کتاب همه نام های ما
معرفی کتاب همه نام های ما
کتاب همه نام های ما نوشتهٔ دینا منگستو و ترجمهٔ مهری آزادی است. انتشارات باران خرد این رمان خارجی را منتشر کرده است.
درباره کتاب همه نام های ما
دینا منگستو در کتاب همه نام های ما داستان یک مرد و زن را روایت کرده است که رابطهای اسرارآمیز دارند. «هلن» مددکاری اجتماعی از میانهٔ غربی آمریکاست و «ایزاک» مرد جوانی که از آفریقا آمده و گذشتهاش را از هلن پنهان میکند. رابطهٔ آنها بهسرعت تبدیل به رابطهای عاشقانه میشود. با اینکه تفکیک نژادی یک دهه است که برداشته شده، ولی این زوج باید با مشکلات عمومیکردن رابطهٔ خود کنار بیایند. حالا هلن یا باید آیندهٔ نامعلوم خود را قبول کند یا برای داشتن رابطهای واقعی و بادوام با آن مرد تلاش کند. او چه تصمیمی میگیرد؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب همه نام های ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره دینا منگستو
دینا منگستو، برندهٔ جایزهٔ بنیاد «مک آرتور» در سال ۲۰۱۲، در اثیفیا به دنیا آمد و در ایلینویس بزرگ شد. از دانشگاه جورجتاون فارغالتحصیل شد و مدرک استادی خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. داستانهای تخیلی و سفرنامههای او در مجلههای « the new yourker,grant,haper's,rolling ston the wall street journal» چاپ شدهاند منگستو برای پنج جایزه از ۳۵ جایزهای که توسط بنیاد کتابهای ملی درسال ۲۰۰۷ و برای ۲۰ جایزه از ۴۰ جایزه از the new yourker's انتخاب شده بود. او نویسندهٔ کتابهایی همچون «چیزهای زیبایی که بهشت به ارمغان میآورد»، «چطور هوا را بفهمیم» و «همه نام های ما» است. کتابهای او به بیشتر از ۱۲ زبان مختلف ترجمه شدهاند.
بخشی از کتاب همه نام های ما
«وقتی از هانری پرسیدم دیپلمات بودن چه حسی دارد، در جواب یکی از همان خندههایی که به نظر خالصانه میآیند و فروتنی را نشان میدهند انجام داد. «دیپلمات به نظر کلمهٔ خیلی با کلاسی میاد اگه بخوام حقیقت رو بگویم من فقط یک مأمور اداری دولتی بودم، با مهر کردن ویزا توی تانزانیا شروع کردم، از آن متنفر بودم، تانزانیا منظورم بود. قبلاً میگفتم درگیر نشدن با مسائل آفریقا هوشمندانهترین تصمیمی بود که آمریکا تابهحال گرفته بود. به آفریقا رفتم چون فکر میکردم که این کار راحتترین کار برای رفتن به اروپاست. ولی بعد از اینکه استقلال از راه رسید، آفریقا به جذابترین مکان تبدیل شد. انگلیسیها و فرانسویها و بلژیکیها با تمام سرعتی که میتوانستند فرار میکردند. این باعث شده بود که ما تبدیل به بهترین بازیکنهای توی زمین بشیم.
وقتیکه به کنیا رفتم، میتوانستم تلفنم را بلند کنم و به رئیسجمهور زنگ بزنم. توی هُتلها استراحت میکردم و بعد راجع به دموکراسی سخنرانی میکردم. بعد از یک مدت دوست نداشتم آنجا را ترک کنم، وقتی به واشنگتن برمیگشتم به رئیسم میگفتم که کارهای خیلی بیشتری از بیرون نگهداشتن روسها میتوانیم انجام دهیم. فکر میکردم با داشتن رهبرهای مناسب میتوانیم کل قاره را بهطرف خود بکشانیم. وقتی عدم موافقت رئیسم را شنیدم، از او دلیلش را پرسیدم. گفت که هدفم را از دست دادم، هر کسی که توی کانزاس بود هیچ علاقهای به دانستن اینکه چه اتفاقی توی آفریقا میافتاد نداشت. گفت که هدفم را گم کردم که البته به زبان دیپلماتیک یعنی بومی شدم. «با آدمهای جالبی توی لندن آشنا شدم، یکی از اونها هم کسیِ که هر دو اون رو میشناسیم، فکر کنم باید هر دومون از جوزف برای اینکه کمک کرد تا ایزاک رو به اینجا بیارم تشکر کنیم. جوزف فوقالعادهترین آدمی بود که توی لندن دیده بودم، احتمالاً تنها دوست واقعی من بود.»
حجم
۲۱۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
حجم
۲۱۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه