کتاب خانواده آگاه
معرفی کتاب خانواده آگاه
کتاب خانواده آگاه نوشتهٔ شفالی ساباری و ترجمهٔ فرزانه خمیسی است. انتشارات راوشید این کتاب را منتشر کرده است. چگونه فرزندانی توانمند، تابآور و پربازده پرورش دهیم؟
درباره کتاب خانواده آگاه
کتاب خانواده آگاه (The awalenes family: a revolution in parenting) سه بخش و ۲۲ فصل دارد. بخش اول تحتعنوان «بیداری نو» به توضیح و تشریح مسئلهٔ اصلی کتاب پرداخته و کوشیده است تا مخاطب را دربارهٔ اهمیت موضوع توجیه کند. بخش دوم کتاب تحتعنوان «افسانههای فرزندپروری ما» به تشریح و معرفی تعدادی از مشهورترین کژفهمیها دربارهٔ تربیت فرزند میان عامهٔ مردم پرداخته و دلایل مخالفت خود با هر کدام را بهتفصیل شرح داده است. شفالی ساباری در ادامهٔ این بخش، راهکارهایی برای مقابله با هر کدام از این باورهای نادرست را معرفی کرده است. بخش سوم کتاب با عنوان «مهارتهای فرزندپروری دگرگونکننده»، راهکارهای عملی و تمریناتی برای تبدیلشدن به یک والد بهتر و برقراری رابطهای عمیقتر و سالمتر با فرزندان را ارائه کرده است. چگونه فرزندانی توانمند، تابآور و پربازده پرورش دهیم؟ با این کتاب همراه شوید.
خواندن کتاب خانواده آگاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پدرها و مادرها و مربیها و معلمهای خردسالان و کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خانواده آگاه
«آن روز عالی بود، ابری در آسمان نبود، اسبهایی که در چراگاههای سرسبز میچریدند، و بچههایی که به اطراف میدویدند. یک روز معمولی در کمپ سوارکاری تابستانی دخترم در لانگ آیلند، نیویورک بود. امروز روزی بود که والدین برای تماشای نمایش استعدادهای فرزندانشان به نمایشگاه اسب سالانه آمده بودند. بچهها که هر کدام با اسب مورد علاقهشان جفت شده بودند، و مشتاقانه و پرمشغله آنها را زین و نظافت میکردند.
هنگامی که اسبها میخواستند وارد رینگ شوند صدای طغیان بلندی شنیدم. «من نمیخواهم سوار این اسب شوم. من میخواهم سوار رزی شوم. من فقط سوار رزی خواهم شد!» صدا صدای ساوانای ده ساله بود.
با خودم اندیشیدم که: «اوه» خدا را شکر که دخترم نبود. «بیا برویم. پدر و مادرش چگونه با این یکی برخورد خواهند کرد؟»
پدر و مادرش را تماشا کردم که در کنار او خم شده بودند، با ظاهری بسیار کلیشهای، صدایشان مهربانانه. «ما درک میکنیم که از اینکه رزی به تو داده نشده است ناراحت هستی. اما آیا میتوانیم برای یافتن راهحل تلاش کنیم و...»
ساوانا حرفشان را قطع کرد، اعتراضات او اکنون بلندتر شد. «این کار را نخواهم کرد، نمیتوانم. میخواهم به خانه بروم. همین حالا من را به خانه ببرید!» در این لحظه او در حال غر زدن بود و این صحنه باعث شده بود گروهی از بچهها دور هم جمع شوند.
ساوانا غافل از صحنهای که داشت میساخت، فریاد زد: «تو نمیتوانی مرا مجبور کنی. از تو بیزارم. من میروم.»
در این لحظه مادر گفت: «میدانی ساوانا، اگر امروز سوار این اسب جدید شوی، آنقدر به تو افتخار میکنیم که آخر هفته تو را به پارک آبی میبریم.»
در درونم لبخند زدم: «این هم هویج.» این مادر قرار بود چه چیز دیگری را به دخترش رشوه بدهد تا سوار اسب جدید شود؟
هنگامی که ساوانا تحت تاثیر قرار نگرفت، مادر با زبانبازی گفت: «و سپس میتوانیم به فروشگاه مورد علاقهات، جوسی، برویم و آن شورتهای بامزهای را که میخواستی بخریم.»
هنگامی که هنوز هیچ پاسخی از سوی ساوانا دریافت نشد، مادر چماق را نشان داد. او التماس کرد: «اگر فقط سوار اسب جدیدت شوی، میتوانیم به فروشگاه اپل برویم و قاب آیپد جدیدی را که همیشه میخواستی برایت تهیه کنیم. این را نمیخواهی؟»
ساوانا در حالی که پاهایش را به زمین میکوبید، فریاد زد: «برایم مهم نیست. بگذار در حال خودم باشم. من به سوی ماشین میروم.»
اکنون پدر وارد شد و بازوی ساوانا را گرفت و او را به سوی خود کشید. در حالی که شانههای ساوانا را محکم گرفته بود، دندانهایش را به هم فشرد و غرغر کرد: «تو با ما اینگونه صحبت نمیکنی. دست از لوس بودن بردار.»
«من لوس نیستم! من فقط دیگر نمیخواهم اینجا باشم. میشود لطفا بریم؟» ساوانا التماس کرد.»
حجم
۳۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه
حجم
۳۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه