کتاب دود سرگردان
معرفی کتاب دود سرگردان
کتاب دود سرگردان نوشتهٔ علی اکبر فرهنگی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان تاریخی از قرن یکم هجری قمری.
درباره کتاب دود سرگردان
کتاب دود سرگردان یک رمان تاریخی است که علی اکبر فرهنگی، نویسندهٔ مشهور ایرانی آن را بر پایهٔ سالها پژوهش و مطالعه به رشتهٔ تحریر درآورده است. او در این کتاب سرگذشت «صالح بن عبدالرحمن تمیمی» را شرح داده است. صالح بن عبدالرحمن تمیمی یک اسیر ایرانی بود که بعدها به مقام وزارت حکومت امویان در عراق رسید و نقش مهمی در انتقال دیوانسالاری ایرانی به کشورهای عربی داشت. این کتاب با شرح حملهٔ سپاه «عبدالله بن عامر» به خراسان در سال ۳۰ هجری آغاز شده است؛ نبردی که در آن صالح بن عبدالرحمن تمیمی، یک کودک پنجسالهٔ زیبا با نام حقیقی «ابوصالح عبدالرحمن بن عبدالرحمن» همراه با مادرش را به اسارت گرفته و برای فروش به مدینه فرستاد. او از همان کودکی زندگی پر فرازونشیبی داشت. ادامهٔ ماجرای او چه شد؟ این رمان زندگینامهای و تاریخی را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب دود سرگردان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای تاریخی و علاقهمندان به قالب رمان و زندگینامهٔ شخصیتهای تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دود سرگردان
«صالح که از هوای متعفن سیاهچال حالش بد شده بود، پس از گذشتن از دهلیزهای پیچدرپیچ و رسیدن به هوای آزاد، نفس بلندی کشید و به ابو الزعزعه گفت:
«من به دیوانخانه میروم و بقیهٔ کارهایم را انجام میدهم. شب برای صرف شام شما را خواهم دید.»
پس از جداشدن از ابو الزعزعه، به کنار کارون رفت و در امتداد رودخانه ساعتی قدم زد. خسته شد. در سایهٔ درختی و بر تختهسنگی نشست و جریان آب را نظارهگر شد. آب بهآرامی راه خود را طی میکرد و میرفت که به اروندرود بپیوندد و راهی دریا شود. مرغان زیادی از حواصیل و مرغان ماهیخوار دیگر، بر فراز رودخانه در پرواز بودند و آزادانه ازسویی بهسوی دیگر رود میرفتند؛ به یاد ابو منصور رازی افتاد و درماندگیاش. چه میشد که انسان نیز چون این مرغکان آزاد بود و در پهنهٔ آسمان پرواز میکرد؟
از ابو الزعزعه کمکم میترسید. او آدم عجیبی بود از کشتن و زجردادن دیگران اصلاً هراسی نداشت. خلیفه چرا او را با صالح همپالکی و همسفر کرده بود؟ آیا قصدی از این کار داشته است؟ باید حواسم را جمع کنم. این مرد خطرناک است. صالح با خود درموردِ ابو الزعزعه میاندیشید. خود را به دیوانخانه رسانید. کمی با دفاتر و نوشتهها وررفت. تمام دفاتر طوری تنظیم شده بودند که بیشتر املاک و داراییها به نام عمر بن هبیره یا بستگان او شده و از صاحبان پیشین خلعید، گردیده بود. چگونه میتوانست این کارها را به اطلاع خلیفه برساند؟ تازه خلیفه خود کسی مثل عمر بن هبیره است و از اقوام او. آنها یکدیگر را رها نکرده و به صالح توجه نخواهند کرد. یک بردهٔ آزادشدهٔ ایرانی توسط بانو عبلهٔ تمیمی. با خود میاندیشید که اگر از این سفر به سلامت در رود، همهچیز را رها خواهد کرد و به اسماعیل در وادی تهامه خواهد پیوست. ماریه و فرزندانش را از ماحورا به تهامه خواهد برد و تا آخر عمر و در گمنامی کامل به زندگی خود ادامه خواهد داد.
آفتاب هنوز در بالای بلندیهای کوههای مغرب بود که پیکی ازجانب ابو الزعزعه رسید و یادآور شد:
«مجلس حاکم اهواز، امشب، فراموش نشود. پیش از نماز مغرب آماده باشید که بهاتفاق به آنجا برویم.»
فراموش کرده بود که حضرت حاکم آنها را به شام و جشن و سرور دعوت کرده است.
جشن و سرور و شادکامی و شادخواری تا پاسی از شب ادامه داشت. مجلسی بغایت شاهانه و پُر نعمت و چونان مجالسی که از داستانهای مجالس اکاسره به یادگار مانده بود. هرچیز در جای خود بود و نشان میداد که فاتحان کمکم به اصول و رموز درباری وقوف یافتهاند. پس از اتمام جشن، هنگام خروج، حاکم اهواز دو بدرهٔ زر در جیبهای ابو الزعزعه و صالح گذارد. صالح وقتی به اقامتگاه خود رسید، بدره را گشود. یکصد سکهٔ زر سرخ عبدالملکی در آن بود. دانست که این رشوهٔ حاکم به او و ابو الزعزعه است که گزارش خود را آنگونه که او گفته بود تدوین و تنظیم کنند.»
حجم
۳۱۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۳۱۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه