دانلود و خرید کتاب سامی کیز و راز راهبه ها وندلین وان درانن ترجمه کتایون صداقت
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب سامی کیز و راز راهبه ها اثر وندلین وان درانن

کتاب سامی کیز و راز راهبه ها

معرفی کتاب سامی کیز و راز راهبه ها

کتاب سامی کیز و راز راهبه ها نوشتهٔ وندلین وان درانن و ترجمهٔ کتایون صداقت و ویراستۀ سمیرا امیری است. کتاب کوله پشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان که جلد سوم از مجموعهٔ «سامی کیز» است، برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب سامی کیز و راز راهبه ها

کتاب سامی کیز و راز راهبه ها از زمانی گفته است که «سامی کیز» (Sammy keyes) برای تنبیه به کلیسا فرستاده شده تا به کشیش کمک کند. او برای جبران دردسرهایی که در مدرسه درست کرده، به آنجا رفته و قرار است اصلاح شود، اما درگیر ماجرای تازه‌ای می‌شود؛ صلیب کلیسا دزدیده شده و حالا او باید سارق را پیدا کند. این رمان هیجان‌انگیز و معمایی، نامزد مدال خوانندگان جوان کالیفرنیا شده است. گفته شده است که مهم‌ترین ویژگی رمان حاضر، شخصیت اصلی آن یعنی سامی است. نویسنده به‌خوبی توانسته قهرمانی جذاب و تأثیرگذار خلق کند؛ دختربچه‌ای شیطان و سربه‌هوا اما همزمان باهوش و شجاع که از خطرکردن ابایی ندارد و به دل ماجرا می‌زند. سامی عاشق کارآگاه‌بودن است؛ او نه‌تنها در دنیای اطرافش که در زندگی شخصی‌اش هم به‌دنبال کشف رازها است تا خود را بهتر بشناسد. نقطهٔ قوت دیگر اثر حاضر این است که چندین ژانر متفاوت، از معمایی تا کمدی را با هم ترکیب کرده و باعث شده کشش قصه‌ها بیشتر شود و مخاطب نوجوان را تا پایان به دنبال خود بکشاند.

مجموعهٔ «سامی کیز»، مجموعهٔ کتاب‌هایی معمایی و کارآگاهی از وندلین ون درانن است که حول شخصیتی به نام سامی می‌گردد. او دختری نوجوان و ماجراجو است که مادرش ترکش کرده و حالا مجبور است با مادربزرگش در خانهٔ سالمندان زندگی کند. سامی در هر یک از کتاب‌های این مجموعه، با اتفاقاتی مرموز و پرهیجان روبه‌رو می‌شود که باید حلشان کند. این مجموعه متشکل از ۱۸ کتاب است که حدفاصل سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۴ میلادی منتشر شده‌اند.

خواندن کتاب سامی کیز و راز راهبه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره وندلین ون درانن

وندلین ون درانن نویسندهٔ مشهور آمریکایی، ۶ ژانویهٔ ۱۹۶۵ در شیکاگو به دنیا آمد. او شغل‌های مختلفی را تجربه کرد؛ از جمله رانندگی لیفتراک، تدریس ریاضی و علوم کامپیوتر دبیرستان. به‌دلیل مشکلات مالی و کاستن از فشارها نویسندگی را شروع کرد. فیلم‌نامه‌های متعددی از آثار داستانی‌اش اقتباس شد. «رؤیای دویدن» (برندهٔ جایزۀ کتاب «خانوادۀ اشنایدر») و مجموعهٔ «سامی کیز» (برای نوجوانان) از آثار شاخص او است.

بخشی از کتاب سامی کیز و راز راهبه ها

«روزی که انتظار دارید ماریسا تیک موزونش را یک‌ریز تکرار کند، او اصلاً این کار را نمی‌کند. حتی یک‌بار. و هرموقع من یا دات مثلاً بگوییم: «هی، کاش امیکو آنفولانزا بگیره یا امیدواریم زمین بازی کمی خشک بشه.» می‌گوید: «هیچ‌کدوم اینها مهم نیست. در هر صورت، قراره ما برنده بشیم.»

اگر من یا دات بخندیم و بگوییم: «ماریسا، محاله.» چشم‌هایش را گرد می‌کند و می‌گوید: «این فکر رو از سرتون بیرون کنین، قراره برنده بشیم!» و بعد دیگر تا پایان روز آرزو نکردیم ای کاش زمین بازی خشک یا توپ‌زن مریض شود؛ یک‌جورهایی گیج‌ومنگیم. انگار واقعاً قرار است برنده بشویم.

البته، این مال قبل از این است که کفش ورزشی‌مان را بپوشیم و هدر تیمش را جمع کند تا میومیوکنان شعر بخوانند: «اوه، سگ کوچولوم، کجا رفته؟۲۰ کجا رفته؟»

ماریسا آهسته می‌گوید: «محلشون نذار، سامی. اونها می‌خوان روحیه‌ت رو خراب کنن.»

خب، سعی می‌کنم بی‌اعتنا باشم. اما آنها آن‌طرف رختکن‌اند، دستکش‌هایشان را در هوا تکان می‌دهند، میومیو می‌کنند و می‌خندند. بی‌اعتنا بودن خیلی سخت است. خیلی سخت.

بالاخره، خانم روتهامر از دفترش بیرون می‌آید و می‌گوید: «اینجا چه خبره؟» آن‌طور که او دست‌هایش را پشتش می‌گذارد، می‌داند که تیم آقای وینس خودشان را با آواز گربه گرم نمی‌کنند.

همه مشغول‌اند و کفش ورزشی‌شان را دوباره می‌بندند و جوراب‌هایشان را بالا می‌کشند؛ همه به‌جز ماریسا. او می‌خواهد برود و به خانم روتهامر بگوید چه اتفاقی افتاده است، اما من پیراهن ورزشی‌اش را می‌کشم و چشم‌غره می‌روم که ساکت باشد، بعد از چند لحظه خانم روتهامر می‌گوید: «خب، برین بیرون و یه کار مفید بکنین. برین خودتون رو گرم کنین.»

سر راهمان به زمین بازی، خانم روتهامر همهٔ ما را از تیم آقای وینس دور می‌کند. «بسیار خب، دخترها، من نقشهٔ ماریسا رو بررسی کردم، همون که ساختگیه، حق با اونه، این قانونیه. وقتی می‌خوام این نقشهٔ تقلبی رو انجام بدین، این علامت رو می‌دم.» هر دو بازویش را روی سینه به شکل ضربدر قرار می‌دهد تا جایی که انگشتانش استخوان شانه را لمس کنند.

ماریسا می‌گوید: «عالیه! بچه‌ها، این نقشه می‌گیره. اونها نمی‌دونن چه ضربه‌ای می‌خورن.»

حالا، من و دات هیجان‌زده‌ایم، اما کلاس‌هشتمی‌ها نق می‌زنند و دوباره شروع به قدم زدن می‌کنند. ماریسا خودش را به آنها می‌رساند و می‌گوید: «هی، بچه‌ها، زود باشین. می‌دونم دلتون نمی‌خواد ما توی تیمتون باشیم، اما...»

قبل از اینکه حرفش را تمام کند، دان ویلسون می‌گوید: «گم شو. شماها بازی آخر رو خراب کردین اگه شما نبودین...»

مطمئنم دان فکر می‌کرد خانم روتهامر آن‌قدر دور شده است که نمی‌تواند حرف‌هایش را بشنود، اما اشتباه می‌کرد. او یک‌راست می‌آید سراغ دان و می‌گوید: «بسه دیگه. اگه این سه‌نفر نبودن، شما کلاس‌هشتمی‌ها عمراً بازی اول رو برنده می‌شدین! اونها به دلیل بازی خوبشون توی تیمن. واقعاً خوب بازی می‌کنن. خسته شدم بس که دیدم به اونها بی‌اعتنایی می‌کنین، فقط واسهٔ اینکه کلاس‌هفتمی‌ان.»»

نظرات کاربران

بهار
۱۴۰۳/۰۱/۲۴

داستان جذابی بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۲۲۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۲۷,۴۰۰
۱۹,۱۸۰
۳۰%
تومان