کتاب اتاق مرموز
معرفی کتاب اتاق مرموز
کتاب اتاق مرموز نوشتهٔ هنری اسلزار و ترجمهٔ ماندانا گرشاسبی است. انتشارات قصه باران این مجموعه داستان کوتاه و آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب اتاق مرموز
کتاب اتاق مرموز حاوی یک مجموعه داستان کوتاه آمریکایی است که از منابع مختلف گردآوری و ترجمه شده است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «پلیس یک روزه»، «شب اعدام»، «خط مشترک»، «گردنبند مروارید» و «جنایت مادرانه». هنری اسلزار، نویسندهٔ بسیار متبحر ژانرهای معمایی سیاه، جنایی، کاراگاهی و پلیسی است که به او آگاتا کریستیِ دوم جهان نیز گفتهاند و برخی او را اعجوبهٔ ادبیات معاصر آمریکا میدانند؛ ازهمینرو به او ملکهٔ جنایت دوم نیز اقب دادهاند. داستانها و رمانهای این نویسنده، به پایانهای مبهوتکننده مشهور است. ویژگی هنری اسلزار این است که موقعیتهای بهظاهر ساده را به موقعیتی ترسناک و طنز و یا عجیب تبدیل میکند و در آخر ماجرا ضربهای غافلگیرکننده انتظار مخاطب را میکشد. محبوبیت و شهرت اسلزار بهقدری نزد مردم آمریکا زیاد شد که حتی «آلفرد هیچکاک» (فیلمساز مشهور جهان) جذب داستانهای او شد و برنامهای تلوزیونی به نام «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند» را بر پایهٔ داستانهای هنری اسلزار ترتیب داد. شبهای معین، میلیونها آمریکایی پای تلوزیون و برنامهٔ او مینشستند و یکی از پرمخاطبترین برنامهها را تماشا میکردند. این نویسندهٔ برندهٔ جوایز گوناگون، معتبر و تحسینشده از طرف انجمنها و افراد صاحبنام، جایزهٔ معتبر «امی» را نیز در کارنامهٔ خود دارد. این مجموعه شامل ۱۶ داستان مجزا است که بههمت ماندانا گرشاسبی گردآوری و ترجمه شده است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب اتاق مرموز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اتاق مرموز
«پانزده دقیقه قبل از ساعت مقرر به ساختمان آموزشی دولت رسیدند. از کف مرمری وارد سالن ستوندار بزرگی شدند. از یک طاق گذشتند و وارد آسانسور اتوماتیک شدند که آنها را به طبقهٔ چهارم برد.
مرد جوانی که روپوش سادهای به تن داشت پشت یک میز پولیش خورده جلوی اتاق ۴۰۴ نشسته بود. یک تخته شاسی هم به دست داشت. فهرست را تا حرف «ج» نگاه کرد و بعد اجازهٔ ورود داد.
اتاق مثل دادگاه سرد و رسمی بود. با نیمکتهای بزرگ روبروی میزهای آهنی. چند پدر و پسر دیگر هم آنجا بودند و زنی با لبان باریک و موهای سیاه کاغذهایی را پخش میکرد.
آقای جوردن فرم را پر کرد و به منشی پس داد. بعد به دری اشاره کرد و به دیکی گفت: «الان شروع میشه، وقتی اسمتو صدا زدن از اون در برو اتاق بغلی.»
بلندگو اسمی را صدا زد. دیکی دید پسری با اکراه از کنار پدرش بلند شد و آرام به سمت در رفت.
پنج دقیقه به یازده، نام جوردن را صدا زدند. پدرش بدون اینکه به او نگاه کند گفت: «موفق باشی پسرم. وقتی تموم شد میبینمت.»
دیکی به سمت در رفت و دستگیره را چرخاند. اتاق تاریک بود و به زور صورت کسی که به او خوشامد گفت را دید. مرد به چهارپایهٔ بلند کنار میزش اشاره کرد و گفت: «بشین. اسم تو ریچارد جوردنه؟»
- بله آقا.
- به شماره شناسایی ۱۱۵-۶۰۰. اینو بخور ریچارد.
یک لیوان پلاستیکی از روی میزش برداشت و به دیکی داد. مایع داخلش مثل شیر بود. فقط مزهٔ نعنا میداد. دیکی آن را خورد و لیوان خالی را به مرد پس داد. ساکت نشست. در حالیکه مرد با سرعت در حال نوشتن بود او داشت خوابش میگرفت. اندکی بعد مرد به ساعتش نگاه کرد. بعد ایستاد و نزدیک دیکی رفت. یک شئی مداد مانند از جیبش بیرون آورد و به چشم پسرک نور انداخت.
گفت: «خوبه، بیا بریم ریچارد.»
مرد دیکی را به انتهای اتاق برد که یک صندلی چوبی روبروی یک ماشین کامپیوتری بزرگ بود. دست چپ صندلی یک میکروفون داشت و وقتی دیکی نشست، دید سر آن جلوی دهانش قرار میگیرد.
- حالا راحت باش ریچارد. ازت چند تا سؤال میکنم و میخوام با دقت فکر کنی. بعد تو میکروفون جواب بده. بقیهشو دستگاه انجام میده.
- بله آقا.
- الان تنهات میذارم. هروقت آماده بودی تو میکروفون بگو آمادهام.
چراغهای دستگاه روشن شد و صدای غژغژ آمد. صدایی گفت: «این جمله را کامل کن. یک، چهار، هفت، ده...»
آقا و خانم جوردن بدون هیچ حرفی در اتاق نشیمن بودند که ساعت چهار تلفن زنگ زد. زن خواست گوشی را بردارد ولی شوهرش سریعتر بود.
- آقای جوردن؟
آن صدای خشک یک مقام رسمی بود.
- بله خودم هستم.»
حجم
۱۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه