کتاب هالمونی من دزد ستاره هاست!
معرفی کتاب هالمونی من دزد ستاره هاست!
کتاب «هالمونی من دزد ستاره هاست!» نوشتۀ تای کلر و ترجمۀ فاطمه صادقی است و انتشارات نگاه آشنا آن را منتشر کرده است. هالمونی من دزد ستاره هاست! یک رمان کرهای جذاب و خواندنی برای نوجوانان است.
درباره کتاب هالمونی من دزد ستاره هاست!
داستان هالمونی من دزد ستاره هاست! از جایی آغاز میشود که لیلی شخصیت اصلی خانواده به همراه مادر و خواهر بزرگترش سم در مسیر ایالت واشنگتن هستند. مادر ۲ هفتۀ پیش به آنها خبر داده که قرار است برای همیشه کالیفرنیا را ترک کنند و به شهر سانبیم بروند تا کنار مادربزرگشان هالمونی باشند. سم خواهر بزرگ از این موضوع ناراحت است و با مادر بحث و دعوا میکند. لیلی هم خوشحال نیست؛ اما ازآنجاییکه از نظر خودش گاهی نامرئی میشود، حرفی نمیزند؛ چون فکر میکند که کسی صدای او را نمیشنود. همینطور که لیلی به قدرت اسرارآمیز نامرئی شدنش فکر میکند، قدرتی که از دید خواهر اسمش خجالتیبودن است، ناگهان ببر بزرگی را وسط جاده میبیند. او سعی میکند به مادرش هم بقبولاند که چه چیزی دیده؛ اما مادر و سم همچنان مشغول دعوا هستند. او بادقت به ببر نگاه میکند و متوجه میشود که ببر متعلق به یکی از داستانهای مادربزرگش است.
داستان هالمونی من دزد ستارههاست، رمانی تخیلی و فانتزی دربارۀ یک دختر کرهای آمریکایی آرام و خجالتی به نام لیلی است که به شیوۀ اولشخص و از زبان او روایت میشود. لیلی در این داستان جذاب که به سبک رئالیسم جادویی است، ببری را ملاقات میکند که از میخواهد داستانهایی را که مادربزرگشان هالمونی خیلی سال پیش از آنها دزدیده به آنها بازگرداند. لیلی در جریان اتفاقات پیچیده و خیالانگیزی که در داستان میافتد، دچار تحول شخصیتی میشود و از دختری خجالتی که همیشه تمایل به نامرئیبودن دارد به دختری تبدیل میشود که برای خانوادهاش میجنگد. کتاب هالمونی من دزد ستاره هاست! در سال ۲۰۲۱ موفق به دریافت نشان نیوبری شده است.
خواندن کتاب هالمونی من دزد ستاره هاست! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به نوجوانان و علاقهمندان به داستانهای تخیلی و فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هالمونی من دزد ستاره هاست!
«شرایط سم با من فرق دارد. او از من بزرگتر است و بهخاطر همین خاطرات بابا را به یاد دارد. وقتی بابا در تصادف رانندگی مرد، سم هفت سال داشت، اما من چهارساله بودم. میگویم: سم... اما نمیدانم چه جوری جملهام را تمام کنم. قبلاً میتوانستم با او صحبت کنم و همه چیز را به او میگفتم. اگر اتفاق امروز چند سال پیش افتاده بود، بلند در صورتش میگفتم: من وسط جاده یه ببر دیدم. چون نمیتوانستم حرفم را در دلم نگه دارم و چیزی به او نگویم. دوباره امتحان میکنم: من یه چیزی دیدم... اما صدای قفل از آن طرف در، حرفم را قطع میکند.»
حجم
۹۰۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۹۰۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه