کتاب سمفونی ماهی های شیشه ای و هشت داستان دیگر
معرفی کتاب سمفونی ماهی های شیشه ای و هشت داستان دیگر
کتاب سمفونی ماهی های شیشه ای و هشت داستان دیگر نوشتۀ محمدمهدی رسولی است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. سمفونی ماهیهای شیشهای و هشت داستان دیگر مجموعه داستانی با موضوع هشت سال دفاع مقدس است.
درباره کتاب سمفونی ماهی های شیشه ای و هشت داستان دیگر
۹ داستان این مجموعه بیانکننده مسائل و دشواریهای جنگ در کنار پایمردیهای افرادی است که زندگی خود را وقف آرمانهای خود کردهاند و با تمام وجود در صحنهها حضور داشتهاند. اکثر داستانها واقعگرا هستند و ردپای واقعیت فراداستانی در داستانها مشهود است. نه داستان کوتاه از حماسهای که تکرار نمیشود… جنگ آنجا که خون و کشتار نیست، حدفاصل انسانیت و تنفر، عشق و انسانیت…
محمدمهدی رسولی، نویسنده مجموعه داستان سمفونی ماهیهای شیشهای، برای انتقال دیدگاههای عقلانی خود درباره فضای داستانها و مضامین آنها سعی کرده است ادراک حسی خوانندگان را تحریک کند، لذا اکثر داستانها متکی بر گرایش عاطفی - حسی است. دیدگاه اغلب داستانها، راوی دانای کل است حتی آن سه داستانی که راویهای اولشخص روایت میکنند بهنوعی از این راوی کمک گرفتهاند تا هرچه جامعتر به اطراف و مسئله داستان بنگرند. او در پنج داستان اول مجموعه نشان داده است که ذهنی قصهگو دارد و میتواند خواننده را با خود تا پایان داستان بکشاند و در ذهن او تعلیق ایجاد کند. رسولی داستاننویس، فیلمنامهنویس و نقاش معاصر دارای آثار هنری متعدد و دغدغه ادبیات پایداری دارد.
«آنچه قاصد گفت»، «اتصال»، «در حضور تو»، «دیر آمدی طاهر»، «مصائب دیدن»، «هوای سنگین»، «آخرین خبر و آهوی مختصر» و «قبل از باران» عنوان داستانهای کتاب است.
به جز دو داستان «دیر آمدی طاهر» و «آخرین خبر و آهوی مختصر» که البته در اولی هرچند ماجرای اصلی در ارتباط با جنگ نیست اما با حضور یک سرباز در داستان که از مرخصی استعلاجی به جبهه برمیگردد، نشان از جنگی دارد که جامعه آن را از سر میگذراند و در دومی هم با تصویری از رزمندگان در تکهای از روزنامه بهنوعی با جبهه و جنگ مرتبط میشود، سایر داستانها به طور مستقیم ماجراهایی را روایت میکنند که در ارتباط با جنگ است.
خواندن کتاب سمفونی ماهی های شیشه ای و هشت داستان دیگر را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به مجموعه داستان دفاع مقدس میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
بخشهایی از کتاب سمفونی ماهی های شیشه ای و هشت داستان دیگر
«نرفتی مادر؟»
سرم را تکان میدهم که یعنی نه. مادر فتیلۀ سماور را بالا میدهد:
«خب بالاخره باید بهشون بگی یا نه! آخرش که میفهمن، اگه میذاشتی خودم میرفتم به زینت خانم ...»
بقیۀ حرفش را میخورد، حتماً یادش آمده ...
همین دیروز صبح که گفته بودم برود به زینت خانم خبر بدهد، گفته بود:
«ببین مادر جون، تو ... تو بهتر ... یعنی ...»
و سکوت کرده بود.
مادرم از سالها پیش با زینت خانم آشناست، آنهم بهخاطر رفتوآمد من و اصغر، یعنی از همان سالی که من و اصغر مدرسه و کلاسمان یکی شده بود. فکر کرده بودم شاید مادرم با یک زبانی به زینت خانم میگفت اصغرش ...
«بخور مادر جون، سرد شد.»
چای را سر میکشم، گرمای مطبوعی زیر پوستم میخزد. مادر دوباره استکانم را پر میکند:
«مگه نباید پنجشنبه برگردی؟ یکی دو روز بیشتر نمونده، بالاخره کی میخوای بگی؟ ... الهی بمیرم برا زینت خانم، خدا صبرش بده.»
قطرات درشت اشک میدود تو شیارهای صورتش. میگویم:
«باز شروع کردی؟»
حجم
۴۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۱ صفحه
حجم
۴۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۱ صفحه