کتاب دزد جادوگر (کتاب دوم؛ گمشده)
معرفی کتاب دزد جادوگر (کتاب دوم؛ گمشده)
کتاب دزد جادوگر (کتاب دوم؛ گمشده) نوشتهٔ سارا پرینیز و ترجمهٔ مهسا عاصی است. انتشارات کتابسرای تندیس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان فانتزی آمریکایی برای کودکان نوشته شده است.
درباره کتاب دزد جادوگر (کتاب دوم؛ گمشده)
کتاب دزد جادوگر (کتاب دوم؛ گمشده) حاوی دومین جلد از یک مجموعه رمان برای کودکان است. این رمان که ۳۷ فصل دارد، جزو مجموعهای است که داستانش در شهری که منبع جادویش رو به کاهش گذاشته است، میگذرد. در این شهر پای پسرکی به یک زندگی جادوگرانه و پرماجرا باز میشود. «کان» همان روزی که جیب «نوری» را زد و به سنگ جادوی جادوگر دست زد، باید میمرد؛ سنگی که از آن برای متمرکزکردن جادو و اجرای طلسمها استفاده میشود. این نوجوان بهدلیل نامعلومی زنده ماند. این موضوع توجه نوری را جلب میکند و او کان را دستیار خودش میکند؛ به این شرط که پسرک برای خودش سنگ جادو پیدا کند، ولی کان بین درسهای جادوگری و کمک به نوری برای پیداکردن جواب این سؤال که چه کسی یا چه چیزی جادوی شهر را میدزدد، زمان کمی برای جستوجوی سنگش دارد. با آنها همراه شوید در این رمان آمریکایی که نامزد جایزهٔ E.B. White Read Aloud در سال ۲۰۰۹، نامزد جایزهٔ نوجوان آیووا در سال ۲۰۱۱ و نامزد جایزهٔ کتاب خوانندگان نوجوان Rebecca Caudill در سال ۲۰۱۲ میلادی بوده است. کتاب گمشده دومین جلد از مجموعهٔ «دزد جادوگر» (The Magic Thief) است. این مجموعهٔ فانتزی چهارجلدی، مناسب گروه سنی کودکان بوده و نویسندگی آن را سارا پرینیز بر عهده داشته است.
خواندن کتاب دزد جادوگر (کتاب دوم؛ گمشده) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دزد جادوگر (کتاب دوم؛ گمشده)
«یک روز دیگر هم در راه بودیم. طبق معمول من از همه عقبتر بودم. همینطور که پیش میرفتیم، درختها کوچکتر و پراکندهتر میشد تا اینکه بالأخره از جنگل بیرون آمدیم و وارد صحرای بزرگی شدیم. تا جایی که چشم کار میکرد، همهجا پر بود از چمنهای بلند و قهوهایرنگ. پرندهها با شتاب فرود میآمدند و روی چمنها مینشستند تا آواز بخوانند. جیرجیرکهای داخل چمن جیرجیر میکردند. ابرها کنار رفته بود و کمان آسمان از بالای سر تا حاشیهٔ زمین گسترده بود؛ درست مثل کاسهای سفید و آبی. مدام میایستادم و پشت سرم را نگاه میکردم تا ببینم کسی از بین چمنهای بلند یواشکی نگاهم میکند یا نه. فضا کاملاً باز بود، بیهیچ درخت یا ساختمانی.
بعد از شام سطلهای آب را به زحمت از چشمه آوردم تا اسب آرجنت آب بخورد. بعد کمک کردم تا چادر و جای خوابمان را روبهراه کنیم، ظرفها را شستم و زین اسب آرجنت را حسابی برق انداختم. بعد باز هم نوبت تمرین شمشیرزنی بود.
تمرین را در جایی برگزار کردیم که چمنهایش خوب لگدمال شده بود. کِرن و چندتا از نگهبانهایش برای تماشا آمده بودند و روآن هم میگفت باید چه کار کنیم.
بعد از اینکه روآن و کرن سرم داد زدند که گاردم را بالا نگه دارم و آرجنت هم پنج بار به دندههایم ضربه زد، همهگی به این نتیجه رسیدند که من به اندازهٔ کافی کُرک و پرم ریخته است. این شد که رفتم شمشیرها را جمع کردم، باز هم برای اسبها آب آوردم و پوتینهای آرجنت را تمیز کردم. روآن گفته بود باید نامهای به نِوری بنویسم.
روی صندلیهای تاشو و پشت میزی که توی چادر روآن گذاشته بودند، نشستیم. یک شمع و جوهردان بینمان بود. روآن نگاهی به کاغذش انداخت. سریع و با خطی خوش چیزی در دفترچهٔ خاطراتش نوشت.
من کاغذ سفیدی جلوم گذاشته بودم و همانطور نشسته بودم.
روآن بیآنکه سرش را بلند کند، گفت: «بنویس کانور.»
خیلی خب. نوک فلزی قلم را توی جوهر فرو کردم.»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه