کتاب تنها در پاریس
معرفی کتاب تنها در پاریس
کتاب تنها در پاریس بهقلم جوجو مویز و ترجمۀ ماهان نوری را انتشارات ۳۶۰ درجه منتشر کرده است. این کتاب مجموعهای است از ۹ داستان کوتاه عاشقانه و چالشهای دنیای عجیب و مرموز عشق.
درباره کتاب تنها در پاریس
تنهایی و سفر هرکدام فرصتهایی هستند که بهصورت جداگانه میتوانند زمانی برای خودشناسی، خلوت با خود، کشف جهان و خلق تجربههای جدید ایجاد کنند. حال چه میشود اگر این دو فرصت باهم، همزمان شوند و موقعیتی بیافرینند تا شخصیت قصه به درک و دریافت جدیدی از خود و مناسباتش به جهان دست یابد؟ تنها در پاریس، عنوان اولین داستان از ۹ داستان کوتاه کتابی به همین نام نوشتهٔ جوجو مویز، نویسندهٔ انگلیسی است. داستانهایی که هر کدام راویت زنهایی است در حال جستوجو و مکاشفه در جهان درون خویش و دنیایی که با طیفی از تجارب و احساسات گوناگون از جمله عشق، انتظارشان را میکشد.
خواندن کتاب تنها در پاریس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای خارجی با مضامین عاشقانه از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره جوجو مویز
جوجو مویز در ۴ اوت سال ۱۹۶۹ در لندن به دنیا آمد. او روزنامهنگاری انگلیسی است که از سال ۲۰۰۲ به نوشتن رمانهای عاشقانه مشغول است. مویز یکی از چند نویسندهای است که ۲ بار برندۀ جایزه سال رمان عاشقانه (Romantic Novel of the Year Award) انجمن نویسندگان رمانهای عاشقانه (Romantic Novelists' Association) شده است. آثار او به ۱۱ زبان مختلف دنیا ترجمه شدهاند. فهرست کتابهای جوجو مویز عبارت است از: باران پناهدهنده یا در پناه باران، میوهٔ خارجی، مرکز فروش طاووس، کشتی عروسها، خلیج نقرهای، موسیقی شب، اسب رقاص، من پیش از تو، ماه عسل در پاریس، دختری که رهایش کردی، یک به علاوهٔ یک، پس از تو، آخرین نامهٔ معشوق و بخشندهٔ ستارهها.
بخشی از کتاب تنها در پاریس
«بیست دقیقهٔ تمام در ترافیکی که سفر را کوفت آدم میکند، گیر میکند. نل از پنجرهٔ تاکسی به خیابانهای شلوغ و آرایشگاههای زنانه نگاه میکند و آرام اسامی فرانسوی تابلوها را زمزمه میکند. ساختمانهای خاکستری و شیک تا آسمان رفتهاند و کافهها در شبهای زمستانی میدرخشند. یک لحظه پاریس برای او پر از تکاپویی غیرمنتظره و جذاب میشود. با خودش میگوید هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. پیت میآید، او در هتل منتظرش خواهد ماند و فردا چهقدر به این نگرانی او در مورد تنها بودن در این سفر خواهند خندید. پیت همیشه به او میگفت که زیادی نگران است.
پیت میگوید: «آروم باش عزیز دلم.»
او هرگز اضطراب چیزی را نداشت. همهٔ دنیا را با یک کولهپشتی سفر کرده و همیشه پاسپورتش در جیبش بود. وقتی که در لائوس تفنگی به سمتش نشانه رفته بودند، فقط در جای خودش آرام ایستاده بود. میگفت: « دلیلی برای نگرانی وجود نداشت. یا بهم شلیک میکردن یا نمیکردن. در هر دو صورت کاری از دست من برنمیومد.» بعداً گفت که: «آخرش رفتیم یه نوشیدنی هم باهاشون خوردیم.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه