کتاب گوژپشت نتردام
معرفی کتاب گوژپشت نتردام
کتاب گوژپشت نتردام نوشتهٔ ویکتور هوگو و ترجمهٔ احمد سعیدی است و انتشارات ویکتور هوگو آن را منتشر کرده است. داستان گوژپشت نتردام دربارهٔ عشق و زندگی گوژپشتی به نام کازیمودو و دختر کولی جوانی به نام اسمرالدا است.
درباره کتاب گوژپشت نتردام
در پاریس قرن پانزدهم میلادی، کلود فرولو، رئیس نگهبانان شهر، از روی ترحم، سرپرستی نوزاد ناقص الخلقه و گوژپشتی را به عهده میگیرد و او را در برج کلیسای نتردام نگهداری میکند. در ابتدا این کودک زشت و بدترکیب را کازیمودو مینامند اما بعدها او به گوژپشت نتردام معروف میشود. کازیمودو که دارای بدنی پر زور و توان است، مسئولیت نواختن ناقوسهای کلیسا را بر عهده دارد. بیست سال بعد، پاریس در تکاپوی برگزاری یک جشن است. کازیمودو که اکنون فردی منزوی و تنهاست در آرزوی شرکت در جشن است اما فرولو بهشدت ممانعت میکند.
در این میان غریبهای تازهوارد، یک دختر کولی به نام اسمرالدا را از چنگ مزاحمی میرهاند. اسمرالدا، دختر کولی بسیار زیبا و خاموش و حساسی است که برای نان درآوردن، به اتفاق بزغاله وفادارش به اسم جالی می رقصد و فال میبیند و عاشقان و سینهچاکان زیادی از جمله کلود فرولو و کازیمودو برای خود درست کرده است. آن دو تصمیم به دزدیدن اسمرالدا میگیرند و کازیمودو به همین خاطر مجازات میشود. اما اسمرالدا هرگز نمیتوانست شاهد زجرکشیدن کسی باشد. او میدانست که کازیمودو به خاطر مشکلات جسمیاش به اندازهٔ کافی رنج کشیدهاست. از طرفی گمان میکرد که اقدام کازیمودو برای دزدیدن او به ارادهٔ خودش نبوده است. محبتی که اسمرالدا به کازیمودو میکند، دل او را میرباید و همین آغاز داستان عشق زیبای گوژپشت نتردام است.
کتاب گوژپشت نتردام یکی از مشهورترین آثار ادبیات کلاسیک جهان است که تا بهحال اقتباسهای تئاتری و سینمایی بسیاری از آن صورت گرفته است و والتدیزنی هم یک انیمیشن مشهور از آن ساخته است. ویکتور هوگو در مقدمه گوژپشت نتردام مینویسد: چند سال پیش نویسنده این کتاب به هنگام تماشا یا بهتر بگوییم ضمن کاوش در کلیسای نتردام در یکی از زوایای تاریک برجهای آن کلمه ANATKH را که دستی عمیقاً بر یکی از دیوارها کنده بود مشاهده کرد، کسی که این کلمه را بر دیوار برج کلیسای نتردام نقش زده بود چندین قرن پیش از جهان رخت بربسته و نوشته او هم بهدنبال وی ناپدید گردیده، پایان عمر کلیسا نیز بسیار نزدیک است. کتاب حاضر درباره سنگ نوشته مزبور به رشته تحریر درآمده است. آن نوشته باعث نوشتن داستان مشهور گوژپشت نتردام میشود. ویکتور هوگو در کتاب گوژپشت نتردام، کلیسای نتردام را قهرمان اصلی میداند. زمانی که کتابش انتشار یافت، کلیسا در مرز تخریب شدن بود. بعد از انتشار کتاب، کار مرمت و بازسازی آن به دست دو معمار نامآشنا آغاز شد. بیست و چهار سال بعد، زیبایی نتردام دوباره به آن برگردانده شده بود.
خواندن کتاب گوژپشت نتردام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات کلاسیک جهان، رمانهای فرانسوی و آثار ویکتور هوگو پیشنهاد میکنیم.
درباره ویکتور هوگو
ویکتور ماری هوگو در ۲۶ فوریهٔ ۱۸۰۲ میلادی در بزانسون، فرانسه متولد شد و در ۲۲ مه ۱۸۸۵ در پاریس درگذشته است. او شاعر، داستاننویس و نمایشنامهنویس پیرو سبک رمانتیسم فرانسوی بود. او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی شهرت جهانی دارد. آثار او به بسیاری از اندیشههای سیاسی و هنری رایج در زمان خویش اشاره کرده و بازگو کننده تاریخ معاصر فرانسه است. از برجستهترین آثار او بینوایان، گوژپشت نتردام و مردی که میخندد است.
ویکتور هوگو در زمان حیاتش همواره به دلیل داشتن عقاید آزادی خواهانه وسوسیالیستی و حمایت قلمیو لفظی از طبقات محروم جامعه، مورد خشم سران دولتی و حکومتی بود و به همین دلیل نیز سالهایی از زندگیاش را در تبعید گذراند. او ابتدا به بروکسل و سپس به جزیره ی جرزی و در نهایت به جزیره ی گریزین که از جزایر دریایی مانش است، تبعید شد. در آن جا بود که به نوشتن دربارهٔ نکوهش اعمال ظالمانهٔ حکومت فرانسه ادامه داد و در نتیجه مقالات مشهور او ضد ناپلئون سوم در فرانسه ممنوع شد. با این وجود این مقالات تأثیر زیادی از خود به جای گذاشت با وجود این که ناپلئون سوم در سال ۱۸۵۹ تمام تبعیدیهای سیاسی را بخشود اما هوگو از پذیرش این عفو سرباز زد زیرا پذیرش بخشودگی بدین معنی بود که او دیگر نباید از دولت انتقاد کند. او پس از سرنگونی امپراتوری رم در سال ۱۸۷۰ به عنوان قهرمان ملی به پاریس بازگشت و عضو مجمع نمایندگان ملی و بعد به عنوان سناتور جمهوری سوم انتخاب شد. مرگ او باعث سوگی ملی شد، بیش از دو میلیون نفر در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند. هوگو تنها به خاطر شخصیت والای ادبی در ادبیات فرانسه مورد ستایش قرار نگرفت، بلکه به عنوان سیاستمداری که به تشکیل و نگهداری جمهوری سوم و دموکراسی در فرانسه کمک کرد از او قدردانی به عمل آمد. آرامگاه ویکتور هوگو در پانتئون نزدیک پارک لوگزامبورگ است.
بخشی از کتاب گوژپشت نتردام
«اتاق کوچکی که آنها داخلش شده بودند بسیار گرم و راحت بود. گرینگوار بر روی میز شکسته ای که در گوشهای قرار داشت نشست و اسمرالدای زیبا برای او خوراکی آورد و مقابل او گذاشت و در گوشهای منتظر ماند تا غذایش را بخورد.
او هیچ توجهی به شاعر جوان نداشت و با بزغالهٔ کوچکش بازی میکرد و حرف میزد.
گرینگوار در حالی که به سوی او می رفت با خود اندیشید: چقدر زیباست، چه دوست داشتنی است! حتماً او هم مرا دوست دارد که از دست آدمکشها نجاتم داد و حاضر شد همسری مرا قبول بکند.
گرینگوار به چهرهٔ دختر جوان نگریست و لبخند زد اما دخترک رویش را از او برگرداند و به گوشهای دیگر خزید: چه می خواهی؟
شاعر جوان گفت: آه... اسمرالدای نازنینم چطور چنین سؤالی را از من میکنی؟
اسمرالدا گفت: من منظور تو را نمی فهمم.
گرینگوار جلوتر رفت و بازوانش را به دور کمر او حلقه ساخت و گفت: مگر من و تو مال یکدیگر نیستیم عزیز دلم؟
اما دخترک با یک حرکت خودش را از میان بازوان او نجات داد و به گوشهٔ دیگر اتاق گریخت بعد به سرعت کارد کوچکی را از میان سینه اش خارج ساخت و به مقابل او گرفت. حال دیگر چشمانش درخشش عجیبی داشت. بزغاله هم پس از لحظه ای خودش را به مقابل پای دختر رساند و شاخ های طلایی اش را به جانب شاعر جوان گرفت.
دختر کولی نگاهی به گرینگوار و بزش انداخت و گفت: شما باید مرد شجاعی باشید پس به من نزدیک نشوید.
گرینگوار گفت: مرا ببخشید بانوی عزیز ولی به من بگویید پس چرا حاضر شدید با من ازدواج نمایید؟
ـ زیرا می خواستم شما را از دست آنها نجات بدهم تا به دارتان نزنند.
گرینگوار با نا امیدی گفت: پس شما مرا دوست نمی داشتید؟ بسیار خوب من خودم میدانستم که در عشق هم کامیاب نخواهم شد ولی شما که مرا به شوهری قبول نداشتید برای چه آن فنجان را شکستید؟
هنوز هم کارد اسمرالدا و شاخهای دجلی به طرف شاعر جوان قرار داشت.»
حجم
۷۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
حجم
۷۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
نظرات کاربران
عالللللیییییییییببییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییئیی