دانلود و خرید کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک تیلور کی مهییا ترجمه زهرا اسلامی
تصویر جلد کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک

کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک

ویراستار:سمیرا امیری
امتیاز:
۱.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک

کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک نوشتهٔ تیلور کی مهییا و ترجمهٔ زهرا اسلامی و ویراستهٔ سمیرا امیری است. کتاب کوله پشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای جوانان و نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک

کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک (Paola Santiago and the River of Tears) حاوی رمانی برای جوانان و نوجوانان است که در ۳۳ فصل نوشته شده است. این رمان شما را با شخصیتی به نام «پائولا سانتیاگو» آشنا و همراه می‌کند؛ کودکی ۱۲ساله و عاشق فضا که دو دوست صمیمی به نام‌های «اما» و «دانته» دارد. قانون به آن‌ها گفته است که طرف رودخانه نروند. این جمله را از یک سال پیش که یکی از هم‌کلاسی‌هایشان در رودخانه غرق شد، بارها شنیده‌اند. مادر خرافاتی پائولا مدام دربارۀ «لایورونا»، روح زن گریان و نالانی هشدار می‌دهد که شب‌ها در ساحل رودخانه پرسه می‌زند و به‌دنبال بچه‌ها می‌گردد تا آن‌ها را به درون اعماق تاریک رودخانهٔ ببرد. پائولا از اعتقادات خرافی مادرش متنفر است، اما حواسش هست که خودش و دوستانش پا به درون رودخانه نگذارند. روزی او همراه با دانته و اما قرار می‌گذارند تلسکوپ جدید اِما را در نزدیکی رودخانه امتحان کنند؛ چون آنجا بهترین نقطه برای رصد ستارگان است. وقتی اِما سر قرارشان حاضر نمی‌شود و پائولا سایهٔ شخصی را در مزرعهٔ آن طرف رودخانه می‌بیند، به این فکر میفتد که شاید حق با مادرش بوده است.

خواندن کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به جوانان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه اشک

««تو؟!»

اوندینا پشت چشم نازک کرد و طبق معمول یک دسته از موهایش را عقب انداخت و گفت: «مثلاً تعجب کردی؟ عملاً به دستور من اومدی اینجاها.» انگار دوتا دوست بودند که داشتند شب را پیش هم می‌گذراندند و سر اینکه کدام فیلم را برای تماشا انتخاب کنند اختلاف نظر داشتند.

اوندینا در این دنیا هم جامدتر و عجیب‌وغریب‌تر از بقیه به نظر می‌رسید. پوستش کمی می‌درخشید و چشمانش مانند قبل سبزرنگ بود. موها و لباس‌هایش یک‌جورهایی انگار نسبت به قبل تیره‌تر شده بود و چشمان پائو را هیپنوتیزم می‌کرد.

چطور پائو فکر کرده بود که او دختری معمولی بود؟

دانته از اوندینا پرسید: «ببخشید، شما؟»

پائو و اوندینا یک‌صدا گفتند: «داستانش مفصله.»

دانته زیر لب گفت: «جدیداً این جمله رو زیاد می‌شنوم.»

پائو او را نادیده گرفت و به اوندینا که طبق معمول همیشه خونسرد و بی‌اعتنا بود خیره شد. به او گفت: «ببین، من نمی‌دونم چطور تو هم مثل ما وارد اینجا شدی، اما حق با تو بود. من و دانته باید دوستمون رو پیدا کنیم و قبل از اینکه مرز بسته بشه از اینجا بریم.»

دانته جلو آمد و گفت: «درسته، یا قبل از اینکه یکی از این اشباح روانی بخواد دوباره خفه‌م کنه.»

اوندینا با نگاهی دوباره به پل، که صدها آئوگادوی دیگر دوباره داشتند روی آن جمع می‌شدند، گفت: «اوه، اونها همچین کاری نمی‌کنن.»

دانته گفت: «شوخی می‌کنی؟ دقیقاً همون کاریه که می‌کنن؛ دراصل تنها کاری که می‌کنن همینه.»

اوندینا در پاسخ گفت: «اونها کاری رو می‌کنن که بهشون گفته بشه.» سپس انگشت کوچکش را بالای شانه‌اش گرفت و اشاره‌ای کرد. آئوگادوهای چشم‌سبز که روی پل بودند به سمت جلو حرکت کردند.

پائو هراسان پرسید: «داری چی کار می‌کنی؟»

اوندینا دستش را بالا برد. آئوگادوها از حرکت ایستادند؛ البته به‌جز سه‌تایشان که داشتند مستقیم به سمت آن سه بچه‌ای که کنار ستون کنار هم ایستاده بودند حرکت می‌کردند.

پائو سؤالش را تکرار کرد: «داری چی کار می‌کنی؟» تمام سلول‌های بدنش آمادهٔ دویدن به سوی آن بچه‌ها و نجات دادنشان بود. اما جسمش سست و سنگین بود و نتوانست حتی قدمی به جلو بردارد.

اوندینا پاسخی نداد.

حتی دانته هم فقط با چشمانی که به طرز عجیبی نامتمرکز بودند، آن آئوگادوها را تماشا کرد که بچه‌ها را به سمت سیاهچالهٔ دیگری هدایت می‌کردند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۳۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۳۳۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۹۰۰
۳۴,۹۳۰
۳۰%
تومان