کتاب از مارکس تا هگل
معرفی کتاب از مارکس تا هگل
کتاب از مارکس تا هگل نوشتهٔ جورج لیشتهایم با ترجمهٔ محمود عبدالله زاده در انتشارات اختران به چاپ رسیده است. عنوانِ نسبتاً متناقضِ از مارکس تا هگل به این منظور انتخاب شده است که نشان دهد اکنون مسئلهٔ اصلی در مقابل ما تغییردادن جهان نیست؛ بلکه فهمیدن آن است.
درباره کتاب از مارکس تا هگل
بیشتر مقالههای گردآوریشده در کتاب از مارکس تا هگل در دههٔ ۱۹۶۰، زمانی که رابطه مارکسیسم با خاستگاههای هگلیاش بار دیگر در سطحی روشنفکرانه متناسب با موضوع مطرح شد، نوشته شده بودند. این مقالهها بهمنظور وضوح بخشیدن به مسائل نظری کاملاً مستقل از جبههبندی سیاسی نوشته شدند که به یکیدانستن مارکسیسم با لنینیسم منجر شده بود. در این مورد نویسندهٔ این مقالهها در چارچوب مکتبی قرار دارد که اندیشمندانی نظیر هورکهایمر، آدورنو و مارکوزه آن را در دههٔ ۱۹۳۰ بنیان نهادند و بعداً پس از جنگ جهانی دوم وارثان مکتب اصلی فرانکفورت، بهویژه پروفسور یورگن هابرماس، آن را احیا کردند. مسئلهٔ جدید به ارتباط مارکسیسم با جامعهای ربط داشت که دیگر در مواردی تمایز دقیقی را بین «زیربنای مادی» و «روبنای ایدئولوژیکی»، ۲ جایی که هردو را عمدتاً دولت اشغال کرده است، امکانپذیر نمیساخت. مسئلهٔ مرتبط با «فنسالاری» موضوع ادبیاتی است که شکل متمایزی را فقط در دههٔ ۱۹۶۰ به خود گرفت. به همین دلیل، مجادله بین پیروان مکتب هگلی - مارکسیستی و مکتب اثباتی که ماکس وبر بنیان نهاده بود، بهخصوص در آلمان پس از جنگ و نیز در فرانسه و ایتالیا، اهمیت تازه یافت. اوضاع سیاسی در اروپای شرقی مانع گشودن این مباحث بود، بااینحال تعدادی از نویسندگان یوگسلاویایی به این بحث پیوستند.
کتاب از مارکس تا هگل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران فلسفه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب از مارکس تا هگل
«در آستانه ۱۸۴۸، که دکترین رادیکال به آزمون گذاشته شده بود، یک «فلسفه عمل» (به توصیف هِس ، که بین ۱۸۴۲ و ۱۸۴۵ پیشبینی میکرد مارکس وحدت نظریه آ لمانی و عمل فرانسوی را اعلام کند) هنوز خود را بهعنوان همان نتیجه نهایی ارائه میکرد که هگلیهای چپ آن را از فهم استادشان از تاریخ بهعنوان فرایندی در حال پدیدار شدن در جهت یک فرجام از پیش تعیینشده استخراج کرده بودند. از نظر هگل این فرجام پیشاپیش حاصل شده بود. هگلیهای چپ (اول از همه چییِشکوفسکی) آن را به آینده معطوف کردند. در ابتدا صرفاً گفته شد که آینده را میتوان پیشبینی کرد، بعدتر گفته شد که میتوان آن را از طریق کنش مبتنی بر فهم پدید آورد ــ از چه؟ از فرایند تاریخیای که انسان را به آستانه سرزمین موعود آورده بود! بنابراین نظریه باید به عمل تبدیل میشد. عقیده کلی پیروان هگل این بود که هیچ مسئله فل سفی دیگری وجود نداشت که باید حل میشد، زیرا هگل به دیدگاه معرفت مطلق رسیده بود. اما دقیقاً به همین دلیل، فلسفه میتوانست در عمل به کار بسته شود. چییِشکوفسکی، نخستین کسی که این موضوع را اعلام کرد (بدینسان راه را برای هِس و مارکس باز کرد)، یک محافظهکار اشرافی، کاتولیکی باورمند، و انساندوستی مهربان بود که بهطور مبهمی سوسیالیسم تخیلی فوریه را در سر میپروراند. هنوز درآمد انتقادی ( Prolegomena ) او تأثیری مستقیم روی دو متفکر روسی داشت که در آن وقت در جناح چپ افراطی قرار داشتند ــ الکساندر گرتسِن و میخائیل باکونین : بر حسب تصادف نبود، زیرا چییِشکوفسکی (شاید با الهام گرفتن از توکویل ) به نقش جهانی آینده اسلاوها اشاره کرده بود. یکی از اثرات جانبی این بحث درواقع رشد پاناسلاویسم بود: که خود آن را نویسندگانی نظیر گرتسن و باکونین تبلیغ میکردند، و به همین دلیل آنها بعدتر با مخالفت حسابشده مارکس مواجه شدند.»
حجم
۳۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۳۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه