کتاب نجوای دختری در باد
معرفی کتاب نجوای دختری در باد
کتاب الکترونیکی نجوای دختری در باد نوشتهٔ ال. بی. آن با ترجمهٔ اکرم شکرزاده از انتشارات نگاه آشنا است. این کتاب داستان برای گروه سنّی نوجوانان تدوین شده است
درباره کتاب نجوای دختری در باد
نجوای دختری در باد دومین جلد از سری داستانهای شینا مایر شخصیت دوستداشتنی داستانهای ال بی آن است. داستانی جالب و هیجانانگیز که باعث ارتباط عمیقتر و قویتر مخاطب با شخصیتهای داستانیاش میشود. شینا دختری ۱۳ ساله است و رفتارهای عجیبی دارد که او را از بقیه بچهها متفاوت میکند. شینا دختری است که ناامید نمیشود، هر موضوعی را به چالش میکشد و بدون تحقیق هیچ چیزی را نمیپذیرد. شینا منتظر یک اتفاق است، اما آن اتفاق فراتر از تصورش است و از روزی که موجودی درخشان و ماورایی را در بیمارستانی که پدرش بستری است، ملاقات میکند، دنیایش عوض میشود. نجوای دختری در باد اثر ال بی آن رمانی برای نوجوانان از سری داستانهای شینا است. شینا دختر جوانی است که در تلاش برای نجات کسانی است که آنها را دوست دارد. او در این مسیر با شهامت و اعتماد به فرشتهها بر ترسهای خود غلبه میکند و به مکانهای ناشناخته پا میگذارد. شینا تصور میکند که پدر و مادرش چیزی را از او مخفی میکنند.
ال بی آن، عضو انجمن نویسندگان و تصویرگران میباشد. مهمترین کتابهای او «دختری آن سوی ستارهها»، «دختری آن سوی خورشید» و نجوای دختری در باد هستند. ال بی آن از نویسندگان جوان محبوب «نیویورک تایمز» و «آمازون» است که کتابهایش با استقبالی بینظیر مواجه میشود. بیشتر مخاطبان رمانها و داستانهای ال بی آن را گروههای سنی ۶ تا ۱۶ ساله تشکیل میدهند. کتاب نجوای دختری در باد، در دستهبندی کتابهای داستان فانتزی، ادبیات داستانی و ادبیات کودک و نوجوان قرار دارد. انتشارات نگاه آشنا کتاب را با ترجمهٔ اکرم شکرزاده و ویراستاری «سمیه شکرزاده» منتشر کرده است.
فصلهای کتاب نجوای دختری در باد عبارت از ۱۵ فصل است.
خواندن کتاب نجوای دختری در باد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به نوجوانانی که به داستانهای اسرارآمیز و ماجراجویی علاقه دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نجوای دختری در باد
«آن موقع که به مامان خیره شده بودم، پیش خودم فکر کردم: شاید فرشته به من قدرتی داده باشد که با آن بتوانم ذهن دیگران را بخوانم. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. خبری از هیچ قدرت ویژهای نبود. من هنوز هم نوجوانی بودم که نمیدانست کجای برنامههای این دنیاست. به قدری ذهنم خسته شده بود که بعد از مدتی خوابم برد. وقتی بیدار شدم، دیدم که جلوی خانهٔ زردی هستیم که دور تا دورش فضای باز است. وقتی از ماشین پیاده شدم و نگاهی به اطراف انداختم، پیش خودم فکر کردم، این جا هیچوقت عوض نمیشود. توری در جلویی خانه باز شد. «عشقای من!» اول مامان به سمت آغوش باز نانا رفت، بعد من به بغلش پریدم و صورتم را روی شانهاش فشار دادم. وقتی سرم را روی لباس آبی کمرنگ خانگیاش گذاشته بودم، رایحهٔ آشنای یاسمن لوسیون مورد علاقهاش را استشمام کردم. «سلام مامانبزرگ.» «خیلی خوب کردی اومدی. چه قدر خوشحالم که میبینمت. هر روز که میگذره بیشتر شبیه مادرم میشی؛ مامان مامان بزرگت رو میگم. هر بار میبینمت، یاد مادرم میافتم. بیاید بریم تو. میبینید هوا چه قدر سرد شده؟» وقتی نانا گفت هوا آنقدر سرد شده که حتی موهای پشه هم به تنش سیخ میشود، خندیدیم و به سمت خانه رفتیم. اما نانا با ما نیامد. او یک دقیقهای جلوی در ایستاده و قبل از اینکه آن را ببندد، به زمینهای آن طرف خیابان نگاهی انداخت. مامان از نانا پرسید: «مامان، همه چی خوبه؟» او زیرلب گفت: «طوفانی در راهه.» به بیرون پنجره نگاه کردم. هیچ ابری در آسمان دیده نمیشد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
سلام بنظرم این کتاب خیلی قشنگی هست فقط یک چیزی که قبل از خرید حتما بهتون پیشنهاد میکنم اینه که دختری ان سوی ستاره هارو اول بخونید تا متوجه این کتاب بشیم این کتاب قسمت دوم کتاب دختری ان سوی
من هنوز قسمت دوشم اما از اولش مشخصه عالیه