر چیزی.»

تریس من را محکم‌تر گرفت و بوسه‌ای روی سرم گذاشت.

لبخند غمگینی دوباره روی لب‌های مادرم نشست، انگار می‌دانست که عشق ما هم مثل عشق خودش محکوم به فنا بود.

قلبم برای اینکه به او بگویم این‌طور نخواهد شد، که از خودمان در برابر حدسی که زده بود دفاع کنم و به او بگویم که به لبخند غمگین یا دلسوزی‌اش نیازی نداریم، درد گرفت. ولی نتوانستم انرژی مورد نیازم برای گفتن آن دروغ را در خودم جمع کنم. آینده برای من و تریس داشت غم‌افزاتر از آسمان هالوهیل می‌شد، و هر وقت که خودم را در حال نگاه کردن به افق‌ها برای پیدا کردن امید پیدا می‌کردم، تنها چیزی که می‌دیدم ابرهای طوفانی بیشتر در سر راهمان بود.

یک‌دفعه گفت: «باشد.» و سرش را مثل یک قول تکان داد: «اگر این چیزیه که تو می‌خواهی، من انجامش می‌دهم. هر طوری که بتوانم به تو کمک می‌کنم.»

مطمئن نبودم چه چیزی نظرش را عوض کرده بود، یا چقدر آن به خاطر دلسوزی‌اش برای ما بود، ولی به خودم زحمت پرسیدنش را هم ندادم. من مشتاقانه هر کمکی که در سر راهم به من داده می‌شد را می‌پذیرفتم.

حتی اگر از خون مادری بود که زمانی مرده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۹۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۹۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان