دانلود و خرید کتاب زنی با کفش های مردانه محمدعلی گودینی
تصویر جلد کتاب زنی با کفش های مردانه

کتاب زنی با کفش های مردانه

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنی با کفش های مردانه

کتاب زنی با کفش های مردانه داستانی از محمدعلی گودینی است. این داستان که جلد دوم و ادامه ماجرای کتاب دیگر او، تالار پذیرایی پایتخت است، به زندگی و شرح مظالمی می‌پردازد که بر کارگران وارد می‌شود. 

درباره کتاب زنی با کفش های مردانه

زنی با کفش های مردانه، جلد دوم کتاب تالار پذیرایی پایتخت است و ماجراهای آن هم به نوعی ادامه همان کتاب است. 

در این داستان سفری می‌کنیم به چند ماهی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تا پایان جنگ ایران و عراق و حتی یک سال بعد از آن نیز، با شخصیت‌های این کتاب زندگی می‌کنیم. داستان از زندگی کارگران می‌گوید و سختی‌هایی که در طول زندگی خود با آن روبه‌رو هستند. ماجراهایی که هرچند ادامه دهنده راه کتاب قبل از خود هستند، اما با توجه به زندگی و دغدغه‌های جدید کارگران، فضایی کاملا متفاوت دارد.

محمدعلی گودینی در حال نوشتن جلد سوم این داستان با نام داربلوط مقدس است. 

کتاب زنی با کفش های مردانه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌هایی با درون‌مایه اجتماعی لذت می‌برید، کتاب زنی با کفش های مردانه را انتخاب کنید. 

بخشی از کتاب زنی با کفش های مردانه

آقای محمود مراد شیربانی سه روز است بدون کراوات می‌آید سرکار. از لباس کار رسمی، فقط بلوز به تن دارد. از ساعت شش تا هشت، که قبل از زمان صرف صبحانه است، سه مرتبه به دفتر مدیر عامل احضار شده است! دفعه اول یک دور تمام سالن‌های کارخانه را یک به یک چرخیده است. مثل دو روز قبل، با همه کارگرها می‌ایستد به خوش و بش. می‌ایستد به احوالپرسی. لحنش دوستانه‌تر از همیشه است؛ به دور از محدودیت‌های کاری، نه خیلی خشک و نه از سر ضعف. حالت و حرف‌هایش صمیمی است. عجیب به دل همکارها می‌نشیند. بعد از سه روز سر و کله زدن‌ها و چانه‌زنی‌ها و کوتاه آمدن‌های مصلحتی، حالا می‌شود چهره واقعی و نیات درونی او را روشن‌تر از گفته‌هایش تشخیص داد. هر کس بخواهد محمود شیربانی را بشناسد،‌ می‌باید در چهره و گفتار و رفتار امروزش او را ببیند. او را بشناسد. دیگر این مراد یک هفته قبل نیست. یک جور دیگری شده است. گمان نمی‌رود بخواهد سر همکارهایش را شیره بمالد. محمود شیربانی به نظر می‌رسد یک جوری قید و بند ماندن در شرکت را هم زده است. این از حرف‌هایش برمی‌آید. حساب ملاحظه سیخ و کباب هم نیست. انگار می‌خواهد نشان بدهد خودش را فدای کارگرها می‌کند!

بعضی کارگرها با دیدن محمود مراد شیربانی، جدی و یا شوخی، از سر تفنن و یا تمسخر، تاقچه‌بالا می‌گذارند. بعضی‌ها نیمچه قیافه‌ای می‌گیرند. رو ترش می‌کنند. خود را ناراضی می‌نمایانند. تعدادی به بهانه‌ای از سر راهش دور می‌شوند. کسانی با دیدن او رو برمی‌گردانند. گروهی هم که در حال ادامه بحث‌های روزمره مملکت، که در آن چند روزه در کارخانه داغ‌تر شده است، با مشاهده نماینده کارگران کارخانه، برای جلب توجه او تُن صدایشان را بالا می‌برند. با بیان خواسته‌های صنفی‌شان با صدای بلند، با حرف‌های تند، به محمود شیربانی و به مدیران کارخانه و به شخص حاجی بلورکویران، صاحب اصلی شرکت و شریک انگلیسی‌اش مستر اینکنبر، غیر مستقیم پیام می‌فرستند. حالا دیگر تمام حرف‌ها رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته است. بیشتری‌ها بی‌پروا صحبت می‌کنند. از انقلاب می‌گویند. از شهدا می‌گویند. از ظلم کارفرما و از ماده سی و سه حرف می‌زنند. مانند گذشته، محافظه‌کاری نمی‌کنند. کسی نمی‌داند و معلوم نیست چه آینده‌ای برای خودشان تصور کرده‌اند. به خصوص آن تعداد از کارگرهایی که انتخابات سندیکای سال گذشته را که زیر نظر مأمورهای ژاندارمری انجام شده بود تحریم کرده بودند؛ سندیکا را، تشکیل نشده منحل کرده بودند و دوباره به نماینده کارگرها قانع شده بودند. حالا درخواست‌های صنفی خیلی‌ها، همراه با تحکم و گاه با توپ و تشر زدن هم هست. حرف‌هایشان یک نوع شاخ و شانه کشیدن هم به حساب می‌آید:

‌«اصل کار، اعتصاب شرکت نفت است. بنا باشد شاه جلوی مردم سر خم بکند، بایستی اول با اعتصاب کمر رژیمش را شکست.»

«وقتی تولید نفت نباشد و شاه نتواند نفت مملکت را بفروشد، آن وقت اشرف پهلوی از کجا می‌تواند میلیون میلیون توی قمارخانه‌های اروپا و آمریکا، پول بی‌زبان این ملت درمانده را ناز شست سبیل نداشته شوهرهای جفت و تاقش ببازد؟!»

یکی از آن طرف می‌گوید: «ای بابا، نفت هم که نباشد از این ورش درمی‌آره. کاباره کازینو آبعلی مگر مال خود شاه و اشرف پهلوی نیست. خُب هر چی اینجا از جیب مردم دربیاره، آنجا به خارجی‌ها می‌بازدش!»

کارگری می‌گوید: «قدرت و ثروت که باشد، توی هر رژیمی یک شبه هزار تا اشرف پهلوی سر بلند می‌کند. این قدر هم به آینده بعد از رژیم شاه امیدوار و خوش‌بین نباشید!»

کارگر دیگری می‌گوید: «هر که بیاید، چون دهان دارد پس بدون که برای خوردن می‌آید!»

گاهی محمود شیربانی، خواسته و ناخواسته قاتی بحث‌های کارگرها می‌شود. بیشترش هم شنونده است. به ندرت حرف می‌زند. از هر دو طرف در فشار است؛ فشار کارگرهایی که نمی‌خواهند و یا نمی‌توانند به نماینده منتخب خودشان اعتماد بکنند. فشار کارفرما که اعتمادش را به همه کارگرها از دست داده است. روی این اصل، شیربانی به نظر فقط می‌خواهد نشان بدهد که خودش هم از کارگرهاست. گاه با تکان دادن سر، حرف‌های پُرشر و شور، حرف‌های پر از احساسات بعضی‌ها را تأیید هم می‌کند. کارگری که ادعایش می‌شود. بعضی وقت‌ها روزنامه می‌خواند، بادی به غبغب می‌اندازد و می‌گوید: «کار دیگر از دست همه دررفته. نخست‌وزیر اینجاها را کوتاه آمده؛ اما بعدش چی؟ اصل کارش، از حالا به بعد است.»

نگاهی به همکارهایش می‌اندازد. غبغبش مثل گلوی قورباغه پر و خالی می‌شود. با جرئت بیشتری ادامه می‌دهد:

ـ انقلاب بخواهد پیروز بشود، بایستی همه کارگرهای تمام شرکت‌ها با هم متحد بشوند.

گل پری
۱۴۰۲/۰۸/۰۴

نویسنده هدف خوبی داشت نشان دادن مشکلات کارگران بعد از انقلاب اما عمده کتاب دگفتگو خلاصه میشد،وعملا سیاه نمایی مطلق انگار قرار نیست نه انقلاب نه دولت پهلوی سابق نه حتی کمونیست نجات بخش ملت باشند حس ناامیدی عجیب و

- بیشتر
...
۱۴۰۰/۰۱/۱۳

کفش های مردانه بعد چرا عکس دسکش؟

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۲۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۳۶ صفحه

حجم

۴۲۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۳۶ صفحه

قیمت:
۱۶۰,۰۰۰
۸۰,۰۰۰
۵۰%
تومان