کتاب ماکس از بند رسته
معرفی کتاب ماکس از بند رسته
کتاب ماکس از بند رسته نوشتهٔ آنتوانت فان هویتن و ترجمهٔ زهرا زارعی است. نشر قطره این رمان پلیسی آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب ماکس از بند رسته
کتاب ماکس از بند رسته حاوی یک رمان معاصر پلیسی است که در ۴۲ فصل نوشته شده است. راوی در مقدمه توضیح داده است که فردی وارد راهروی متروک بیمارستان میشود. جیرجیر کفش او بر روی کف ضدعفونیشده سکوت آن مکان را میشکافد. آن فرد، پس از لحظهای درنگ، دری را باز میکند و قدم به داخل میگذارد. اتاقْ سرخ است. آن فرد سیلی از خون میبیند. هر دو دستش را جلو دهان میگیرد و سعی میکند جلو جیغ کشیدن خود را بگیرد. چشمش به جسدی بر روی تخت میافتد. پسرِ مرده به سقف زل زده؛ با چشمانی مسخشده و انگشتانی غرق خون و بدون نبض. آن فرد زنگ احضار پرستار را میزند و همانجا میخکوب میماند. او کیست؟ مقتول کیست؟ قاتل کیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب ماکس از بند رسته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پلیسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ماکس از بند رسته
«دوآکس از ماشین پیاده میشود و دانیل رفتنش را تماشا میکند. قوطی نوشابههای خالی، فنجانهای قهوه و کاغذ غذاهای آماده را که کل ماشین را پوشانده کنار میزند. نور خیرهکنندهٔ آفتاب سردردش را شدیدتر میکند. به محض اینکه آفتابگیر ماشین دوآکس را میچرخاند، کلیدها میافتند روی صندلی راننده. به دوروبر کوچهٔ متروکی که دوآکس آنجا رهایش کرده نگاهی میاندازد. با خودش میگوید امن است و دور از میتلند.
خشم و وحشت شدید وجودش را فراگرفته. نمیداند هیئتمنصفه چهجور محکومیتی برای پسرش ترتیب داده. اگر خودش عضو هیئتمنصفه بود به طور حتم تصمیم عادلانهتری میگرفت.
آفتابگیر را سر جایش برمیگرداند. تحمل این را ندارد که اینقدر به ماکس نزدیک باشد اما نتواند ببیندش. آن تماسهای کوتاه لعنتی هیچ فایدهای ندارد و به هیچ عنوان نمیتواند وحشت او و ماکس را فرونشاند.
ناگهان روی صندلی راننده مینشیند و ماشین را روشن میکند. عقب عقب از کوچه بیرون میرود و به سمت میتلند حرکت میکند. وقتی به بخش میرسد، ماشین را پارک میکند و به صندلی تکیه میدهد. هوای خنک کولر زهواردررفتهٔ ماشین به صورتش میخورد. نور خورشید روز زیبایی پدید آورده. معنیاش این است که دامنهٔ دید کامل است. هر کسی در آن محوطه ماشین را ببیند او را خواهد شناخت: زنی لاغراندام با کت و شلوار سیاه و آن پابند دستوپاگیرش. خدا را شکر پابند جیپیاس ندارد. این یکی فقط وقتی فعال میشود که اقدام به فرار از قانون کند، آن هم در شعاع هشتاد کیلومتری آپارتمانش. هر چند غیرقانونی به نظر میرسد اما این به عهدهٔ میتلند است که اگر او قانون حبس موقت را نقض کند، به قاضی گزارش دهد و قاضی وجهالضمانش را لغو و جریمهاش کند.
این موضوع دانیل را میترساند. مجبور میشود ماشین را در خیابان بگذارد و طوری از آنجا رد شود که دیده نشود. اگر گیرش بیاورند، راحت میتوانند زندانیاش کنند. اما، به درک، ماکس توی دردسر افتاده و فقط خودش میتواند کمکش کند.»
حجم
۲۳۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۳۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه